شرح و توضیح شعر مهـــر و وفــــا
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید
گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد گفتا مگوی با کس تا وقت آن درآید
گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید
قالب شعر : غزل شاعر : حافظ
1- سر ، بر : قافیه / آید ، آید : ردیف غم : مجاز از عشق غم تو دارم = به غم هجران تو گرفتارم سر آمدن = پایان پذیرفتن -، آرایه کنایه ماه = ماهرو ، استعاره از معشوق زیبا رو برآىد: 1= طلوع کند. 2 امکان پذىر باشد( آرایه ایهام دارد ). معنی بیت : به دلبر گفتم ؛ به غم هجران تو دچارم ، گفت ؛ غمت به پایان میرسد . گفتم ؛ بیا و یار زیباروی من باش ، گفت : اگر مقدور و امکان پذیر باشد . (یعنی امکان پذیر نیست).
2- مهرورزان = اهل محبت ، عاشقان، آرایه کنایه وفا = عهد و پیمان را نگه داشتن ، بر سر پیمان بودن خوبرویان = زیبارویان، آرایه کنایه کمتر : قید کمترآید = کمتر بر میآید ، امکان پذیر نمیباشد / در بعضی از نسخهها "ماهرویان" به جای"خوبرویان" آمده که با توجه به معنای دیگر "مهر" (خورشید) در مصرع قبل زیباتر و حافظانهتراست ، در این صورت بین "مهر" و "ماه" ایهام تناسب رعایت شدهاست . معنی بیت : گفتم از عاشقان و اهل محبت آیین وفاداری یاد بگیر (با ما وفاداری کن) . گفت ؛ از زیبارویان کمتر وفاداری برمیآید. نکته : در ادبیات عاشقانه و تغزلی ما وفاداری از زیبارویان توقع داشتن عبث است ، سعدی و حافظ ابیات زیادی در این زمینه دارند . معشوق کارش ناز کردن است و تن به وصال نمیدهد تا اشتیاق عاشق بیشتر شود ، تا آنجا که جز معشوق چیزی نبیند و همه او شود، ناز درخور معشوق است و نیاز شایستهی عاشق : « چو یار ناز نماید شما نیاز کنید » از طرفی وصال نباید در نظر عاشق کوچک و آسان جلوه نماید
3- خیال = نقش ، تصویر نظر = دیدن ، تماشا راه نظر = چشم شبرو = شب بیدار ، راهزن ، عیّار ) خیال تصویری است که در ذهن نقش میبندد و حافظ میداند که خیال تصویر عینی نیست که از راه چشم وارد شود ، میخواهداین را از زبان معشوق بیان کند . راه بر خیال بستن ، شبرو بودن خیال ، از راه دیگر آمدن خیال : آرایه تشخیص و کنایه معنی بیت : گفتم ؛ چشمم را بر فکر و خیالت میبندم و به تو فکر نمی کنم ، گفت ؛ نقش و تصویر من عیّار و چابک است و از راه دیگر وارد میشود . ( عشق و محبت معشوق از راه دل وارد میشود)
4- زلف = در اصطلاح حجاب است و از تعیّنات،آرایه مجاز جز به کل بوی زلف = استعاره از دلبستگی و کثرت است بو : آرایه ایهام : 1- رایحه 2- امید و آرزو هم = همچنان ت در اوت : مضاف الیه برای رهبر است آید : فعل اسنادی به معنی شدن و رهبر مسند جمله است معنی بیت : گفتم که بوی خوش و دلفریب زلف تـو مرا به بیراهه کشاندهاست ، گفت ؛ اگر خوب توجه کنی بوی زلف من راهنمای تو به سوی من است . ( اگر خوب توجه کنی همین کثرت است که ترا به وحدت رهنمون میشود . (
5- خوشا = شبه جمله به معنی چه نیکوست خلد : بهشت بادصبح = نسیم صبحگاهی ، باد صبا خنک = شبه جمله است و آرایه ایهام تناسب دارد به معنی 1- خوشا ، آفرین ،مبارک است 2- سرد و مطبوع که در این بیت مد نظر نیست و با نسیم تناسب دارد / در حافظ خانلری به جای "بادصبح" ، "باغ عشق" و در بعضی نسخ "باغ خُلد" آمده که "باغ خُلد" زیباتر و حافظانه تر است . معنی بیت : گفتم ؛ چه هوای نیکویی از باد صبحگاهی (از باغ بهشت) بر میخیزد . گفت ؛ نسیمی که از کوی یار میآید نیکوتر و مبارکتر است .
6- نوش = شهد ، شیرینی، آرایه استعاره لعل = استعاره از لب آرزو = اشتیاق ) "نوش لعل" را هم میتوان شیرینی لب گرفت و هم لب شیرین . تناسب دارد با بیت : « تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن / که خواجه خود روش بندهپروری داند » مفهوم بیت تاکید دارد بر اطاعت وفرمان پذیر بودن معنی بیت : گفتم ؛ که لب شیرین تو ما را در اشتیاق خودش کُشته است . گفت ؛ تو بندگی خودت را انجام بده او ( معشوق یا لب )سرانجام تو را مورد لطف قرار خواهد داد
7- رحیم = صفت برای دل ، مهربان ) محبت و عشق با حواسّ پنجگانه محسوس نیست و همانگونه که در بیت سوم گفتیم تنها با دل درک میشود پس نباید بر زبان آید و دیگران هم با بیان زبان ، عشق و محبت را نمیفهمند از این رو ست که کسی که عاشق نشده ، عشق و عاشقی را درک نمیکند و آن را دیوانگی مینامد . عزم : قصد ، تصمیم درآید : فرا رسد مفهوم بیت تاکید دارد بر طلب عنایت و بخشش معنی بیت : گفتم ؛ دل مهربانت ( شاید به طنز و طعنه صفت مهربان را آورده) چه زمانی قصد آشتی دارد؟ گفت ؛ این راز (عاشقی) را به کسی مگو تا زمان آشتی فرا برسد .
8-عشرت = ، خوش گذرانی ، عیش ، کامرانی ، عشرت و کامرانی مخصوص ایام جوانی است، در اینجا حافظ حسرت هدر رفتن جوانی را میخورد . معنی بیت : گفتم ؛ دیدی چگونه روزگار جوانی و کامرانی گذشت و وصال حاصل نشد ؟ گفت ؛ خاموش باش (گله نکن) که این حسرت و اندوه تو پایان میپذیرد . ( ایام وصال تو هم فرا خواهد رسید . )
در این غزل "آرایه سؤال و جواب" تا آخر کاملاً رعایت شدهاست .
..............................
ویژگی عاشق و معشوق در غزل حافظ :
عاشق خواهان رسیدن به معشوق است / معشوق بی توجه به نیاز عاشق است
عاشق به دنبال وفاداری معشوق است / معشوق بی وفا و پیمان شکن است
عاشق بی قرار و ناشکیبا است / معشوق نامهربان و حاضر جواب
ادبیّــــات ، انتشـــار زیبـایی و تکیه گاه مانایــی اندیشــه و فرهنگ است و بدون آن امکان انتشار و استقرار هیچ زیبایی و خوبی نیست . آنان که ادبیّات را ادراک نمی کنند ، روح حیـــات را نیافته اند و به قلمـــرو شکوهمــــند زیبایی گام نگذاشته اند . بی شک هیچ هنـــــری به اندازه ی شعــــر و شاعــــری نتوانسته است در دل و جان ، روح و روان، ذهن و زبان و فکر و بیان انسان ها راه پیدا کند و تأثیر بگذارد. شعر و کلام منظـــوم و منثــــور همواره جایگاه و پایگاه مهمی در میان مردم داشته است . شعر و ادبیات، تهییـــج کننده ی مردم برای ایستـــادگی در برابر ظلــــم، همنشین غــم ها و شـــادی ها و بیانگر آلام و رنج های مــــردم و مایه ی سرافـــرازی آنان در این دنیـــای پهنــــاور است .