درس هشتم /ادبیّات پیش دانشگاهی

مجنون و عیب جو

 قالب شعر: مثنوي

 

به مجنون گفت روزي عيب جويي           كه پيدا كن به از ليلي نكويي

به: بهتر /مجنون وليلي : تناسب /مجنون : نماد انسان هاي باطن بين/عيب جو : نماد انسان هاي ظاهربين       /بين « مجنون» و « عيب جو» تضاد برقرار است.

معنی: روزی شخص عیب جویی به مجنون گفت: معشوقی زیباتر از لیلی پیدا کن

كه ليلي گر چه در چشم تو حوري است         به هرجزيي زحسن او قصوري است

چشم:  مجاز از «ديدگاه ، نظر ، عقيده »/ مرجع «تو» : مجنون

حور: مرد و زن سياه چشم (در عربي جمع« احور و حورا» است ودر فارسي به معني مفرد به كار مي رود)

قصور: نقص ، كاستي ، عيب / مرجع «او»: ليلي/ حور: نماد « زيبايي »

مصراع دوم: نوعي متناقص نما (پارادوكس ) در عين زيبايي، نقص داشتن/ واژه هاي حسن / قصور تضادند

مصراع اول : تشبيه دارد (ليلي: مشبه / حور : مشبه به )

معني: زیرا اگرچه لیلی در نظر تو مثل حوری بهشت زیباست هر جزئی از زیبایی اش نقصی دارد.

زحرف عيب جو مجنون بر آشفت         در آن آشفتگي خندان شد وگفت:

عيب جو و مجنون تضاد است  /حرف:  مجاز از « كلام ، سخن »  / عيب جو : صفت فاعلي مركب مرخم (عيب جوينده)/ برآشفت : عصباني و خشمگين شد  /بر آشفت و آشفتگي : اشتقاق / مصراع دوم از نظر مفهوم پارادوكس دارد، در آشفتگي خندان شدن/حرف و گفت : تناسب

معني: مجنون از سخن عیب جو خشمگین شد ولی در میان همان خشم و ناراحتی خندید وگفت:

اگر در ديده ي مجنون نشيني         به غير از خوبي ليلي نبيني

مصراع اول كنايه از «احساس كسي را داشتن»نوعی دعوت به همدردی یا سمپاتی است./در ديده كسي نشستن:كنايه از« هم فكر و هم نظر شدن، به جاي ديگري نشستن واز دريچه ي چشم او به قضيه نگاه كردن »/ بيت3و4) موقوف المعاني/مفهوم بیت:  1- نفي ظاهر بيني 2- عاشقان، زشتي ها و بدي هاي معشوق را نمي بينند و به آن ها توجهي نمي كنند .

نشيني و نبيني : جناس نا قص /ديده و نبيني : تناسب /  بيت داراي تمثيل است.

مفهوم کلی بیت : پرهیز از سطحی نگری ، نفی ظاهر بینی

معنی: اگر لیلی را از چشم مجنون ببینی ( با دیدگاه عاشقانه به لیلی بنگری.) جز خوبی و زیبایی در او نمی بینی.

تو كه داني كه ليلي چون نكويي است        كزو چشمت همين بر زلف و رويي است

تو كي داني: استفهام انكاري (تو نمي داني )/ چون : چگونه/چشم : مجاز از « نگاه »/ زلف و روی : مجاز از « ظاهر، اعضاي ظاهري »/ چشم ، زلف ، رو : تناسب  (مراعات نظيرند)/ بر زلف و روي نگاه كردن :كنايه از «ظاهر بيني »

مصراع دوم كنايه از ظاهر بيني است / مفهوم : سرزنش ظاهر بيني

معنی: تو كه به زلف و چهره ی ليلي مي نگري و ظاهر بين هستي، كيفيت حُسن او را درك نخواهي كرد.

توجه كنيد بيت هاي 5و6و7و8 همگي با هم پيوند معناي دارند، پيام هر چهار بيت اينكه كيفيت ( باطن ) مهم است نه كميت( ظاهر )

ارتباط معنايي دارد با:  « صورت زيباي ظاهر هيچ نيست        اي برادر سيرت زيبا بيار»

تو قد بيني و مجنون جلوه ي ناز          توچشم و او نگاه ناوك انداز

در مصراع اول: قد، مجاز از ظاهر / جلوه ي ناز، مجاز از باطن/ در مصراع دوم : چشم، مجاز از ظاهر/ نگاه ناوك انداز، مجاز از باطن / بيت واج آرايي صامت ن دارد/ مرجع ضمیرتو : عيب جو  /  مرجع ضمیر او: مجنون / ناوك: نوعي تير كه آن را در غلاف آهنين گذارند و از كمان سر دهند تا دورتر رود /  ناوك انداز :تير انداز ، صفت فاعلي مركب مرخم (ناوك اندازنده) و كنايه از تاثير گذار بودن/ قد ، چشم ، نگاه : تناسب (مراعات نظیر)/ نگاه ناوك انداز: اضافه ي تشبيهي (نگاه : مشبه / ناوك انداز (شخص تير انداز ): مشبه به) / تشخيص/  فعل هاي محذوف « بيني» (بعد از « چشم» : حذف به قرينه ي لفظي / « مي بيند» (بعد از« ناز» و« ناوك انداز» : حذف به قرينه ي معنوي (البته برخي، اين حذف را هم به قرينه ي لفظي مي دانند)/بيت داري تمثيل  است./  مفهوم :باز هم «نكوهش ظاهر بيني »

معني: تو تنها قامت (به ظاهر نازيباي) ليلي را مي بيني ولي من مجنون، حركت دل رباي او را مي بينيم، تو به ظاهر چشم ليلي مي نگري ولي من به نگاه تير انداز  و جذاب او نگاه مي كنم .

تو مو بيني و مجنون پيچش مو            تو ابرو ، او اشارت هاي ابرو

بيت امروزه ضرب المثل است /در مصراع اول : مو مجاز از ظاهر / پيچش مو مجاز از باطن/در مصراع دوم : ابرومجاز از ظاهر / اشارت ابرو مجاز از باطن/ بيت واج آرايي مصوت و  دارد/  واژه ها « مو » و « ابرو » تكرار و تناسب/  مرجع ضمیرتو: عيب جو / مرجع ضمیر او: مجنون/فعل هاي محذوف بيني (بعد از « ابرو »): حذف به قرينه­ي لفظي /مي بيند (بعد از « مو » و « اشارت هاي ابرو») حذف به قرينه ي معنوي /  او و مو : جناس ناقص /مفهوم : نفي ظاهر بيني  و رد و نکوهش ظاهر بینی و عیب جویی

معني: تو ظاهر موهاي ليلي را مي بيني ولي مجنون به چين و شكن زيباي زلف او مي نگرد. تو به ابروي ليلي توجه مي كني و مجنون حركات و اشارت هاي ابروي او را مي بيند. ( نگاه عاشق نگاهي متفاوت است.)

دل مجنون ز شكر خنده، خون است         تولب مي بيني و دندان كه چون است

واژه هاي لب/ دندان: مجاز از ظاهر و همچنين ناقص اختلافي است./ واژه هاي خون / چون:  قافيه و نيز جناس ناقص اختلافي است./شكر خنده: خنده ي شيرين ، خنده ي دل نواز /  برخي از همكاران گرامي« شكر خنده» را نوعي حس آميزي مي دانند و برخي تشبيه درون واژه اي. (خنده ي مانند شكر شيرين )  /دل خون بودن :كنايه از « رنجور و اندوهگين بودن » یا « كنايه از تأثر شديد»/در مصراع اول: از شكر خنده دل خون شدن مجنون از نظر مفهوم، متناقص نما (پارادوكس) است. قاعدتاً عاشق از خنده ي شيرين معشوق خود بايد شاد شود. (خونين دل بودن از خنده هاي شكرين)/ چون : چگونه /مي بيني (بعد از دندان): حذف به قرينه ي لفظي .

معني: دل مجنون از خنده های شیرین لیلی خون شده است اما تو به ظاهر لب و دندانش نگاه می کنی که چه شکلی است؟

كسي كاو را توليلي كرده اي نام          نه آن ليلي است كز من برده آرام

كاو : مخفف « كه او »/مرجع او: ليلي (از ديدگاه عيب جو )/تو: عيب جو/من : مجنون / نه : براي تاكيد از فعل جدا شده است (آن ليلي نيست )/ آرام برده : مرا بي قرار و عاشق نموده  / نقش« ليلي » درمصراع اول: مسند (چهار جزئي با مفعول و مسند) و در مصراع دوم: مسند (سه جزئي گذرا به مسند)/  آرام از كسي بردن كنايه است از آشفتگي و بي قراري  /بيت آرايه ي تكرار دارد ( واژه ي ليلي )/ مفهوم : بيان ديدگاه هاي متفاوت از يك موضوع واحد

معني: تصوري كه تو از ليلي داري آن ليلي اي نيست كه مرا بي قرار و عاشق نموده است .

 خودآزمايي

1 ) تفاوت ديد عيب جو و مجنون نسبت به ليلي چه بود ؟ ديد عيب جو ظاهري و سطحي است ولي ديد مجنون به عنوان يك عاشق ، عاشقانه و اغماض گر است/ به تعبيري؛ ديد عيب جو كمّي است و ديد مجنون كيفي

2 ) بيت :« اگر در ديده ي مجنون نشيني// به غير از خوي ليلي نبيني» چه مفهومي را در بردارد؟ يعني نگاه و احساس عاشق را داشتن

3) با توجه به اين ابيات مثنوي، توصيف ليلي را از نظر وحشي بافقي با مولانا مقايسه كنيد.

گفت ليلي را خليفه كان تويي      كز تو مجنون شد پريشان و غوي

از دگر خوبان توافزون نيستي      گفت خامش ، چون تو مجنون نيستي

هردو بر نگاه و احساس عاشق نسبت به معشوق تكيه دارند، يعني در هردو اثر نگاه عاشق اغماض گر است و فقط معشوق خود را يكپارچه حُسن مي بيند.

4) «حور» در عربي جمع « احورا و حورا » به معني مرد و زن سياه چشم است . ودر فارسي به معني مفرد به كار رفته است. « حوري » هم گفته مي شود . توضيح دهيد در بيت دوم اين درس « حوري » بايد خوانده شود يا « حور » ياي نكره ؟ چون قافيه ي مصراع دوم ،« قصوري» ، « ي» نكره دارد، براي تناسب قافيه، بهتر است «حوري »را با « ي» نكره تلفظ نماييم .