حکايتي از کليله و دمنه

 «کليله گفت: آورده‌اند که زاهدي را پادشاهِ روزگار کسوتي فاخر و خلعتي گرانمايه داد. دزدي آن را بر وي بديد، طمع کرد و به وجه ارادت به نزديک او رفت و گفت: مي‌خواهم تا در صحبت تو باشم و آداب طريقت آموزم تا بدين طريق محرم شد و بر وي زندگاني به رفق و نرمي مي‌کرد تا فرصتي يافت و جامه ببرد. چون زاهد جامه نديد دانست که او برده است. در طلب او روي به شهر نهاد. در راهِ برد و نخجير گذشت که جنگ مي‌کردند و به سرون، يکديگر را مجروح گردانيده بودند و روباهي بيامده بود و خون ايشان مي‌خورد. ناگاه نخجيران سروني سوي وي انداختند و روباه کشته شد. زاهد شبانگاه به شهر رسيد. جايي طلبيد که پاي‌افزار گشايد. حالي خانه‌ي زني بدکاره مهمان شد و آن زن کنيزکان داشت آن‌کاره. و يکي از آن کنيزکان، که در جمالْ رشک عروسان خلد بود،

ادامه نوشته

جلوه و جمال والای رمضان در شعر

از زمان رودکی تا کنون و با شکل‌گیری ادب پارسی،‌ آثاری با موضوع رمضان در شعر شاعران بزرگ فارسی‌زبان مسلمان دیده می‌شود؛ برای مثال، فردوسی از اولین شاعرانی بود که مفهوم رمضان در آثارش وجود دارد...

ادامه نوشته

تحلیل محتوايی عطارنامه و شاهنامه

ادبیات ایران جایگاه اعتبار افرادی است که منطق بیان و جادوی هنرشان درترسیم شرایط برتافته از واقعیت های اجتماعی و سیاسی، همواره قابی درست جهت ارزیابی تاریخ و تمدن ایران به شمار رفته و اثربخشی و کارآمدی نگاه ماندگارشان در قالب فرهنگی متبلور شده که امروزه از آن تحت عنوان نمادگرایی و حماسه پردازی در ادب پارسی...

ادامه نوشته

تضادعلائق در شاهنامه

     اهمیت سیاسی شاهنامه در هر دوره ای به صورتی بروز كرده است. البته بسیاری از مواقع به صورت كتابی بوده, یعنی نه با بیان مستقیم رویدادها و مسائل. برای مثال میدانیم این تضاد علائق گروههای مختلف در زمانی به صورت تضاد میان ایرانیان و اعراب پدیدار می شود, به طوری كه مثلاً اسم ایرانی «اژی دهاك» را كه هم ریشه با «اژدها» است به «ضحاك» عربی تبدیل می كند و او را عرب نشان می دهد

ادامه نوشته

کلام ناب پیر هرات

- ای درویش! توحید نه آن است که او را یگانه دانی، توحید آن است که او را یگانه باشی.

- اگر بر سرآب روی خسی باشی، اگر به هوا پری مگسی باشی، دلی به دست آر تا کسی باشی.

-- مست مباش و مخروش، گرم باش و نجوش، شکسته باش و خاموش که سبوی درست را به دست برند و سبوی شکسته را به دوش.

خواجه عبدالله انصاری

ادامه نوشته

غمنامه شیطان

 

با او دلم به مهر و مودت يگانه بود


سيمرغ عشق را دل من آشيانه بود


بر درگهم ز جمع فرشته سپاه بود


عرش مجيد جاه مرا آستانه بود


در راه من نهاد نهان، دام مكر خويش


آدم ميان حلقه ي آن دام، دانه بود


مي خواست تا نشانه ي لعنت كند مرا


كرد آن چه خواست، آدم خاكي بهانه بود


بودم معلم ملكوت اندر آسمان


اميد من به خلد برين جاودانه بود


هفتصد هزار سال به طاعت ببوده ام


وز طاعتم هزار هزاران خزانه بود


در لوح خوانده ام كه يكي لعنتي شود


بودم گمان به هركس و برخود گمانه بود


آدم زخاک بود من از نور پاک او


گفتم يگانه من بُوَم و او يگانه بود


گفتند مالكان كه نكردي تو سجده اي


چون كردمي كه با منش اين در ميانه بود؟


جانا بيا و تكيه به طاعات خود مكن


كاين بيت بهر بينش اهل زمانه بود


دانستم عاقبت كه به ما از قضا رسيد


صد چشمه آن زمان زد و چشمم روانه بود


اي عاقلان عشق مرا هم گناه نيست


ره يافتن به جانبشان بي رضا نه بود

  

نقش تقدیر در مرگ سهراب

شاهنامه اثردرخشان حکیم طوس قرن‏ها مورد توجه و عنایت عارف و عامی بوده است. با وجود آنکه به کرات به ارزش‏های نمایشی شاهنامه اشاره شده و برخی از قصه‏های آن به طور مستقیم یا غیر مستقیم مورد اقتباس‏های تئاتری یا سینمایی قرار گرفته است. هنوز در زمینه جنبه‏های نمایشی شاهنامه بررسی...

ادامه نوشته

خدا كند كه بيايي

        

    دمي كه بي تو سر آيد خدا كند كه نيايد         

    الا  كه  هستي  مايي، خدا كند كه بيايي

    به انتظار تومولا تمام عمر نشستم                          

     دگر شكيب ندارم خدا كند كه بيايي 

 

                       

اما ...  

آقاي من ، ترسم از آن است كه نيامدنت را عادت كنيم

نمي دانم چرا آنقدر كه از تو آمدنت را طلب مي كنيم ؛

 از خود شايستگي درك ظهورت را طلب نمي كنيم

 يا بهتر بگويم

خود را براي شايسته بودن درك ظهورت تربيت نمي كنيم !؟

برايت جشن ميلاد مي گيريم .

براي تو كوي و برزن را آذين مي بنديم .

 اما باز غريب و مظلوم اين جشن ها تويي

 ترسم از آن است كه

به جاي اين كه در اين جشن ها در پي رضايت تو باشيم ،   

 اسير رضايت خود شده باشيم

اما اي امام منتظر

 اين بار تو براي ما دعا كن

كه خداوند ما را شايسته ي درك ظهورت قرار دهد.

تو براي ما دعا كن تا غافل نشويم

و شكوه ديدنت را با هيچ چيز ديگري معاوضه نكنيم .

 

                                      

 

   در انتظار ظهور تو بي قرارانيم

   در آرزوي وصال تو شب شمارانيم

   نسيم دلبر صبح سعيد در راه است

   به خواب رفته اگر با صداي بارانيم

   اگرچه سايه ي شوم خزان به منزل ماست  

   نشسته بر در اميد تا بهارانيم

   ز بس كه جغد گنه خانه كرد بر دل

   در آستان تو اي دوست شرمسارانيم

   جهان پر است ز بيداد وجور و ستم

   بيا كه در ره عدل تو سربدارانيم

   خوش آن زمان كه بيايي زپشت پرده ي غيب

    كه در ركاب تو آن روز تك سوارانيم

 

هفت پیکر نظامی

یزدگرد اول، امپراتور ایران زمین را از لطف ایزد، فرزندی نصیب می شود بهرام نام. بهرام در شبی تیره از صلب شاهانه پدر به جای نیک اختری، بد نامی می برد از آن جهت که طالع و اقبال پسر با پدر خام اندیش جفت نمی شود. اما دریغ که تخم بیداد بد سرانجام است. اخترشناسان از نحوست ...

ادامه نوشته

وادی سیر و سلوک

وادي در لغت به معني رودخانه و رهگذر آب سيل؛ يعني زمين نشيب هموار کم درخت که جاي گذشتن آب سيل باشد و هيمنطور به معني صحراي مطلق آمده است (لطايف الغات)
در اصطلاح شيخ عطار مراحلي است که سالک طريقت بايد طي کند و طي اين مراحل را به بيابانهاي بي زينهاري تشبيه کرده است که منتهي به کوههاي بلند و بي فريادي مي شود که سالک براي رسيدن بمقصود از عبور از اين بيابانهاي مخوف و گردنه هاي مهلک ناگزير است و آنرا به واديها و عقبات سلوک تعبير کرده است.  

ادامه نوشته