ترسم كه اشك در غم ما پرده در شود    

 وين راز سر به مهر به عالم سمر شود

گويند سنگ لعل شود در مقام صبر

آرى شود و ليك به خون جگر شود

خواهم شدن به ميكده گريان و داد خواه    

 كز دست غم خلاص من آن جا مگر شود

از هر كرانه تير دعا كرده ام روان    

 باشد كز آن ميانه يكى كارگر شود

اى جان حديث ما بر دلدار بازگو    

 ليكن چنان مگو كه صبا را خبر شود

از كيمياى مهر تو زر گشت روى من    

آرى به يمن لطف شما خاك زر شود

در تنگناى حيرتم از نخوت رقيب    

 يا رب مباد آنكه گدا معتبر شود

بس نكته غير حسن ببايد كه تا كسى

مقبول طبع مردم صاحب نظر شود   

اين سركشى كه كنگره ء كاخ وصل راست    

سرها بر آستانه ی او خاك در شود

حافظ چونافه ي سر زلفش بدست تست

دم در كش ارنه باد صبا را خبر شود

             ***

بوى خوش تو هر كه ز باد صبا شنيد    

از يار آشنا سخن آشنا شنيد

اى پادشاه سايه ز درويش وامگير

 كاين گوش بس حكايت شاه و گدا شنيد

سر خدا كه عارف سالك به كس نگفت    

در حيرتم كه باده فروش از كجا شنيد

يا رب كجاست محرم رازى كه يك زمان    

دل شرح آن دهد كه چه گفت و چها شنيد

اينش سزا نبود دل حق گزار من    

 كز غمگسار خود سخن ناسزا شنيد

محروم اگر شدم ز سر كوى او چه شد    

از گلشن زمانه كه بوى وفا شنيد

ساقى بيا كه عشق ندا مى كند بلند    

كان كس كه گفت قصه ی ما هم زما شنيد

خوش مى كنم به باده ی مشكين مشام جان    

كز دلق پوش صومعه بوى ريا شنيد

ما باده زير خرقه نه امروز مى خوريم    

 بس دور شد كه گنبد چرخ اين صداشنيد

ما مى ببانگ چنگ نه امروز مى كشيم

  صد بار پير ميكده اين ماجرا شنيد

پند حكيم عين صواب است و محض خير    

   فرخنده بخت ، آنكه بسمع رضا شنيد

حافظ وظيفه ي تو دعا گفتن است و بس

  در بند آن مباش كه نشنيد يا شنيد