«متمم اسم، اسمی ‌است که به متمم نیاز دارد و در همه‌ی نقش‌ها و کاربردهایش متمم می‌گیرد. وجود متمم اسم الزامی ‌است. این متمم مستقل نیست، در شمارش اجزای جمله به‌ حساب نمی‌آید و با اسم همراه خود تشکیل گروه اسمی‌ می‌دهد» (وحیدیان کامیار ١٣٨٦: ٩٨).

همان‌طور که برخی فعل‌ها گذرا به متمم‌اند، یعنی برای کامل‌شدن معنای جمله به متمم نیاز دارند، برخی اسم‌ها نیز به متمم نیاز دارند. متمم اسم اغلب در مورد اسم پیش از خود توضیحی می‌دهد. البته گاهی جای این اسم به بعد از متمم منتقل می‌شود که بسیار نادر است. به همین دلیل به‌تر آن است که بگوییم متمم اسم در مورد اسم قبل از خود توضیح می‌دهد و موجب کامل‌شدن معنای آن می‌شود.

به عبارت دیگر باید گفت که اسمهايي وجود  دارند كه كاربردشان در جمله همراه با يك حرف اضافه است ، تفكيك اين اسم ها از متمم، غيرممكن است مانند اسم هاي مهارت « در » تسلط « بر » علاقه « به »  كه اگر اين اسمها را در جمله اي به كار ببريم حتماً بايد با حرف اضافه ي اختصاص خود باشند .مثلاً جمله ي« او بر مطالب ِكتاب مسلط است »

مي دانيم كه فعل است يك فعل گذرا به مسند است و فقط به مسند نياز دارد اما در اين جمله يك حرف اضافه كه نشانه ي متمم است به كار رفته است و« مطالب كتاب» متمم است، سوال اينجاست اين نوع متمم چه نوع متممي است ؟

فعل به اين متمم نياز ندارد و همچنين نمي توان آن را از جمله حذف كرد چون معني جمله ناقص مي شود. اگر دقت كنيم واژه اي كه به اين متمم نياز دارد «مسلط» است ، مسلط اسمي است كه هميشه همراه با حرف اضافه ي « بر » به كار مي رود « مسلط بر مطالب كتاب» بر مطالب كتاب ، متمم مسلط است يعني متمم اسم.

مثالي ديگر : اصحاب به پيامبر علاقه داشتند . فعل داشتند يك فعل گذرا به مفعول  و مفعول آن واژه ي علاقه است . پس واژه ي پيامبر كه در اين جمله پس از حرف اضافه آمده است چه نقشي در جمله دارد ؟ مطمئناً نقش متممي دارد اما از چه نوع ؟ متمم قابل حذف نيست پس يكي از اركان جمله به آن نياز دارد . فعل با توجه به اينكه گذرا به مفعول است به آن نياز ندراد مي ماند واژه علاقه كه نقش مفعولي دارد  علاقه  از آن نوع اسم هايي است كه هميشه همراه با حرف اضافه ي خود و به طبع همراه با يك متمم در جمله ظاهر مي شود پس پيامبر متمم علاقه است .

تـــــوجه : متمم اسم همراه با اسم خود در جمله يك گروه اسمي را تشكيل مي دهند در اين نوع گروههاي اسمي اسم هسته و متمم آن وابسته است : علاقه به پيامبر

نکته‌ی مهم: ازآن‌جاکه متمم و اسم هر دو باهم تشکیل یک گروه اسمی‌ می‌دهند، لذا متممِ‌ اسم به‌ همراه اسم خود، یعنی هسته‌ی گروه اسمی، در جمله نقش واحدی می‌گیرند. این نقش می‌تواند متفاوت باشد؛ مثلا متممِ اسم، مفعول است\ او کار با دانش‌جویان را دوست داشت. در این جمله «دانش‌جویان» متمم است برای «کار» و این دو یک گروه اسمی ‌تشکیل داده‌اند و در جمله نقش مفعولی دارند.

متممِ اسم، نهاد است : مبارزه با دشمن وظیفه‌ی میهنی است. در این جمله نیز «دشمن» متممِ اسم پیش از خود یعنی «مبارزه» است که این دو باهم نقش نهادی دارند؛ زیرا یک گروه اسمی‌ هستند و در جایگاه نهاد جمله واقع شده‌اند.

 متممِ اسم،  نهاد است: مبارزه با اعتیاد سرلوحه‌ی کار دولت است.

متممِ‌ اسم، مسند است:  کلام بیهقی خالی از تملق و چاپلوسی است.

لحن مجمل التواریخ خالی از تحسین و تمجید نیست.

متممِ اسم، متمم است : دانش‌جویان با گروهی از استادان دوست هستند. مطلب را به عده‌ای از دوستانم گفتم.

متممِ اسم، مضاف‌الیه است: «فضیلت نبرد با دشمن نفس کم از جهاد نیست.» مسأله‌ی هماهنگی با اعضای اصلی شرکت، در اولویت است.

متمّم اسم ،مفعول است : وابستگی به بیگانگان را نمی‌پسندم.

در جمله‌های بالا می‌بینیم که متمم‌ها جایگاه مستقلی ندارند و به‌تنهایی به کار نمی‌روند، بلکه وابسته به اسم خود هستند. به‌همین‌خاطر، هر  نقشی که اسمِ آن‌ها بگیرد آن‌ها نیز به پی‌روی از آن، همان نقش را می‌پذیرند.

نکته: همانند آن‌چه در مورد متمم فعل گفته شد، برخی اسم‌ها هستند که به ناچار به متمم نیاز دارند و معمولا با حروف اضافه‌ی خاصی استفاده می‌شوند. از آن‌ جمله می‌توان اسامی ‌زیر را برشمرد:

معامله = معامله با ... // صلح = صلح با // گفت‌وگو= گفت‌وگو با // مناظره = مناظره با // جنگ = جنگ با // مدارا = مدارا با // مسابقه = مسابقه با // روبوسی = روبوسی با // بازدید= بازدید از // تنفر = تنفر از // مقداری = مقداری از// حکومت = حکومت بر// احاطه = احاطه بر // تسلط = تسلط بر // تکیه = تکیه بر // اقدام = اقدام به // دعوت = دعوت به// بستگی = بستگی به // اصابت = اصابت به // مهارت = مهارت در // سهم = سهم در // و ... .