معنی و توضیحات درس سوم فارسی1/ خســرو
فارسی1 درس سوم خســـــرو نوع ادبی : غنایی قالب : داستــان کوتاه محتوا : اعتیاد - همنشین بد نویسنده : عبدالحسین وجدانی از مجموعه داستان «عمو غلام»
ص 22 - بند اول : « از سال چهارم تا ششم ابتدایی ............سر جای خودش می نشست » ارتجالاً : بی درنگ، بدون اندیشه سخن گفتن یا شعر سرودن رسا : صفت مشتق ( بن مضارع + ا ) ، بلند حس آمیزی : صدای گرم تشبیه خسرو به شاخ شمشاد شمشاد قد : صفت ، آن که دارای قدی مانند شمشاد راست است ، راست قد ، بلند بالا شمشاد : درختی است دارای برگ های کوچک گرد که همیشه سبزاست چوب آن ستبر و محکم است و برای ساختن اشیـا چـوبــی است . بـه عـنـوان زینت هم در باغ ها و باغچه ها کشت می شود . مثل شاخ شمشاد می آمد : با قامتی بلند و شاد می آمد ص 22 - بند دوم : « و اما سبک نگارش که نمی توان گفت .... احتیاجی به مرور نداشت » سبک : روش نگارش : نوشتن تقریر: بیان کردن ازبر : حفظ کردن نصاب الصبیان : منظومه ای از ابونصر فراهی، که در آن ، لغات متداول عربی را با معادل فارسی آنها در بحرهای مخـتـلـف بــه نـظــم آورده است . ایـن کتاب جزء کتـاب هــای درســی مکتب خـانـه های قدیم بوده است .
ص 22 - بند سوم : « یک روز میرزا مسیح خان،معلم انشا،که موضوع «عبرت» را ......می خواند » سخت ( نزديك بين بود ) : سخت قيد ، به معنی بسيار دور بیضی : عینکی که فریم عدسی های آن به صورت بیضی باشد . دسته مفتولی : دسته ی سیمی ، فلزی زنگار : منسوب به زنگار، سبز رنگ شيشه های كلفت زنگاری: به دليل ضخيم بودن ،شيشه های عينك معلم به رنگ زنگاری می زد . ( به قول معروف ته استكانی بود . ) ملتفت : متوجه
ص 23 – بند اول : « دی که از دبستان به سرای می شدم ... گرد برانگیخته اند » باری : به هر حال ، خلاصه دی : دیروز سرای : خانه می شدم : می رفتم برزن : محله ، کوی بال و پر افراشته : درگیر شدند در هم آمیخته و گرد برانگیخته اند : با هم گلاویز شده اند .
ص 23 – بند دوم : « در آن زمان کلمات « دبستان » و «برزن » مانند امروز ..... رنگارنگ او بود » متداول : مرسوم ، رایج محاوره : گفت و گو چشمه ی خوشمزگی : اضافه تشبیهی اندکی از استعدادهای زیاد خسرو بود چشمه ای از خوشمزگی های رنگارنگ او بود : اندکی از استعدادهای زیاد او بود خوشمزگی های رنگارنگ : آرایه حس آمیزی ص 24 - بند اول : « یکی از خروسان ضربتی سخت بر دیده حریف ..... که پولاد کوبند آهنگران » ضربت : ضربه سخت : محکم صدمت : آسیب ، ضربه تضمین : « جهان تیره شد پیش از نامدار» ، مصراعی از داستان رستم و اسفندیار . به کاربرد مصراع ، از شاعری دیگر در میان کلام ، تضمین گویند . کامل این بیت در شاهنامه چنین است : « بزد تیر بر چشم اسفندیار سیه شد جهان پیش آن نامدار » جهان تيره شد : كنايه از كور شدن لاجرم : ناچار ، ناگزیر سپر انداخت : کنایه از تسلیم شدن غالب : پیروز درویشان : جوان مردان نه مناسب حال درویشان : ناجوانمردانه، این بخش ، تحت تأثیر حکایت «جدال سعدی با مدعی» ، از گلستان سعدی است . مغلوب : شکست خورده مخذول : حقیر شده ، خوار ، زبون گردیده استرحام کردن : رحم خواستن ، طلب رحم کردن ، التماس کردن « که پولاد کوبند آهنگران » : تضمین ، این نیز مصراعی است از داستان رستم و اسفندیار شاهنامه : « چنانت بکوبم به گرز گران که پولاد کوبند آهنگران »
ص 24 - بند دوم : « دیگر طاقت دیدنم نماند. چون برق .... به از عمر هفتاد و هشتادسال »
چون برق به ميان ميدان جستم : تشبیه ، كنايه از اين كه خيلي سريع به ميدان پريدم . دشنه : خنجر حلالش کردم : سر او را بریدم ، خروس را ذبح کردم . سنگدل : بی رحم بسمل کردم : سر او را بریدم ، خروس را ذبح کردم .تلمیح به سنت ذبح کردن که پیش از ذبح ، بسم الله گفته می شود . هر دوان : هر دو خروس هلیم : غذایی با گندم و گوشت مخـور طعـمه جز خسروانی خورش که جان یابدت زآن خورش پرورش طعمه : غذا تکرار خورش تناسب : طعمه ، مخور ، خورش معنی : غذایی جز غذای شاهانه مخور، چرا که تنها غذای شاهانه است که جسم و جانت را پرورش می دهد . خسروانی خورش : غذای شاهانه « ت » در « یابدت » ضمیر ، متعلق است به جان و مضاف الیه است . (پرش ضمیر) شكمی سير نوش جان كردم : كنايه ، يك غذاي كامل خوردم . دمی آب خوردن پس از بد سگال بـه از عمر هفتـاد و هشتاد سال دم : مجاز از لحظه دمی آب خوردن : کنایه از یک لحظه زندگی با خاطر آسوده بدسگال : بد اندیش ، بدخواه ، دشمن ، صفت فاعلی مرکب مرخم . به : بهتر تضمین شعر سعدی معنی : یک لحظه زندگی با خیال آسوده پس از دفع دشمن ، از عمر هشتاد ساله لذت بخش تر است .
ص 24 – بند سوم : « میرزا مسیح خان با چهره گشاده و خشنود .... اساسا مطرح نبود » فرسوده : قدیمی ، کهنه دوات : قلمدان ، جوهر ورانداز کردن : چیزی یا کسی رابه دقت نگریستن . وقار و طمأنینه : آرام گرفتن ، آرامش الزام : ضرورت
ص 24 – بند چهارم : « عرض کردم حرام از یک دست کاغذ و ... تصدیق نامه دوره ابتدایی را بگیرد»
يك كف دست كاغذ و يا يك بند انگشت : كنايه از مقدار كم و كوچك. مگر در ریاضی که کمیتش لنگ بود ... ابتدایی را بگیرد . کمیت : اسب سرخ مایل به سیاه کمیتش لنگ بود : کنایه از ناتوان بودن در انجام کاری ، ضعیف بودن تصدیق نامه : گواهی نامه
ص 25 – بند اول : « من خانواده خسرو را می شناختم ....قرآن را برایش بخواند » اصلا : در اصل ، اصالتا ازجان و دل : مجاز از تمام وجود دل خوشی و دل گرمی : امید زني با خدا، نمازخوان ، مقدس [ بود ] حذف به قرينه لفظي به قرينه جمله قبل .
ص 25 – بند دوم : « دیگر از استعدادهای خداداد خسرو ..... خسرو هم می خواند »
شعر هم می گفت زياد هم [ شعر ] می گفت : حذف به قرينه لفظی . خشت می زد : پر حرف بود . تلمیح به شعر نظامی : لاف از سخن چو در توان زد آن خشت بود که پر توان زد
ص 25 – بند سوم : « خسرو موسیقی ایرانی ، یعنی آواز را ..... کژطبع جانوری »
تناسب شور و شهناز ( هر دو از اصطلاحات موسیقی هستند . ) شهناز : از اصطلاحات موسیقی و آواز و گوشه ای است از ردیف آوازی شور و به همین جهت با « شور » در این عبارت مراعات نظیر و آرایه های ایهام تناسب ایجاد کرده است . ایوان : سالن از برِ : کنار شش دانگ : کامل / دانگ : یک ششم از چیزی آواز خوش شش دانگ : با صدای بلند عتاب کرد : خشم گرفت ، سرزنش کرد اشتر به شعر عرب در حالت است و طرب گــر ذوق نیست تــو را کــژطبـع جانوری اشتر به شعر عرب در حالت است و طرب [ است ] حذف به قرينه لفظی حالت ، طرب : فرح و نشاط، شادی عرب ، طرب : جناس کژ : کج کژ طبع : بی ذوق ، بی احساس کژطبع جانوری :تشبیه ( تو : مشبه ، جانور : مشبه به ، کژطبع بودن : وجه شبه) معنی : شتر از شعر خوانی عرب به شور و وجد می آید . اگر تو این شور را نداشته باشی ، جانوری بی ذوق هستی .
ص 25 – بند چهارم : « مدیر آهسته از کلاس بیرون رفت ... صاحب دل بود »
دم بر نیاورد : کنایه ، سکوت کرد ، حرفی نزد صاحبدل : دارای احساسی قوی ، عارف ، آگاه
ص 25 – بند پنجم : « یک روز خسرو برخلاف عادت مالوف ..... جناب سرتیپ می گفتیم »
مألوف : الفت گرفته ، انس گرفته بر خلاف عادت مألوفه : بر خلاف همیشه ، بر خلاف عادتی که به آن انس گرفته است . تناسب : رنگ روغن ، گل و بته ، نقاشی آفتاب از كدام سمت درآمده : کنایه : چه اتفاقي افتاده ( ضرب المثل ) ناشیانه : بی تجربگی حیرت : تعجب
ص 25 – بند ششم : « خسرو با آن که کیف همراه آورده بود .... دستت خیلی قوّت داره »
ضمائم : جمع ضمیمه ، پیوست ها ، نشان های دولتی تعلیقات : آویختنی ها ، مدال و نشان هایی که بر لباس نظامی آویخته می شود . نشان های ارتشی ضمائم و تعلیقات : مقصود نشان های ارتشی است . از روی طبیعت کشیده ام : این نقاشی را از سر ذوق کشیده ام . با استعداد ذاتی خود کشیدم ( ذوق و استعداد ذاتی طبیعی و بدون کلاس و آموزش ) خود را جمع و جور کردن : کنایه ،حالت جّدی به خود گرفت، آماده کردن خود ، حفظ ظاهر نمودن دستت خیلی قوت داره : ماهر هستی ، قلم توانایی داری ، خوب نقاشی می کشی .
ص 26 – بند چهارم : « خسرو بزرگ ترین کوزه را که مربّای به داشت ..... نعمتت افزون کند» دودستی : با احترام رهاورد : سوغات و ارمغان باب : مناسب باب دندان : مطابق میل و علاقه ، خوش مزه حجب: شرم ، حیا سرانگشت تدبیر : اضافه اقترانی تضمین شعر مولانا : شکر نعمت ، نعمتت افزون کند کـفــر نعمت از کفت بیـرون کند
ص 26 – بند پنجم : « گفتم خسرو آوازی خوش داشت .... پی موسیقی نرفت»
فیاض : بسیار فیض دهنده ، بسیار بخشنده اوان : وقت ، هنگام اشك از ديده روان ساخت : از روی ناراحتی گريه كردن حلالت نکنم : تو را عفو نمی کنم مطربی :آواز خوانی مسخرگی : لطیفه گویی مطربی و مسخرگی پیشه سازی: تلمیح به بیتی از عبید زاکانی : رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز تـا داد خـود از کهتـر و مهتر بستانی همه قبیله ی من عالمان دین بودند : تضمین مصراعی است از سعدی : همه قبیله ی من عالمان دین بودند مرا معلم عشق تو دلبری آموخت قبيله: مجازاً مردم خودسر : خودرای ، بی باک ، گستاخ اندرز مادر بزرگ ناتوان را به گوش اطاعت شنید و ... به گوش اطاعت شنید : پذیرفت
ص 26،27 – بند ششم : « من دیگر اورا نمی دیدم تا روزی که ...... کارش به ولگردی کشید»
قوی پنجه : آنکه دارای زور بازو است ، قوی ، توانا ، نیرومند،زورمند فرو کوفت : شکست داد چشم به هم زدنی : کنایه از زمان اندک پشت کسی را به خاک رساندن : کنایه از شکست دادن ستودن : ستایش کردن تکریم : گرامی داشتن ، محترم داشتن ، عزیز و ارجمندشمردن تنگ نظر : کنایه از حسود و بخیل عنود : ستیزه کار ، دشمن بد گهر : بد ذات ، غیر اصیل می : شراب لهو : بازی کردن ، آنچه انسان را مشغول کند لعب : بازی ، خوش گذرانی لهو و لعب : بازی و عشرت و شادی و سرگرمی ( این دو کلمه همیشه با هم می آیند . ) وی را به می و معشوق و لهو و لعب کشیدند:او را مشغول خوشگذرانی کردند . به گوشه ای خزید : گوشه گیر شد رو نهان کردن : کنایه از گوشه گیر شدن مرد میدان نبود : دیگر پهلوان میدان کشتی نبود . ضعیف شده بود منجلاب : گودالی که در ان آب های بد بو و کثیف جمع گردد . منجلاب فساد : اضافه تشبیهی معاصی : گناهان ، جمع معصیت منکر : زشت ، ناپسند مُسکر : چیزی که خوردن ان مستی آورد مثل شراب « فی الجمله نماند از معاصی، منكری كه نكرد و مسكری كه نخورد . » تضمین از گلستان سعدی است . سجع : واژه های سجع : نماند ، نکرد ، نخورد . يعني گناه بزرگ انجام داد و ديگر کار زشتی باقی نماند که انجام نداده باشد .
ص 27 – بند دوم : « روزی در خیابان او را دیدم ؛ شادی کردم ..... این همان خسرو است » خون گرم : با محبت سردی و بی مهری : بی اعتنایی و بدون محبت نگاه سرد : کنایه از نگاه بی مهر و محبت تکیده : لاغروضعیف سیه روزی : کنایه از بدبختی فروغ : نور ، روشنایی تشبیه : چشم های (مشبه ) درشت و پرفروغش چون ( ادات ) چشمه های ( مشبه به ) خشك شده سرد و بی حالت ( وجه شبه )شده بود . شیر بی باک : استعاره از خسرو تشبیه : شیر بی باک ( مشبه ) را چون ( ادات ) اسکلتی ( مشبه به ) وحشتناک ( وجه شبه ) کرده بود . خدای من : منادا
ص 27 – بند سوم : « از حالش پرسیدم ؛ جوابی نداد . ناچار ......با خود به زیر خاک برد»
با صدایی که گویی از ته چاه در می آمد : کنایه از صدای آرام و ضعیف ، صدایی که به سختی شنیده می شد . زهرخند : خنده ی تلخ ، خنده ی اجباری استماع : شنیدن لمن تقول؟ برای چه کسی می گویی؟ من گوش استماع ندارم لمن قول : تضمین مصراعی است از سعدی : بی دل گمان مبر که نصیحت کند قبول مـن گـوش استـمــاع نـدارم لمن تقول معنی مصراع : من گوشی برای شنیدن ندارم ، برای که سخن می گویی ؟! چشمه ی ذوق : اضافه ی تشبیهی تراویدن : تراوش کردن , چکیدن راه خود گرفتن : روانه شدن ، راهی شدن ، رفتن کبـوتری که دگــر آشـیــان نخواهد دید قضا همی بردش تا به سوی دانه و آب معنی : کبوتری که سرنوشت برای او مرگ رقم زده است و مقدر شده است که دیگر به آشیانه باز نگردد قضا او را به دانه می فریبد و به سوی دام می کشاند . همه ی امور دردست سرنوشت است ، ما از خود اختیاری نداریم . تناسب (مراعات نظیر ): آشيان ، كبوتر، دانه ، دام دانه و دام : استعاره از خطرات ، نابودی ش در بردش : مفعول پلاس: جامه ای کم ارزش ، گلیم درشت و کلفت مندرس : کهنه ، فرسوده ، قدیمی
|