زندگانيم و زمين زندان ماست
زندگانيم و زمين زندان ماست زندگاني درد بي درمان ماست راندگانيم از بهشت جاودان وين زمين زندان جاويدان ماست گندم آدم چه باما كرده است كه آسياي چرخ،سرگردان ماست جسم قبر و جامه قبر و خانه قبر باز لفظ زندگان عنوان ماست جمع آب و آتشيم و خاك و باد اين بناي خانه ي ويران ماست مور را مانيم ، كه اندر لانه ها روز باران هر نمی طوفان ماست احتياج اين كاسه ي دريوزگي كوزه ي آب و تغار و نان ماست آبروي ما به صد در ريخته است لقمه ي ناني كه در انبان ماست جز به اشك توبه نتوان پاك كرد لكه ي ننگي كه بر دامان ماست ميزبان را نيز با خود مي برد مهلت عمري كه خود مهمان ماست خضر راه خویشتن باش ای فقیر چشم گریان چشمه ی حیوان ماست شهریار |
+ نوشته شده در شنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت توسط
|