قوله تعالی:«یا ایها الذین آمنو انّما الخَمر و المَیسر...»مائده90،قال النبی صلی الله علیه و سلّم:«الخَمر جماع الاثم و ام الخباعث».خمر اصل خباثت است و کلید کبائر،مایه جنایات و تخم ضلالات و منبع فتنه.عقل را بپوشد ودل را تاریک کند،و چشمه طاعت خشک کند و آب ذکر بازبندد و در غفلت بگشاید.نفس و کالبد از خمر مست شود،از نماز باز ماند.دل از غفلت مست شود،از راز ونیاز با خدا بازماند... قوله تعالی:«یسئلونک عن الخمر و المیسر...»بقره219، شراب اهل غفلت را سرانجام و صفت این است که گفتیم.بار خدای را عز وجل بر روی زمین بندگانی اند که آشامنده شراب معرفتند و مست از جام محبت،هر چند که از حقیقت آن شراب در دنیا جز بویی نه،و از حقیقت آن مستی جز نمایشی نه ، زآنکه دنیا زندان است،زندان چند برتابد؟امروز چندان است،باش تا فردا که مجمع روح و ریحان بود و معرکه وصال جانان.

امید وصال تو مرا عمر بیفزود          خود وصل چه چیز است چو امید چنین است

شوریده‌ای به کلبه خمّار شد.درمی داشت به وی داد،گفت:به این درم مرا شراب ده،خمّار گفت:مرا شراب نماند.آن شوریده گفت:من خود مردی شوریده ام،طاقت حقیقت شراب ندارم،قطره ای بنما تا از آن بویی به من رسد،بینی که از آن چند مستی کنم. سبحان الله!این چه برقی است که از ازل تابید،دو گیتی بسوخت و هیچ نپایید.یکی را شراب حیرت(1)از کاس هیبت(2)داد،مست حیرت شد،گفت:

قد تحیّرتُ فیک خذ بیدی             یا دلیلا لمن تحیّر فیکا

در عظمت وجود تو حیران شدم،ای راهنمای آنکه در تو،به حیرت افتد!دستگیری ام کن.
کار دشوار است آسان چون کنم؟          درد بی داروست درمان چون کنم؟

از صدای قیل و قال ایمن شدم             چاره دستان(3) مستان چون کنم؟

از خواجه عبدالله انصاری نقل است که گفت:...من چه دانستم که «حیرت»به وصال تو طریق است،وتو رااو بیش جوید که در تو غریق است. یکی را شراب معرفت از خم خانه رجا داد(4)،برسر کوی شوق بر امید وصل همی گوید:

بخت از در خان ما درآید روزی         خورشید نشاط ما درآید روزی

وز تو به سوی ما نظر آید روزی       وین اندوه ما،هم به سر آید روزی

یکی را شراب وصلت از جام محبت داد،بر بساط انبساطش راه داد،بر تکیه گاه انسش(5) جای داد،از سر ناز گفت:

بر شاخ طرب هزار دستان توایم           دل بسته بدان نغمه و دستان توایم

از دست مده که زیر دستان توایم         بگذار گناه ما،که مستان توایم

یکی را خود از دیدار ساقی چندان شغل افتاد که به شراب نپرداخت.

سقیتنی کاسا فاشکرتنی                 فمنک سکری لا من الکاس

جام باده را به من آشاماندی و مستم کردی.پس مستی ام از توست نه از جام!

 

 1)مقصود حالی است که از معرفت یافتن به عظمت حق تعالی(هیبت)دست دهد. 2)مشاهد جلال خدای متعال است در قلب . چون پروردگار از راه جلال به دل بنده تجلی کند نصیب دل هیبت بود 3)سرود،نغمه 4)از راه شوق و رغبت 5)التذاذ باطن به مطالعه کامل جمال محبوب،اثر جمال حق در قلب بنده