میل جهانیان به دوستان برای منافع است، و پرهیز از دشمنان برای مضار. اما عاقل اگر در رنجی افتد که در خلاص ازان به اهتمام دشمن امید دارد و فرج از چنگال بلا بی عون او نتواند یافت، گرد تودد برآید و در اظهار مودت کوشد؛ و باز اگر از دوستی خلاف بیند تجنب نماید و عداوت ظاهر گرداند، و بچگان بهایم بر اثر مادران برای شیر دوند، و چون ازان فارغ شدند بی سوابق وحشت و سوالف ریبت آشنایی هم فرو گذارند، و هیچ خردمند آن را برعداوت حمل نکند. اما چون فایده منقطع گشت ترک مواصلت به خرد نزدیک تر باشد.

و عاقل همچنین در کارها برمزاج روزگار می‌رود و پوستین سوی باران می‌گرداند، و هر حادثه را فراخور حال و موافق وقت تدبیری می‌اندیشد و با دشمنان و دوستان در انقباض و انبساط و رضا و سخط و تجلد و تواضع چنانکه ملایم مصلحت تواند بود زندگانی می‌کند، و در همه معانی جانب رفق و مدارا برعایت می‌رساند.

بدان که اصل خلقت ما بر معادات بوده است و از مرور مایه گرفته است و در طبعها تمکن یافته، و بر دوستی که بر حاجت حادث گشته است چندان تکیه نتوان کرد و آن را عبره ای بیشتر نتوان نهاد، که چون موجب از میان برخاست به قرار اصل باز رود، چنانکه آب مادام که آتش در زیر او می‌داری گرم می‌باشد، چون آتش ازو بازگرفتی به اصل سردی باز شود و هیچ دشمن موش را از گربه زیان کار تر نیست، و هر دو را اضطرار حال و دواعی حاجت بران داشت که صلح پیوستیم. امروز که موجب زایل شد بی شبهت عداوت تازه گردد.

و هیچ خبر نیست خصم ذلیل را در مواصلت خصم عزیز، و در مجاورت دشمن قوی خصم ضعیف را، و ترا هیچ اشتیاقی نمی شناسم بخود جز آنکه به خون من ناهار بشکنی، و به هیچ تاویل نشاید که به تو فریفته شوم. و به دوستی تو ثقت موش را کی بوده است؟ چه به سلامت آن نزدیک تر که بی توان از صحبت احتراز نماید و عاجز از مقاومت قادر پرهیز واجب بیند، که اگر بخلاف این اتفاق افتد غافل وار زخم گران پذیرد. و هرکه به آسیب غرور و غفلت درگردد کمتر تواند خاست.

و خردمند چون عنان اختیار بدست آورد و دواعی اضطرار زایل گردانید در مفارقت دشمن مسارعت فرض شناسد، و مثلا لحظتی تاخیر و توقف و تانی و تردد جایز نشمرد؛ هرچند از جوانب خویش سراسرثبات و وقار مشاهده کند از جانب خصم آن در وهم نیارد، و هراینه از وی دوری گزیند. هیچ چیز به حزم و سلامت از ان لایق تر نیست که تواز صیاد پرهیز واجب بینی و من از تو برحذر باشم. و میآن دوستان چون طریق مهادات وملاطفت بسته ماند و دل جویی و شفقت در توقف افتاد صفای عقیدت معتبر دارند و بنای مخالصت برقاعده مناجات ضمایر نهند. برین اختصار باید نمود که اجتماع ممکن نگردد و ا زخرد و رای راست دور باشد.

خردمند روشن رای ، فرصت مصالحت دشمن به وقت حاجت فایت نگرداند و پس از حصول غرض ازمراعات جانب حزم و احتیاط غافل نباشد.

 ( موش و گربه : کلیله و دمنه )