مدرک گرایی درشعر فارسی
گر نداري مدركي تعجيل كن بهر مدرك كار را تعطيل كن
گشته مدرك مايه فرزانگي تو بيا اين مايه را تكميل كن
بر سر هر كوچه يك "مدرك كده " در يكي شان تو برو تحصيل كن
هست از تحصيل منظور حقير؛ خويش را با مدركي تجميل كن
بعد از آن بر مدرك خود افتخار در در و همسايه و فاميل كن
گر نداري پول ناراحت مشو زود آن را بر پدر تحميل كن
هي برايش غُر بزن، زاري بكن دختر همسايه را تمثيل كن
باز هم ديدي نشد؛ تهديد كن اينچنين بر نيت خود نِيل كن
هر كسي مدرك ندارد اين زمان تو ورا تشبيه بر گوريل كن
ليك گر مدرك بگيرد پشّه اي تو قياسش اين زمان با فيل كن!
بهر نمره كوشش بي جا مكن تو فقط استاد را تجليل كن
كيست كه گفته تفحص لازم است؟! نيست لازم، تو فقط تحصيل كن
دوره آگاهي و بحثِ سواد طي شده حالا فقط پاتيل كن
هي تمركز كن به روي ظاهرت بيشتر تاكيد بر استيل كن
لاف بيهوده بزن از فلسفه "نيچه" و " انگلس" را تحليل كن
هر كجا رفتي نخي سيگار را توي دست خود بگير و قيل كن
چون گرفتي مدرك خود را ببر زود در چشم تمام ايل كن
بهر در آوردن چشم زري يا چماقي بهر اسرافيل كن
الغرض؛ پولي بده مدرك بگير خويشتن را اينچنين تكميل كن مجید مرسلی
……………………………… ……………………………………
خاک ایران یکسر از دکتر پر است هرکه دکتر نیست نانش آجر است
ملک ایران سرزمین دکتران اینقدر دکتر نباشد در جهان
شهر دکتر، کوچه دکتر، باغ دک کبک دکتر، فنچ دکتر، زاغ دک
عابران هر خیابان دکترند دانههای برف و باران دکترند
هم وزیران هم مدیران دکترند بیشتر از نصف ایران دکترند
هرکه پستی دارد اینجا دکتر است دیپلم ردیست، اما دکتر است
هرکه شد محبوب از ما بهتران هرکه شد منصوب بالا دکتر است
هرکه رد شد از در دانشکده یا گرفته دکتری، یا دکتر است
شعر نو مدیون دکترها بوَد تو ندانستی که نیما دکتر است؟
شاعر تیتراژهامان دکتر است مجری اخبار سیما دکتر است
آنکه مثل آفتاب نیمهشب سر زد از صندوق آرا دکتر است
شاد باش ای دکتر آرای ما دکترای جمله دانشهای ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما دکترایت نخوت و ناموس ما
در جهانی که پر است از نابغه دکتری چندان ندارد سابقه
بیسبب افسردهای، غم میخوری سرزمین ماست مهد دکتری
خطمان وقتی شبیه میخ بود ایبسا دکتر در آن تاریخ بود
اینهمه آدم که در عالم نبود آدمی کم بود و دکتر کم نبود
من نگویم، شاعران فرمودهاند رخش و رستم هردو دکتر بودهاند
گرچه باشد قصهها پشت سرش دکتری دارند ملا و خرش
شاعران از رودکی تا عنصری بیگمان دارند هریک دکتری
شعلههای عشق چون گر میگرفت آتشی در خیل دکتر میگرفت
عشق با دکتر نظامی قصهگو عشق با دکتر سنایی رازجو
عارف شوریده دکتر مولوی نام پایاننامه او مثنوی
حافظ و سعدی و خواجو دکترند سروقدان لب جو دکترند
وحشی و اهلی و صائب دکترند تاجر و دهقان و کاسب دکترند
عالمان را خود حدیثی دیگر است حجتالاسلام دکتر بهتر است
بحثهای جعل مدرک نانبریست بهترین سرگرمی ما دکتریست
عدهای مشغول دکترسازیاند عدهای سرگرم دکتربازیاند اسماعیل امینی
………………………………… ………………………………………
پیامک زد شبی لیلی به مجنون که هر وقت آمدی از خانه بیرون
بیاور مدرک تحصیلی ات را گواهی نامه ی پی اچ دی ات را
پدر باید ببیند دکترایت زمانه بد شده جانم فدایت
دعا کن مدرکت جعلی نباشد زدانشگاه هاوایی نباشد
وگرنه وای بر احوالت ای مرد که بابایم بگیرد حالت ای مرد
چو مجنون این پیامک خواند وارفت به سوی دشت و صحرا کله پا رفت
اس ام اس زد ز آنجا سوی لیلی که می خواهم تورا قد تریلی
دلم در دام عشقت بی قرار است ولیکن مدرکم بی اعتبار است
شده از فاکسفورد این دکترا فاکس مقصر است در این ماجرا فاکس
چه سنگین است بار این جدایی امان از دست این مدرک گرایی مصطفی مشایخی