انديشه وشعر سيد حسن حسيني
گذري بر انديشه وشعر سيد حسن حسيني
فاطمه محمودی
اشاره:
هنوز زلال كلامش را ياراي جريان و بارآوري و بهارآوري بود، هنوز ذوق نقاشي و طبع طنازش مجال نو بودن و نو ماندن داشت، و هنوز سخن دلپذيرش بيشاز آنكه زينتبخش موزة خاطرهها و بزرگداشتها شود ميتوانست مؤثر و كارآمد باشد... اما تقدير چنين بود...
اهلدل بود و خلوتي داشت بادل و «بيدل»، و از اين رهگذار كلام او را لطفي و تأثيري كه دليل راه نوجويان عرصة شعر و شاعران جوان و جواندل گرديد. اگرچه در هجوم آثاري بيمايه و غالباً تقليدي ـ كه همچون لباسي از وصلههاي ناجور بر قامت رشيد شعر امروز نشستهاند ـ رغبتي به نشر رايحة ذوق سرشار و طبع لطيفش نداشت، اما همان آثار كمحجم و معدودشعري كه از خود به يادگار گذاشت، مكان و مرتبة شايستة او را در شعر معاصر و بهويژه در شعر و ادب پايداري مينماياند.
آنچه در پيش روي داريد، برگرفته از پژوهشي است در شعر زندهياد «سيدحسن حسيني» كه رويكرد اصلي آن دست يافتن به مختصات و ويژگيهاي شعر او و شيوة آن، بررسي پنج عنصر شعري:
«محتوا، تخيل، شكل و قالب، زبان و موسيقي» در آثار شعري اوست.
هرچند كه همواره بر آنم كه آنچه كلام او را گيرا و ماندگار كرده است، نه ويژگيهاي صوري و نه هيچيك از اين عناصر، بلكه همان گرمي و لطف كلام دلنشين اوست.
الف) درونمايه و محتوا
مجموعة «همصدا با حلق اسماعيل» ـ اولين اثر شعري سيدحسن حسيني ـ كه در سالهاي آغازين دهة اول انقلاب منتشر شد، مشتمل است بر سه فصل: سرودههاي سحرزاد، شبسرودهها و رباعيها. عناويني كه شاعر براي دو فصل اول برگزيده، خود مبين آن است كه سرودههاي سحرزاد متعلق به دوران پس از انقلاب و شبسرودهها مربوط به پيش از انقلاب است.
بهره گرفتن از دو نماد «شب» و «سحر» و شبيه آن و بهطوركلي اينگونه تقسيم و فصلبندي شيوهاي است كه برخي شاعران اين دوره براي تفكيك سرودههاي خود، به كار گرفتهاند.
در اغلب مجموعه شعرهايي كه در سالهاي اول انقلاب منتشر شد، موضوعات مشتركي را چون: تهنيت انقلاب و ارزشهاي آن، دعوت به مبارزه و مقاومت، توصيف رشادتها و حماسهآفرينيهاي پاسداران و رزمندگان، شهادتطلبي و رشك بر شهيدان و همچنين پاسداشت شخصيتهاي انقلاب و سرآمدان عرصة جهاد و... ميتوان ديد. آنچه ميتواند ـ با وجود چنين اشتراكي ـ شعر شاعري را از ديگران ممتاز سازد، هنر شاعري و نحوة پرداخت موضوعات است و به همين سبب، شعر برخي شاعران اين دوره را ناپايا و زوالپذير و شعر برخي را ـ با وجود درونمايههايي مشترك ـ پايا و دلپذير و ماندني مييابيم.
مرحوم حسن حسيني نيز يكي از شاعراني بوده است كه بخش عمدهاي از شعرهاي او ـ بهويژه رباعيهاي دلنشين و هنرمندانهاش ـ در تاريخ شعر معاصر، ماندگار شد.
و اما اگر به تحليل و بررسي محتوا و درونمايه سرودهها ـ در دو مجموعه «همصدا با حلق اسماعيل» و «گنجشك و جبرئيل» ـ بپردازيم. به چنين نتايجي دست مييابيم:
1ـ در بخش «شبسرودهها» ـ از مجموعة همصدا با حلق اسماعيل ـ بيان شعري شاعر اغلب تمثيلي و نمادين است كه براي پرداختن به مضامين حوزه مقاومت و پايداري، شيوه مناسبتري به نظر ميرسد.
بهعنوان مثال ميتوان از دعواي شب و روز (همصدا با... ص 100) و توصيف تولد و وفات «شهاب» و... ياد كرد.
2ـ در سرودههاي سحرزاد، نوع نگاه شاعر، كاملاً آرماني، اميدوار و نويدبخش است و توصيفات او اغلب همراه با تقديس و تعظيم است و شكوه و شكايت در شعر او راه ندارد، مگر شكايت از خويشتن، درواقع در فضاي آرماني و روشني كه حاصل پيروزي انقلاب بود، جهت نگاه شاعر رو به اوج است، اما سالهاي بعد كه سختي صخرههاي اغراض و خار طعنهها و زخم دورنگيها، پاي دل شاعر را آزرده ميسازد، ناگزير گاهي نگاه از قله برميگيرد و به زير پاي خويش ميافكند، از اين روست كه بعدها، گاهي شرنگ ملامتگري را چاشني كلام شيرين خود ميسازد.
3ـ مسئلة آميختگي حماسه و تغزل ـ كه از شاخصههاي شعر دفاع مقدس است ـ در شعر حسيني نيز به خوبي نمود يافته است، بهويژه در شعرهاي سنتي او، غالباً توصيفات حماسي و واژههايي چون شمشير، خنجر و دشنه و خون... را با بياني تغزلي و غنايي آميخته مييابيم:
«بيا عاشقي را رعايت كنيم
ز ياران عاشق حكايت كنيم...
ببين خانقاه شهيدان عشق
صف عارفان غزلخوان عشق
چه جانانه چرخ جنون ميزنند
دف عشق با دست خون ميزنند
به رقصي كه بيپا سر ميكنند
چنين نغمة عشق سر ميكنند
هلا منكر جان و جانان ما
بزن زخم انكار بر جان ما
اگر دشنه آذين كني گُردهمان
نبيني تو هرگز دلآزردهمان...»
4ـ در مقايسة شعرهاي نو و سنتيِ سرودههاي سحرزاد، ميتوان بهاين نكته اشاره كرد كه شعرهاي سنتي اين بخش نسبت به شعرهاي نو و حتي شبسرودهها، از عمق و ژرفاي كمتري برخوردارند و گاهي ساده و سطحي به نظر ميرسند اما در شعرهاي آزاد، نوع نگرش شاعر به مسائل پيرامون و موضوعات سياسي داخلي و حتي فراملي، عميقتر و دقيقتر است. نكتة ديگر آنكه بيان شعري در اين دسته از سرودهها غالباً نمادين و غير صريح است.
مثلاً شاعر در مذمت كساني كه پس از انقلاب چشم اميد به سويي ديگر دوختهاند چنين سروده است:
...اين خندهدار نيست؟
هنگام فجر و رويش خورشيد بيزوال
بوزينگان
به كرم شبتاب
دلخوشند.
(همصدا با... ص 43)
5 ـ در مجموعة «گنجشك و جبرئيل» ماية اصلي اغلب شعرها برگرفته از فرهنگ عاشورا است و شاعر گاهي صريح و مستقيم و گاهي نيز با بياني نمادين، از واقعة كربلا، شجاعتها و دليريها و نيز از تأثير آن بر حماسهسازيهاي رزمندگان و حماسهآفرينان دفاع مقدس سخن ميگويد.
ب) تخيل
توجه به عنصر «خيال» خصوصيتي است كه نهتنها در شعر، حتي در نثر حسيني نيز به چشم ميخورد، او خيال را «عمود خيمه هنر» ميداند و حتي بر اين عقيده است كه «تزاحم خيال در شعر، بهتر از بيخيالي است!»
به هرحال، عنصر «خيال» در شعر او از جايگاه و پايگاه قابل توجهي برخوردار است، هرچند كه در برخي اشعار دورة جواني او، اين عنصر بهكمال و پختگي لازم نرسيده است اما با توجه به فضاي كلي شعر او، بهرهگيري مناسب از «تخيل» را ميتوان از نقاط قوت شعر وي به شمار آورد. و اين خاصيت البته مرهون طبع لطيف و خيال نازك اوست كه در مكتب شعر بيدل و انس با شعر سبك هندي خود را به كمال نزديك كرده است و از اين رهگذار است كه تناسب و شباهتها و مناسبات ميان اشياء و حالات و معاني را به خوبي درك ميكند.
ـ محور عمودي خيال:
تصويرگري و تصويرپردازي در ساختار عمودي شعر، تنها در شعرهاي آزادِ «حسن حسيني» نمود يافته است و شعرهاي سنتي او ـ همچون اكثر قالبهاي سنتي شعر امروز ـ فاقد اين خصوصيت است.
نمونهاي از شعر نو:
«بسترش: قير سكوت / مادرش تاريكي / تاب گهوارة او دغدغه است / شيشه شيرش: ظلمات / دل من ميسوزد / طفل بيچاره: شهاب! ...»
(همصدا با... ص 92)
ـ محور افقي خيال:
تشبيه: در شعر حسن حسيني، تشبيه بيش از آنكه بهطور گسترده و كامل ديده شود، در شكل فشرده (اضافه تشبيهي) به كار رفته است و عنصر سازندة تشبيه غالباً «طبيعت» است.
نمونههايي از «اضافه تشبيهي»:
آذرخش اضطراب/ (همصدا با... ص 12)
شغالان نفاق/ (همصدا با... ص 25)
گرگ فتنه / (گنجشك و جبرئيل ص 63)
موشهاي تجاهل/ (همصدا با... ص 46)
آفتاب حادثه/ (همصدا با... ص 21)
تراخم تبخير/ (گنجشك و جبرئيل ص 16)
استعاره:
در شعرهاي دو مجموعة يادشده، استعاره مصرّحه كاربرد زيادي ندارد مگر آن دسته از واژهها كه به علت كثرت كاربرد، در شعر او تبديل به نماد شدهاند، مثلاً در اين شعرها ـ بهويژه در مجموعة «همصدا با حلق اسماعيل» همواره از دشمن و منافق با عناوين «كفتار»، «خفاش»، «شغال» و... ياد شده است.
استعاره مكنيه:
بر خلاف استعاره مصرحه، اين نوع از استعاره ـ چه به صورت فشرده (اضافة استعاري) و چه به صورت گسترده، (غير اضافي) در شعر حسيني زياد به كار رفته و در واقع از پركاربردترين آرايههاي شعري او ـ بهويژه در شعرهاي آزاد و رباعيات ـ است.
نكتة قابل توجه اينكه، بهرهگيري از اين آرايه و بهطوركلي عنصر خيال، در مجموعة «گنجشك و جبرئيل» پيچيدهتر و هنريتر و بديعتر است.
ـ نمونههايي از استعاره مكنيه در دو مجموعه:
ـ حلق ظلمت/ (همصدا با حلق اسماعيل ص 11)
جزر و مد تيغ/ (همصدا با... ص 26)
گيجگاه باد/ (همصدا با... ص 47)
كام موذي وجدان / (همصدا با... ص 99)
حنجرة تفنگ/ (همصدا با... ص 160)
در بند بند برزخيام ناله ميتپيد/ (گنجشك و جبرئيل ص 9)
اندام سرنوشت / (گنجشك و جبرئيل ص 10)
آروارة آب/ (گنجشك و جبرئيل ص 58)
آستين منطقي ساحل/ (گنجشك و جبرئيل ص 78)
دست متورّم زمين/ (گنجشك و جبرئيل ص 84) ...
ج) شكل و قالب
در كتاب «همصدا با حلق اسماعيل» ـ كه در بردارندة شعرهايي در قالبهاي مثنوي، غزل، رباعي، آزاد (نيمايي و سپيد) است ـ اگر بخواهيم، عمدهترين، قويترين و هنريترين قالب شعريِ شاعر را برگزينيم، بيگمان چيزي جز رباعي نخواهد بود. چراكه عمدة قابليتهاي شعري و استعداد ادبي و هنري وي در اين بخش از سرودهها ظهور يافته و درواقع بيشتر شهرت شاعريِ او را بايد مرهون همين رباعيات دانست.
آنچه اين رباعيات ـ و بهطوركلي رباعي پس از انقلاب ـ را از غير آن ممتاز ميكند و آن را در زمرة پركاربردترين قالبهاي شعري اين دوره قرار ميدهد، عبارت است از: بهرهگيري از ترجماني نو، تصاويري بديع و نيز لطافت و صميميتي كه به آن جلوة تازهاي بخشيده است. رباعي زير نمونهاي است كه همة اين خصوصيات را ميتوان در آن يافت:
«از حنجرهات سپيده مينوشد آب
از جام دلت چو چشمه ميجوشد آب
تا پاك شود همچو زلال سخنت
ديريست كه مؤمنانه ميكوشد آب»
(همصدا با حلق اسماعيل ص 118)
در ميان ديگر قالبهاي اين مجموعه، قالب مثنوي نيز از لطف و خيالانگيزي بيبهره نيست، چنانكه مثلاً در مثنوي «شهيدان» شاعر با فضاسازي مناسب و بهرهگيري از تصاوير بهجا، ارتباط مناسبي ميان صورت و محتوا ايجاد كرده است. در توصيف ظلمت چنين ميگويد:
«خورشيد تبعيدي به زندان افق بود
شب در هجوم بال خفاشان قُرق بود
ديو سياهي مظهر تلواسة شب
ميخورد مغز اختران در كاسة شب
در باغها جاي صنوبر «دار» ميرُست
بر كتف ظلمت ساقههاي «مار» ميرُست...»
(همصدا با... ص 35)
ـ شعرهاي آزاد: شعرهاي آزاد اين مجموعه ـ چه نيمايي و چه سپيدـ اغلب، نسبت به برخي شعرهاي سنتي اين مجموعه، پختهتر و منسجمتر به نظر ميرسند، شاعر در اكثر اين شعرها توانسته است ميان صورت و محتوا بهخوبي ايجاد ارتباط كند و با تغيير و تنوع در شكل و ساختار شعر، فضايي منطبق با مضمون پديد آورد. چنانكه مثلاً در شعر «تنفس آتشفشان سرد» شاعر با استفاده از عبارات منقطع، توانسته است فضاي وهمآلود و پرالتهاب جنگل را ـ پس از كشته شدن ميرزاي جنگليـ بهخوبي براي خواننده مجسم سازد:
«جنگل
سكوت،
هيچ...
آهسته يك قدم
در متن احتياط
ضربان بيامان
فاجعه در گيجگاه باد
تلواسة تفنگ
رؤيا و بوي ماه در شامة پلنگ
ضربان نبض مرگ بيتابي زمين
در انتظار برگ...
(همصدا با... ص 47)
ـ مجموعة «گنجشك و جبرئيل»؛ اين اثر تنها در بردارندة سرودههاي نيمايي و سپيد است و درواقع ميتوان آن را شكل بالغ و كاملتر همان نوسرودههاي «همصدا با حلق اسماعيل» به شمار آورد.
د) مسئلة زبان:
1ـ زبان شعر حسن حسيني، زباني بهنجار، آشنا و اغلب مطابق با زبان معيار است و شاعر در آن هرگز اهتمام بر هنجارگريزي و آشناييزدايي ـ بهطور تصنعي ـ نداشته است.
2ـ در مجموعة «گنجشك و جبرئيل» زبان شعر فخيمتر، و تركيبات ـ اغلب ـ پيچيدهتر از مجموعة «همصدا با حلق اسماعيل» است. درواقع در مجموعة «گنجشك و جبرئيل» شاعر بيشتر از برساختههاي فكر و ذوق خود استفاده كرده و درنتيجه فهم آن را مستلزم تأمل و دقت بيشتري ساخته است.
3ـ واژگان كهن در ساختار زباني شعر حسيني جايگاهي ندارند اما ضمناً شاعر بر به كار نبردن اينگونه واژهها نيز تأكيدي ندارد و به اقتضاي مقام و وزن شعر ـ البته بهندرت ـ از صورت كهن واژگان نيز استفاده كرده است. مانند «هشيواري»
(همصدا با... ص 39)
4ـ بهرهگيري طبيعي از واژگان و اصطلاحات عاميانه، خصوصيتي است كه به بعضي اشعار او ـ خصوصاً رباعيها ـ صميميت و لطافت خاصي بخشيده است.
5 ـ و اما مهمترين خصوصيت زبان شعر حسيني ـ كه به اغلب شعرها و حتي نژاد و سخن مسموع او جلوة ديگري بخشيده است ـ آگاهي او نسبت به قابليتها و ظرفيتهاي معنايي واژگان و توجه به مناسبات و روابط معنايي واژهها و معاني چندگانه يك واژه است.
هرگاه اين آگاهي و رعايت مناسبات معنايي كلام با ذوق طنزپرداز او ميآميزد، كلام او را ـ دوچندان ـ دلپذيرتر و شيرينتر ـ و گاه گزندهتر ـ مييابيم.
آهنگ و موسيقي
مسئلة وزن و قافيه و رديف... در شعرهاي دو مجموعة يادشده، كاملاً طبيعي و معمول است و ويژگي خاصي ندارد. لذا، در اينجا تنها به بررسي موسيقي دروني (لفظي و معنوي) شعر ميپردازيم:
ـ موسيقيلفظي: درشعرحسن حسيني، اگرچه آرايههاي لفظي، همچون: جناس، واجآرايي و ـ بهويژه ـ موازنه و ترصيع به چشم ميخورد اما بهطوركلي شاعر خود را به رعايت اينگونه آرايهها مُلزَم ننموده و در بند وجهة آوايي و صورت لفظي شعر گرفتار نبوده است.
ـ موسيقي معنوي: در ميان عناصر مؤثر بر موسيقي معنوي شعر، آرايههايي چون: ايهام، ايهام تناسب، تشخيص، تلميح، تضاد و طباق و پارادكس، در شعر حسيني كاربرد بيشتري دارند:
ايهام: چنانكه در مبحث «زبان شعر» اشاره شد، توجه به ظرفيتهاي معنايي واژگان از خصوصيات زبان شعر حسيني است، و همين خصوصيت كاربردهاي ايهامي را در شعر و حتي نثر او رونق بخشيده است.
نمونهاي از نثر
(بُرادهها ص 90)
مرگ در زندگي آشيل را از پاشنه درآورد و اسفنديار، هرچه ديد از چشم خودش ديد.
تلميحات و اشارات:
در شعر حسيني، هم اسطورههاي ملي نقش دارند: مثل كاوه و ضحاك و رستم و فرهاد و بيستون و چاه بيژن و... و هم اشارات تاريخي و مذهبي و قرآني، مثل اشارة به زندگاني پيامبران، مصائب اهل بيت، آيات و احاديث، اصحاب پيامبر، سربداران، ديباج اصفر، نمرود، فرعون و...
لازم به ذكر است كه دستة دوم از تلميحات و اشارات ـ به مراتب ـ پركاربردتر از دستة اول هستند.
نمونههايي از تلميحات:
ـ «بيار آتش كينه نمرودوار
خليليام، ما را به آتش سپار»
(همصدا با... ص 41)
ـ «اينان كه به خُلق و خوي اسماعيلند
در حادثه آبروي اسماعيلند
در گفتن لبيك به پيغمبر تيغ
بيتابتر از گلوي اسماعيلند»
(همان، ص 150)
ـ در امتداد پرسش تاريخي حسين(ع)
فوارههاي خون شما بهترين جواب»
(همان، ص 20)
ـ «با دست نبي رقابتي داشت مگر
آن تيغ كه بوسه زد به پيشاني تو»
(همان، ص 109)
ـ ... و پيمان برادريات / با جبل نور
چون آيههاي جهاد / محكم
(گنجشك و جبرئيل ص 38)
نمونههايي از تضاد:
ـ «شفا ميدهد آشكارا به دل
اشارات پنهاني چشم تو
(همصدا با... ص 34)
ـ «افزون شده از نام تو آوازة عشق
هرچند ز جمع عاشقان كم شدهاي»
(همان ص 146)
نمونههايي از پارادكس:
ـ از حضيض اين اوج
تا بلنداي سقوط / هوس رخت كشيدن دارم... »
(همان ص 97)
ـ «اي در قرار سرخت، مفهوم بيقراري...»
(همان ص 26)
ـ «عرياني عارفانه شد جامة تو...»
(همان ص 118)