مدرک گرایی درشعر فارسی
| گر نداري مدركي تعجيل كن بهر مدرك كار را تعطيل كن گشته مدرك مايه فرزانگي تو بيا اين مايه را تكميل كن بر سر هر كوچه يك "مدرك كده " در يكي شان تو برو تحصيل كن هست از تحصيل منظور حقير؛ خويش را با مدركي تجميل كن |
| گر نداري مدركي تعجيل كن بهر مدرك كار را تعطيل كن گشته مدرك مايه فرزانگي تو بيا اين مايه را تكميل كن بر سر هر كوچه يك "مدرك كده " در يكي شان تو برو تحصيل كن هست از تحصيل منظور حقير؛ خويش را با مدركي تجميل كن |
|
استاد خیام پور از جهت معنیگرایی و توصیفی، فعل مركب را تفسیر نموده است و فعل پیشوندی را نیز شاخهای از آن میداند. وی فعل مركب را فعلی میداند متشكّل از فعل ساده با یك پیشوند یا یك اسم. به عبارت دیگر فعلی است متشكّل از دو لفظ ولی دارای یك مفهوم. |
گرد نادر گشتن از نادانی است
هر کسی را کی ره سلطانی است
چون قناعت را پیمبر گنج گفت
هر کسی را کی رسد گنج نهفت
حد خود بشناس و بر بالا مپر
تا نیفتی در نشیب شور و شر مولوی
شیخ اجل سعدی درجای جای کتاب های بوستان و گلستانش افراد و اقشار مختلف را مورد پند و اندرزهای حکیمانه خود قرار داده .از جمله افرادی که آن حضرت جملات پند آموز و حکایات فراوانی در خصوص آن ها گفته افراد مال دوست و دنیا پرستی است که عمرشان را صرف جمع کردن و اندوختن مال می کنند بدون آنکه در زندگی از آن مال در جهت آسایش و آرامش خود و اطرافیانشان استفاده ای کنند و بهره ای بگیرند.
یکی زهـره ی خـرج کردن نداشت زرش بود و یارای خــوردن نداشت
نه خوردی، که خاطر بر آسایدش نه دادی، که فــــــردا بکار آیدش
شب و روز در بنــد زر بود و سیم زر و سیـــم در بند مــرد لئیـــــم
بدانست روزی پســـــر در کمیـن که ممسـک کجا کرد زر در زمین
ز خاکــــش بر آورد و بر بــاد داد شنیدم که سنگی در آن جا نهاد
جوانمــــرد را زر بقــــائی نکــــرد به یک دستش آمد،به دیگربخورد
کز این کـــم زنی بود ناپـــاک رو کلاهــــش به بازار و می زر گرو
نهاده پدر چنـگ در نـــای خویـش پسر چنـــگی و نایی آورده پیش
پدر زار و گریان همه شب نخفت پســر بامدادان بخنــــدید و گفت
زر از بهـــر خـــوردن بود ای پـــدر ز بهر نهادن چه سنـــگ و چه زر
زر از سنـــــگ خارا برون آورنــــد که با دوســــتان و عزیزان خورند
زر اندر کــف مــرد دنیـــــا پرست هنوز ای برادر به سنگ اندرست
چو در زندگــانی بدی با عیـــال گرت مرگ خواهند،از ایشان منال
چو چشمار و آنگه خورند ازتوسیر که از بام پنجــه گز افتی به زیــر
بخیـــل توانــگر به دینـــار و سیم طلسمی است بالای گنجی مقیم
از آن سال ها میبمــــــاند زرش که لرزد طلسمی چنین بر سرش
به سنـــگ اجــل ناگهش بشکنند به آسودگی گنـــــج قسمت کنند
پس از بردن و گرد کردن چو مــــور بخور پیش از آن کت خورد کرم گور
سخنهای سعدی مثال است و پند بکــار آیــــدت گر شوی کــــــار بند
دریــــــغ است از این روی برتافتن کز این روی دولـــــــت توان یافتن