روزگار مرگ انسانيت

در كويري سوت و كور

در ميان مردمي با اين مصيبت ها صبور

صحبت از مرگ محبّت ، مرگ عشق

گفتگو از مرگ انسانيت است

فریدون مشیری

ادامه نوشته

سند بندگی

 

 

دوباره سرفه …

دوباره خس خس سینه

ودست و پای پر از تاول و پینه

دوباره آتش زخمی که شعله ور گشته

نشسته یک زن غمگین

 کنار بستر دلدار بيمارش

کنار بستر مردی

 که خسته بود از درد

زکلبه ي دلش  عطر سیب می آید

صدای ناله ي« ام یجیب »  می آید

و او ز صوت دعای زنش

خدایی شد

به یاد آن شب حمله

که شیمیایی شد

همان شبی

که دعایش فقط شهادت بود

تداعی شب حمله

تداعی شب غم

شب وداع رفیقان

شبی پر از ماتم

به یاد دشت پر از خون

به یاد گرمی دل ها

به یاد سردی خاک

دلش گرفت و به زير لب گفتا

خداوندا ، خداوندا  ، عزيزا

خلاصم كن خلاصم كن  زدنيا

خداوندا توان دوري از ياران ندارم

 توان ديدن اين بي وفايي ها ندارم ...

دعا تمام شد و

عقده ي دلش وا شد

و عاقبت

سند بندگیش امضا شد

صدای خس خس سینه تمامي شد

واشک های زن شهید جاری شد