چهل و شش نکته فوق العاده مهم دستور زبان فارسی کلیه رشته ها
نویسنده : عبدالرضا سپهوند
اقسام جمله از لحاظ ارکان
1. نهاد(مسندالیه یا فاعل) + فعل خاص: محمد آمد.
2. نهاد+ مفعول + فعل خاص :محمد کتاب را آورد.
3. نهاد + مسند + فعل ربطی: محمد با هوش است.
هر یک از این سه هسته، معمولا اجزایى مى پذیرند از قبیل متمم، قید، بدل، و مضاف الیه.
اقسام جمله از لحاظ پیام:
1. خبرى: جمله اى که به یکى از صورت هاى اِخبارى یا التزامى و مثبت یا منفى، درباره تحقق کار یا حالتى سخن مى گوید : هوا گرم است.
2. پرسشى: جمله اى که به وسیله آن، ظاهراً یا حقیقتاً درباره امرى پرسش شود : حال شما چطور است؟
3. امرى: جمله اى که به وسیله آن، راجع به تحقّق کار یا حالى درخواستى صورت پذیرد :عصبانی نشوید. وجه امرى شامل هر دو صورت امر و نهى (مصطلح در عربى) است. در جمله هاى امرى خطابى، معمولا نهاد حذف مى شود.
4. عاطفى: جمله اى که با آن، یکى از عواطف و احساسات انسانى بیان شود، از قبیل تحسین، تعجّب، آرزو، و افسوس . شما چقدر خوش ذوق هستید.
اقسام جمله از لحاظ نظم:
1 . جمله مستقیم: جمله اى که ارکان یا اجزاى آن، در جاى خود قرار دارند: مریم دیروز مارا به خانه خود دعوت کرد.
2. جمله غیر مستقیم: جمله اى که نظم دستورى یک یا چند رکن یا جزء آن به هم خورده است: «مکّه پر است از کوه هاى سنگى کوچک و بزرگ.» نکته : کاربرد جمله غیر مستقیم معمولا براى تنوع بخشیدن به نوشته است. البته از آن جا که چنین جمله اى، نوشته را به زبان محاوره نزدیک مى کند، باید در کاربرد آن به سبک و حال و هواى اثر توجه داشت. از نمونه هاى خوب کاربرد چنین جمله هایى، آثار «جلال آل احمد» است. اقسام جمله از لحاظ فعل:
1. جمله فعلى = جمله اى که داراى فعل تام است . ماه تابید.
2. جمله اِسنادى = جمله اى که داراى فعل ربطى است.امین با هوش است.
3. جمله بى فعل = جمله اى که فعل ندارد. حذف جمله حتماً باید با قرینه لفظى یا معنوى، و یا ساختارى باشد .
اقسام جمله هاى داراى فعل:
1. جمله ساده = جمله اى که داراى یک فعل است .امین خوابید.
2. جمله مرکب = جمله اى که داراى بیش از یک فعل است .همین که به خانه رسیدم، مهمانان آمدند.
اقسام جمله مرکب
1. ترکیب شده از جمله هاى کامل: «و مى دانستیم که با نخستین چراغ، شادى ها همه باز خواهند گشت و ما بازخواهیم خندید.»
2. ترکیب شده از جمله هاى ناقص و کامل: جمله ناقص آن است که به تنهایى داراى معنایى روشن و کامل نیست و معمولا به شکل جمله پیرو به کار مى رود. در این حال، جمله کامل را جمله پایه مى نامند.به درماندگان یاری کن تا خدا مدد کارت باشد. جمله پایه مقصود اصلى نویسنده را بیان مى کند، در حالى که جمله پیرو به جمله پایه وابسته است و معمولا مفهومى از قبیل علّت، شرط، نتیجه، زمان، و مکان را به آن مى افزاید. جمله پیرو همواره ناقص است و معمولا با حرف ربط مى آید. جمله پیرو گاه پیش و گاه پس از جمله پایه قرار مى گیرد. جمله معترضه جمله معترضه جمله اى است که حذف آن به مفهوم اصلى جمله آسیب نرساند.این گونه جمله معمولا مفهومى از قبیل دعا، نفرین، آرزو. یا توضیح را به مفهوم اصلى جمله مى افزاید. جمله معترضه گاه پس از حرف ربط مى آید و گاه به طور مستقل میان دو خطّ تیره قرار مى گیرد: استادم- که روانش شاد باد-در عرفان بی نظیر بود.
حذف ارکان یا اجزاى جمله حذف باید به یکى از سه قرینه زیر صورت پذیرد: 1. قرینه ساختارى (= عرف زبانى): «به چپ، چپ!»، «برپا!». 2. قرینه لفظى: «یک طرفم دریاست و طرف دیگرم، دشت بى انتها (است).» 3. قرینه معنوى: « ـ چه کسى در بستر پیامبر به استقبال خطر رفت؟ ـ على (رفت)!» نكته 1 : وجه تشابه وتمايز هجا با تكواژ : وجه تشابه آن ها اين است كه هـــر دو از واج تشكيــل مي گردد . مثال : دانا / كه ازدو هجا(دا ، نا ) ودو تكواژ ( دان ، ا ) درست شده است .
وجه تمايز : 1- هجا كوچكترين واحد آوايي است در حالي كه تكواژكوچك تــرين واحـــد معني دار زبان است . 2- هجا حداقل از دو واج به دست مي آيد و تـــكواژ از يك واج. مثال : « آباد » كه ظاهرا هجاي اوّل آن ( آ ) يك واج است .ولي با كمي دقّت درمي يابيم كه ازدو واج ( ء / ،/ ا ) تشكيل شده است . مثال براي تكواژ تك واجي : ( ا ) در واژه ي « دان / ا » نكته ي 2 : هيچ واژه اي در زبان فارسي با مصو ّت شروع نمي شود . واژه هايي كه به ظاهر با مصوّت شروع مي شوند ، همه در آغاز خود يك صامت دارند كه به آن صامت يا همزه ي آغازي مي گويند نظير : ابراهيم ، ابر ، افتاد ، آذر ، ايران ، اوفتاد در واژه هايي مانند ، ( قرآن ، مآخذ ، مآل انديش ) حرف « آ » از دو واج ( ء / ، / ا ) تشكيل شده است . بنا براين هنگام واج شماري بايد همزه را در نظر داشته باشيم . نكته ي 3 : سعي كنيم در شمارش واج ها « دستور » را با « عروض » در نياميزيم . چرا كه در دستور زبان فارسي حرف « آ » را دو واج امّا در درس عروض ( تقطيع شعر ) حرف « آ » را معادل سه واج به حساب مي آوريم . مثال : واژه ي « باغ » را در تقطيع شعر چهار حرف در نظر مي گيريم نكته ي 4: در جمله هر فعلي حداقل از دو تكواژ تشكيل يافته است : 1- بن 2- شناسه در بعضي فعل ها مانند سوم شخص مفرد ماضي – به جز ماضي التزامي – و فعل امر مفرد ، شناسه نمود آوايي ندارد ( در ظاهر وجود ندارد ) اين نوع شناسه صفر ناميده و با علامت « » نشان داده مي شود و مثل شناسه هاي ديگر يك تكواژ تصريفي به حساب مي آيد ؛ مثال : او تكليفش را مي نوشت : مي + نوشت + # نكته 5 - تنها وند هاي اشتقاقي ، واژه هاي جديد ( مشتق ) مي سازند ، باغبان ، يارانه ، زرگر ، گلستان ، خوبي و ... . وند « بان » سبب شده است كه كلمه ي باغ در جايگاه مشتق قرار گيرد و معني آن را تغيير دهد . امّا وندهاي تصريفي مشتق نمي سازند و هر كلمه اي كه با وند تصريفي همراه باشد نمي توان مشتق گفت . اين وندها عبارتند از : 1- نشانه هاي جمع : ها ، ان ، ون ، ين ، ات 2- « ي » نكره : مردي 3- تر و ترين : زرنگ تر ، زرنگ ترين 4- «-ُ م » و « -ُ مين » :دوم ، دومين 5- « ان » گذرا ساز : مي خنديد ــــــ مي خندانيد 6- « مي » ، « ب » و « ن » در فعل مي رفت ، بخــــــوانم و ننوشت 7- شناسه هاي فعل : مي نويسم ، مي نويسي ، مي نويسد 8- وندهاي ماضي ساز : د ، ت ، اد ، ست ، يد در خواند ، كشت ، افتاد ، دانست و پريد نكته ي 6- گاهي بعضي از اجزاي اصلي جمله به قرينه محذوف هستتند ،امّا بايد آن ها را نيز به حساب آورد ؛ مثال : من خورده ام . در اين جمله هر چند مفعول محذوف است ، جمله سه جزئي است . نكته ي 7 - واژه ي « بيابان » هفت واج دارد به اين ترتيب : ب / -ِ / ي / ا / ب / ا / ن ، در واج دوم تنها مصوّت كوتاه –ِ در تلفّظ به صورت مصوّت بلند ( ي ) تلفّظ مي شود ، كه در نوشتاري اعمال نمي شود . نكته ي 8 - « ديدمشان » دو واژه است : ديدم + شان . چون ضمير پيوسته استقلال دارد ، جا به جا مي شود = ديدم آن ها را . كه چنين جمله اي سه جزئي با مفعول است . نكته ي 9 – در جمله ي « علي با شمشير مي جنگد ».( با شمشير ) متمم قيدي است يا فعلي ؟ جواب : با در اينجا« به وسيله ي» است و « با شمشير » متمم قيدي است و قابل حذف . در واقع متمم فعلي اين جمله محذوف است و در اصل كسي است كه علي با او مي جنگد . و ممكن است اين سؤال پيش بيايد كه در جمله ي « علي براي دشمن مي جنگد » . « دشمن » را مي توان متمم فعلي گرفت ؟ چواب : نه خير ، چون معناي « جنگيدن » با وجود كسي اتمام مي پذيرد . در حالي كه جمله ي بالا ، با وجود متمم ( براي دشمن )- براي كامل شدن معني - چيزي از ما مي خواهد . نكته ي 10- ضماير پيوسته شخصي و نقش نما ي اضافه واژه است يا تكواژ ؟ جواب : هم واژه است و هم تكواژ . مثال : گفتم ببينمش مگرم درد اشتياق / ضماير پيوسته ي « ش » و « م » هر كدام يك واژه محسوب مي شوند . يا تركيب « دردِ اشتياق » سه تكواژ به حساب مي آيد . نكته ي 11 – بن ماضي فعل هاي ساده يك تكواژ دارد . امّا بايد دانست كه در زبان فارسي بن مضارع اصل است و بن ماضي از آن ساخته مي شود از اين منظر فعل ها دو دسته اند : 1- با قاعده 2- بي قاعده . بن ماضي فعل هاي بي قاعده يك تكواژ است . مثال : رفت ، گفت ، نشست امّا بن ماضي فعل هاي با قاعده دو تكواژ است . مثال براي با قاعده : رسيد ، افشاند ، شكافت ، ايستاد ، گريست . نكته ي 12 - جمله ي امري پرسشي نمي شود . نكته ي 13 – براي تشخيص فعل مركّب ، كتاب دو شيوه را به ما ياد آوري مي كند : 1- گسترش پذيري 2 – نقش پذيري . امّا راه ساده و كاربردي را مي توان پيشنهاد كرد و آن روش « مفعول پذيري » است . يعني هر گاه تركيب هاي فعلي را در جمله ها يافتيم و نمي دانيم كه ساده اند يا مركّب ، به كلمات پيش از آن باز مي گرديم ، اگر نقش مفعولي در آن جمله به كار رفته باشد تركيب پاياني اين جمله حتما فعل مركّب است در غير اين صورت جزء غير صرفي فعل ، خود ، نقش مفعولي مي پذيرد و فعل ساده به شمار مي رود . به نمونه ها توجّه فرماييد : الف : مطالعه كردن ـــــــ 1- مركّب : او كتاب داستان را مطا لعه كرد . 2- ساده : او مطالعه كرد . ( در اين جمله فعل « كرد » ساده است و به معني انجام دادن به كار رفته است و « مطالعه » نقش مفعولي دارد . ************ ب : دوست داشتن ـــــــ 1- من شما را دوست دارم . ( كه فعل اين جمله « دوست دارم » با توجّه به وجود مفعول « شما را » مركّب است 2- من در كلاس دوست دارم . ( فعل جمله « ساده » است ) و جزء ماقبل آن « دوست » مفعول . توجه : اين روش پيشنهادي ما ، صرفاً در مورد جمله هاي غير اسنادي است . زيرا فعل جمله هاي اسنادي چهار جزئي ( مفعولي و مسندي ) كه در آنها مفعول به كار رفته است با جزءِ غير صرفي خود كه نقش مسندي مي گيرد ، « مركّب » نيست بلكه فعل ساده به شمار مي آيد . مانند : - او خود را فاضل مي داند . مسند فعل ساده - مادر بچّه را بيدار نمود . مسند فعل ساده - او حقيقت را آشكار كرد . مسند فعل ساده فعل هايي كه با جزءِ صرفي « كرد » به كار مي روند ، معمولاً به جند صورت ظاهر مي شوند . از آنجا كه اين فعل پر كاربردترين جزءِ صرفي در زبان فارسي است ، شناخت گونه هاي آن هم دشواراست «كرد » : 1- گاهي اسنادي و معادل فعل هاي : نمود ، گرداند ، ساخت ، است . مثال : برف هوا را سرد كرد 2- گاهي فعل ساده ي غير اسنادي است ( و معمولاً به معني « انجام دادن » به كار مي رود مثال : او با من مصاحبه كرد . 3- گاهي با جزءِ غير صرفي خود تركيب مي شود و فعل مركّب مي سازد . متال : او همه چيز را فراموش كرد . از ميان گونه هاي كاربردي فعل « كرد » معمولاً نوع اسنادي با گونه ي مركّب با هم اشتباه مي شوند و شناخت آنها براي دانش آموزان دشوار است . روش باز شناسي اين است كه اگر جمله ي مورد نظر را بتوان به يك جمله ي سه جزئي با فعل « است » بر گرداند آن جمله اسنادي است و فعل آن ساده مي باشد در غير اين صورن ( در صورت تبديل نشدن ) فعل آن جمله مركّب است . مثال : گوينده اخبار را اعلام كرد (نمي توان گفت «اخبار اعلام است » پس فعل ، مركب است) مثال 2 – او چراغ را روشن كرد . ( چراغ روشن است ) پس فعل اين جمله ساده است نكته ي 14 : نشانه ي « ـه » در واژه هاي « تشبيه ، تنبيه ، نُه و نِه » نماينده ي صامت / ه / است . در واژه هاي « شبهه ، بقيّه ، خسته ، نشانه ي مصوّت / ــِ / است . امروزه واژه ي « نَه » ( خير ) تنها موردي است كه نشانه ي « ــه » بر مصوّت / ـَـ/ دلالت مي كند . نكته ي 15 : هنگام تفكيك واج هاي يك واژه تنهـــــــا به شكل آوايي واژه توجّه داريم نه صورت نوشتاري آن ؛ به عنوان مثال واژه ي « خواهر خوانده » : / خ/ + / ا / + / ه / + / ـ َ / + / ر / + / خ / + / ا / + / ن / + / د / + / ـِ / ( حرف « ــه » در پايان اين واژه ها نشانه ي واج / ـِ / است . شش صامت و چهار مصوّت نكته ي 16 : واژه ي « ايدز » تنها از يك هجا تشكيل شده است و در پايان اين هجا ، سه صامت در پي هم قرار گرفته است ( / ي= y / ، / د / / ز / ) كه اين حالت با قواعد واجي زبان فارسي سازگار نيست ، از اين رو فارسي زبانان آن را به صورت « ايدز » تغيير داده اند تا با قواعد واجي حاكم بر زبانشان سازگار شود ( البته اين كار به طورنا خود آگاه انجام مي گيرد ، يعني قواعد حاكم بر هر زبان به صورت نا خود آگاه در دوران كودكي در ذهن اهل آن زبان جاي مي گيرد ودر آينده نسبت به هر ساختاري كه با اين قواعد سازگاري نداشته باشد ، واكنش نشان مي دهد ) . ساختار واجي « ايْدز » و « ايدز » : اِيْدز = / ء / + / ي = y / + / د / + / ز / # ايدز = / ء / + / ي = i / + / د / + / ز / نكته ي 17 : در واژه ي « بيايد » دو صامت ميانجي به كار رفته است . بِ + ا + ـَ + د ــــــــ ب ِ + ي + ا + ي + ـ َ د ــــ بيايد در واژه ي « سعديا » / ي / ميانجي نيز وجود دارد امّا / ي / ميانجي اين واژه در رسم الخط فارسي نمي آيد و گرنه بايد « سعدييا » نوشته مي شد . نكته ي 18 : واژه هاي « بانو ، زانو و ابرو » را در نظر بگيريد كه هنگام پيوستن پسوند « ان » دو فرآيند واجي روي مي دهد ، يكي « افزايش » صامت ميانجي « و » و ديگري تبديل مصوّت بلند / و / به مصو ّت كوتاه / ـُـ / در پايان اين واژه ها ( ابدال ) . ممكن است اين سؤال پيش بيايد كه چرا بعداً « ابدال » صورت مي گيرد ؛ پاسخي كه مي توان گفت اين است كه بدون ابدال تلفّظ دشوارتر مي گردد يا به عبارتي ، براي تسهيل تلفظ « ابدال » صورت مي گيرد . نكته ي 19 : هنگام پيوستن تكواژ «ي » ( نشانه ي نكره ) و تكواژ « ي » اسم ساز ، به واژه هاي مختوم به مصوّت ِ / ـِـ / ، چه تفاوتي در صامت ميانجي ديده مي شود ؟ پاسخ : واژه هاي ختم شده به / ــِ / + صامت ميانجي + « ي » نشانه ي نكره : مثال آزاده + ي = آزاده اي // زن ساده + ي = زن ساده اي // بنده + ي = بنده اي واژه هاي ختم شده به / ــِ / + صامت ميانجي / گ / + « ي » اسم ساز : مثال آزاده = ي = آزادگي // ساده + ي = سادگي // بنده + ي = بندگي نكته ي 20 : تلفّظ واژه هايي كه در آن ها ، هجاي كشيده به كاررفته باشد ، براي فارسي زبانان كمي دشوار مي نمايد ، به همين دليل گاهي با افزودن يك مصوّت ، آن هجاي كشيده را به دو هجاي كوتاه تر تبديل ميكنند ؛ مثال : مهرْبان ـــــ مهرَبان آسْمان ـــــ آسِمان خانْقاه ـــــ خانِقاه توجّه داشته باشيم كه هيچ كدام از دو صورت تلفظّي واژه هاي بالا را نمي توان نادرست خواند امّا مي توان با توجه به پذيرش جامعه ي زباني ، هميشه صورت رايج تر را مقبول تر اعلام كرد . نكته ي 21 : نمونه هاي از فرآيندهاي واجي مربوط به نامطابق هاي املايي درس زبان فارسي : 1- كاهش : پُست چي ـــ پس چي خواستگاري ــ خواسگاري چندگانه ـــ چن گانه عفو كردن ـــ عف كردن استثناء ــ استثنا خوب است ـــ خوبَ ست شمع ــ شم وسيع ـــ وسي دل افروز ــ دلَفروز سر انجام ـسرَنجام 2- افزايش : بو + ـ ِ + غذا = بوي ِ غذا قاضي ِ شهر = قاضي ي ِ شهر خدا + ا = خدايا جو + ــ َ نده = جوينده آشنا + ان = آشنايان نيا + ان = نياكان پلّه + ان = پلكان نكته + ي = نكته اي 3- ابدال : دنْبال = دمبال گنبد = گمبد اجتماع = اشتماع پنج تا = پنش تا بِ + رو = بُرو بِ+ دو = بُدو نَ + مي رفت = نِمي رفت 4- ادغام : بد + تر = بدتر شب + پره = شپّره باز + سازي = باسّازي زود + تر = زوتّر از + سر = اسّر نمونه هايي از ادعام بر پايه فرايند كاهشي : يك + گانه = يگانه جنگ كردن = جن كردن كبود ه + ده = كبوده دسته هاي صد + تايي = دسته هاي صتّايي نكته 22 – تكواژ : كوچك ترين واحد معنايي ( يا دستوري ) زبان است . پس نمي توان آن را به واحد هاي معنايي كوچك تري تجزيه كرد ، امّا امكان تجزيه ي آن به واحد هاي آوايي كوچك تر وجود دارد . نكته ي 23 – با توجه به تعريف تكواژ ، چرا نقش نماي اضافه و صفت را يك تكواژ به شمار مي آوريم ؟ زيرا اين كسره در تركيبات اضافي مفاهيمي همچون مالكيت ( مثلا ً در « كتاب من » ) ، تعلّق (مثلاً در « فكر من » ) جنسيت ( مثلا ً در « جام طلا » ) شباهت ( مثلا ً در « سرو قد » ) و ...... را در بردارد و در تركيبات وصفي مثلاً «باغ ٍ زيبا » باعث ايجاد ارتباط ميان صفت و موصوف مي شود . در تركيب «دنياي ِمن » ؛ اگر « يِ » را پديد آمده از دو تكواژ « ي » و « ــِ » بدانيم ، نمي توان براي « ي » معنا يا كاركرد دستوري در نظر گرفت ، بلكه همان طور كه مي دانيم ، حضور « ي » در چنين تركيبي به دليل فرايند افزايش است ، ،پس صامت / ي / در اين موارد نقش آوايي دارد نه معنايي ( يا دستوري ) و نمي توان آن را تكواژ مستقلّي به شمار آورد ؛ بنابر اين مي گوييم تكواژ « ي » گونه اي ديگر از تكواژ / ــِ / است كه پس از مصوّت ها ظاهر مي شود . نكته ي 24 – ضمير هاي پيوسته ( ـَـ م ، ــَ ت ، ــ َ ش و ... ) و نقش نماي اضافه و صفت ( ــِ ) به تنهايي يك واژه هستند و قاعدتاً بايد تكواژ آزاد به شمار آيند ، امّا بر خلاف ديگر تكواژهاي آزاد هيچ گاه مستقل و آزاد به كار نمي روند بلكه هميشه واژه ي ديگر را همراهي مي كنند ؛ بنابر اين مي توان آن ها را تكواژهاي استثنايي در زبان فارسي دانست . حرف پيوند هم پايه ساز « و » نيز هر گاه به صورت / ــُ / تلفظ شود – كه معمولا ً همين گونه است – از نظر آوايي استقلال ندارد و بايد آن را جز ء تكواژهاي آزاد استثنايي به شمار آورد . در اين مورد وجه مشترك ضميرهاي پيوسته ، نقش نماي اضافه و صفت و حرف پيوندهم پايه سازِ « و » اين است كه همگي با مصوّت آغاز مي شوند – در واقع نقش نماي اضافه و صفت و حرف پيوند همپايه ساز « و » چيزي جز يك مصوّت نيستند - به همين دليل علي رغم استقلال معنايي ، استقلال آوايي ندارند ( « ناخود ايستا » هستند و در زنجيره ي آوايي هميشه به آخرين صامت واژه ي قبلي مي چسبند و با آن تشكيل يك هجا مي دهند . نكته ي 25 – اگر واژه اي بعد از خود يك تكواژ اشتقاقي و يك تكواژ تصريفي داشته باشد منطقاٌ اول تكواژ اشتقاقي ظاهر مي شود بعد تكواژ صرفي . به عنوان مثال : هنرمند تر = هنر + مند ( تكواژ اشتقاقي ) + تر ( تكواژ صرفي ) كار گران = كار + گر ( اشتقاقي ) + ان ( صرفي ) گردانندگان = گردان + نده ( اشتقاقي ) + ان ( صرفي ) نكته ي 26 : علاوه بر « اين ،آن ، همين و همان » به عنوان صفت هاي اشاره ( البته همراه اسم ) واژه هاي « چنين ( اين چنين ) ، چنان ( آن چنان ) ،اين گونه ( اين جور ) ،آن گونه (آن جور ) ،اين همه (اين قدر ) آن همه (آن قدر ) در جمله هاي زير صفت اشاره اند . - چنين كارهايي از شما بعيد است . - ديگر چنان عملي را انجام نخواهم داد . - آن چنان دانش آموزي را تا به حال نديده بودم . - اين گونه كتاب ها را نبايد خواند . - اين همه كتاب را كجا بردي ؟ ** نكته ي 27: امروزه هر گاه « چنين » و چنان » به عنوان وابسته پيشين يك گروه اسمي به كار روند ، در پايان اين گروه حتماً يك « ي » ظاهر مي شود ؛از آن جا كه وجود « ي» در اين حالت اجباري است نه اختياري نبايد آنرا عنصري مستقل به شمار آورد ، بلكه بايد آنرا جزئي از وابسته هاي پيشين ِ « چنين و چنان » به شمار آورد كه از آن ها جدا افتاده است ؛ به عبارت ديگراگرچنين و چنان » وابسته ي پيشين گروه اسمي باشند ، هميشه با جزء ِ گسسته ي خود ، يعني « ي » كه در پايان گروه اسمي مي آيد ،همراه اند و نمي توان در اين موارد « ي » را يك تكواژ مستقل يا يك وابسته ي جداگانه به شمار آورد ؛ پس به جاي آن كه بگوييم در فارسي دوتكواژ « چنين و چنان » داريم بايد بگوييم در زبان فارسي دو تكواژ « چنين..و چنان ... ي » داريم كه هميشه واژه ي همراه آن ها در محل ّ « ... » قرار مي گيرد . ـــــ چنين كتابي ، چنان كتابي تكواژ هاي چه ، هر و هيچ نيز اغلب همين وضعيت را دارند : چه آدم هايي پيدا مي شوند ! هر كسي براي كاري ساخته شده است . هيچ چراغي روشن نبود . نكته ي 28 : « چنين ، چنان ، اين گونه ، آن گونه ، اين همه و آن همه » هر گاه در جايگاه قيد قرار گيرند ، « قيد » شمرده مي شوند ؛ مثال اين چنين با من حرف نزن . قيد چنان نگاهش كردم كه رنگ از رخسارش پريد . قيد او اين گونه ( اين طور / اين جور ) حرف مي زد . قيد اين همه بد خلقي مكن قيد نكته 29 : علاوه بر «هر ، هيچ ، همه ، كدام ، فلان ، چند كه در زبا ن فارسي به عنوان صفت هاي مبهم ياد مي كنيم ، واژه هاي « همه نوع ، چندين ، مقداري ، قدري ، اندكي ، كمي،تعدادي ، بسياري ، بعضي ، برخي ، پاره اي ، بهمان ، ديگر و ...... نيز صفت مبهم اند مثال : قدري هوش مي خواهد و اندكي اراده . بسياري انسان ها نيازهاي خود را فراموش كرده اند . تعدادي كتاب خريدم . بعضي مردم اين طور فكر مي كنند . ديگر سؤالات را از من نخواهيد . نكته ي 30 : طبق يك قاعده ي كلّي در هر گروه اسمي ، واژه يا گروهي كه پس از كسره يا حرف اضافه واقع شود ، وابسته به شمار مي رود ؛ بر اين اساس در گروه هايي مانند « همه ي كتاب ها » ، « بسياري از مردم » ، تعدادي از دانش آموزان » بعضي از صاحب نظران » ، « تمام ِ كتاب » ، « ساير داوطلبان » و .... و واژه هاي مشخص شده هسته ي گروه اسمي به شمار مي آيند نه يك وابسته . نكته ي 31 : واژه ي « هيچ »گاهي به معناي « اصلاً » به كار مي رود ، كه طبعاً در چنين مواردي قيد به حساب مي آيد . مثال : از او هيچ خوشم نمي آيد . ( هيچ = اصلاً ) هيچ از ما ياد نكرد و رفت . ( هيچ = اصلاً) هيچ خودت را در آينه ديده اي ؟ ( هيچ = اصلا ً ) نكته ي 32 : واژه هاي « يكي ، هر يك ، هيچ يك ، هركدام ، هيچ كدام ، يكديگر ، همديگر ، ديگران ، ديگري ، همگان و همگي » هميشه در جايگاه اسم مي نشينند و اسم مبهم به شمار مي آيند . نكته ي 33 : دو جمله ي زير را با هم مقايسه كنيم : الف ) اين همه كتاب را مي خواهي چه كار كني ؟ ب ) همه ي ِ مردم بايد وظيفه شناس باشند . در جمله ي اول « همه » وابسته كتاب است ولي در جمله ي دوم به خاطر وجود نقش نماي اضافه ، خود واژه ي « همه » هسته ي جمله واقع شده است . نكته ي 34 : در جمله ي داده شده ، « آخرين » چه نوع كلمه اي است ؟ * آخرين سخن او همين بود كه گفت . مي دانيم كه آخر جزو اعداد نيست ولي در هر رشته اي از اعداد به عنوان برترين مي آيد يعني اگر مثلاً از يك تا بيست داشته باشيم هميشه در اين رشته ي عددي ، بيست آخرين است . به همين دليل در اين جايگاه مي آيد . و « نخستين » نيز به همين شكل . نكته ي 35: در گروه اسمي مشخص شده مانند « اين همه كتاب را براي چه مي خواهي ؟ » ، « اين همه » يك واژه است و نبايد « اين » و « همه » را جدا از هم در نظر گرفت . چنان كه در نكته ي 26 ذكر شد . نكته ي 36 : صفت مبهم ِ « ديگر » كه گاه در جايگاه وابسته ي پيشين گروه اسمي مي نشينند ، اغلب به عنوان وابسته ي پسين به كار ميرود مثال : ديگر امتياز اين طرح اين است كه ـــــــــ امتياز ديگر اين طرح اين است كه .... روز ديگر ، سال ديگر ، مطلب ديگر و .... صفت پرسشي « چندم » نيز يكي از وابسته هاي پسين گروه اسمي است . گاهي صفت « چند » هم ( دردو حالت مبهم يا پرسشي ) به عنوان وابسته ي پسين به كار مي رود مانند : شما كلاس چندم هستيد ؟ در طبقه ي چندم ( چند ) زندگي مي كنيد ؟ به نكاتي چند در اين زمينه توجه كنيد . نكته ي 37 : گاهي مجموعه ي« حرف اضافه + اسم » در جايگاه و كاركرد صفت ظاهر مي شود كه در اين حالت مي توان آن را « جانشين صفت » ناميد . مثال : كشورهاي در حال توسعه ، پرونده ي در دست تحقيق ، كتاب هايي از اين دست . نكته ي 38 : « ي » نكره مي تواند ميان صفت و موصوف قرار گيرد .در اين حالت به دليل اجتماع دو مصوت / ــِ / و / ي = y / يكي از آن دو بايد حذف شود و البته مصوت كوتاه ــ ِ حذف مي گردد ، امّا با انتقال « ي » به انتهاي گروه اسمي ، مي توان به وجود اين كسره پي برد مثال: مادي مهربات = مادر ِ مهربان ، درختي بلند = درخت ِ بلندي امّا امكان آمدن آن ، ميان مضاف و مضاف اليه وجود ندارد . مثال : غروب آفتاب ــ/ــ غروبي آفتاب باغ حسن ـ/ــ باغي حسن نكته ي 39 : مي دانيم كه برخي از واژه ها ميان دو مقوله ي اسم و صفت مشترك اند ( دانشمند ، هنر پيشه ، دانا ، راهنما و ... ) اين واژه ها مي توانند در ساختمان يك گروه ( يا جمله ) در جايگاه هاي مخصوص اسم بنشينند و در ساختمان گروهي ديگر در جايگاه مخصوص صفت . حال اگر چنين واژه هايي در يك گروه اسمي ، پس از كسره بيايند ، بايد دق ت كرد كه آيا به عنوان صفت پسين پسين به كار رفته اند يا مضاف اليه . در بسياري از موارد به كمك معنا مي توان ميان اين دو حالت تمييز قائل شد . مثال : جوان هنر پيشه ـــــــ اين جوان ، هنر پيشه است ـــــــ هنر پيشه : صفت پسين لباس هنر پيشه ــــ اين لباس ، هنر پيشه است ــ هنر پيشه : مضاف اليه ( چون معنا نمي دهد ) يا : مرد دانشمند ........................................خودتان امتحان كنيد سخن دانشمند .................................................................... نكته ي 40 : در جمله هاي داده شده ، واژه هاي « كار ، كتاب » متمم اسم هاي قبل از خود هستند كه به همراه آن اسم ، يك گروه اسمي را تشكيل داده اند كه اين گروه اسمي در جايگاه مفعول قرار دارد پس در واقع نقش نماي مفعول ( را ) پس از گروه هاي اسمي « نمونه اي از كار » ، « بخشي از كتاب » آمده است و نشانه ي مفعول بودن ِ اين گروه هاست و ارتباط مستقيمي با واژه هاي « كار ، كتاب » ندارد . مثال 1 : نمونه اي از كار را به او نشان دادم . مثال 2 : بخشي از كتاب را مطالعه كردم . البته هر گاه پس از هسته ، مضاف اليه بيايد ، تمايل بر اين است كه نقش نماي « را » قبل از متمم اسم به كار رود ، امّا در اين موارد نيز مي توان « را » را پس از متمم اسم به كار برد . مثال اين شيوه مراجعه ي مردم را به ادارات كاهش خواهد داد ـــــــــ اين شيوه مراجعه ي مردم به ادارات را كاهش خواهد داد . نكته ي 41 : ازوابسته هاي وابسته ، يكي مميّز است كه مي توان آن را به دو گروه تقسيم كرد : 1- مميّزها اختياري قابل حذف . مثال : چند دستگاه اتومبيل ، دو فروند هواپيما 2- مميّزهاي اجباري كه در معنا تاثير دارند ( نبود آن ها معنا را تغيير مي دهد ) مثال : دو كيلو متر راه ، يك متر پارجه و .... نكته ي 42 : علاوه بر « وابسته ي وابسته » كه در يكي از درس هاي سال سوم خوانده شد مي توان براي « وابسته ي وابسته ي وابسته ي وابسته » نيز مثالي آورد : مثال : دست هاي آغشته به خون مظلومان نكته ي 43 : نوعي ديگراز وابسته ي صفت نيز وجود دارد و آن يك اسم است كه به كمك كسره ، وابسته ي صفت مي شود و مفهوم آن صفت را محدود و مشخّص مي سازد چند نمونه : مردان تشنه ي خون ، انسان صاحب قدرت ، جوانان داوطلب حضور در جبهه نكته ي 44 : به جمله هاي زير توجّه فرماييد : 1- او بين تمام مردم به سادگي معروف است . 2- من توانستم به سادگي اعتماد او را جلب كنم . تركيب « به سادگي در جمله هاي فوق ، از نظر نقش و حالت يكسان نيست . اگر كمي دقت كنيم خواهيم ديد كه در جمله ي اول « متمم اسمي » و در جمله ي دومي « قيد پيشوندي است . چند نمونه ي ديگر از چنين قيدهايي : به خوبي ، به كندي ، به نرمي ، به تازگي ، به روشني ، به گرمي ، به تازگي ، به سردي و... توجّه : اغلب مي توان به جاي مجموعه ي « به + صفت + ي » ، تنها صفت را به كار برد ؛ به اين نمونه ها توجه كنيد : من اين منطقه را به خوبي مي شناسم --- من اين منطقه را خوب مي شناسم . نكته ي 45 – گاهي در جمله ساختار « به + صفت اشاره + صفت بياني + ي » ( مثلاً ، به اين زيبايي ، به اين سادگي و ... ) يك جا به عنوان « صفت » در جايگاه وابسته قرار مي گيرد . البته بايد به كاربرد اين تركيب در جمله توجه كنيم . زيرا ممكن است در جمله اي ديگر در گروه قيدي قرار گيرد .مثال : هرگز چهره اي به اين زيبايي نديده ام . تو كه به اين زيبايي آواز مي خواني ، چرا نمي خواني ؟ در جمله ي اول « به اين زيبايي » صفت چهره است . در حالي كه همين تركيب در جمله ي دوم قيد است . نكته ي 46 – قيد هاي مختص به دو دسته ي بي نشانه و نشانه دار تقسيم مي شود : الف ) قيدهاي مختص بي نشانه ب ) قيدهاي مختص نشان دار برخي از قيد هاي مختص بي نشانه : هرگز ، هيچ گاه ، هيچ وقت ، گاهي ، گه گاه ، هميشه ، همواره ، ناگاه ، ناگهان ، بي درنگ ، اكنون ، اينك ، هنوز ، همچنان ، گويي ، گويا ، انگار ، مثل اينكه ( = انگار ) بي گمان ، بي شك ( مطمئناً ) ، البته ، خواهي نخواهي ، خواه ناخواه ، لا بد ، كم و بيش ، چندان ،نه چندان ،بارها ، باز (دوباره )، آيا ،چرا ،آري ، بلي ، خير ، نه ، نه خير ، فقط ، تنها ، نيز ، هم ( = نيز ) حتيّ ، بالاخره ، متاسفانه ، خوش بختانه ، بد بختانه ، لا اقل ، حتي الامكان قيدهاي مختص نشانه دار : - قيد هاي تنوين دار - قيد هاي پيشوندي - قيدهاي دوتايي قيدهاي تنوين دار : حتماً ، اصلاً جداً واغلب واژه هايي كه در پايان آن ها تكواژ « ا ً » به كار مي رود . قيدهاي پيشوندي : 1- به + صفت + ي : به سادگي ، به تنهايي ، به تندي ، به خوشي و ... 2- به + اسم : به سرعت ، به شتاب ، به ظاهر ، به اجمال ، به تقريب ، به نوبت ، به شدت ، به خصوص ، به ويژه ، به ناچار ( در دو واژه ي « به ناچار» و « به ويژه » استثنائاً ، پايه ي واژه ( ناچار ، ويژه ) صفت است نه اسم . 3- به + صفت پيشين + اسم : به اين شكل ، به اين صورت ، به اين طريق ، به اين ترتيب ، به همان ترتيب ، به هيچ شكل ، به هيچ صورت ، به اين اندازه ، به همين اندازه به همان اندازه ، به چه طريقي ، به بهترين شكل ، / شكلي ، به بهترين وجه / وجهي ، به كامل ترين صورت / صورتي مثال : - تنها به اين ترتيب مي شود او را خوش حال كرد . گروه قيدي - كارها به بهترين شكل انجام مي گرفت . گروه قيدي ممكن است « برخي از اين صورت ها – كه در بالا گفته شد – به عنوان صفت به كار روند . - تا به حال ساختمان هايي به اين شكل را نديده بودم . صفت 4- به + طور + صفت پسين( +ي ) : به طور كلي ، به طور نسبي ، به طور ضمني ، به طور تجربي ، به طور دقيق مثال : ما به صورت تجربي به اين نتيجه رسيديم . 5- قيدهاي مختصي كه با ديگر حروف اضافه ( به جز « به » ) ساخته مي شوند . نمونه : از قضا ، تا قدري ، تا حدودي ، تا حدي ، تا اندازه اي ، تا به حال ، براي هميشه ، تاكنون ، درجا ( فوراً ) قيدهاي دوتايي : كم كم ، رفته رفته ، تند تند ، شمرده شمرده ، جويده جويده ، گرم گرم ، مشت مشت ، گروه گروه ، دوبه دو ، دوش به دوش ، خانه به خانه ، روز به روز ، خود به خود ، پرسان پرسان ، لنگان لنگان ، و... * تكواژ «به » در نمونه ي « دو به دو ، خود به خود و ... » وند مياني است . توجه : در مواردي خاص برخي از اين قيدها به عنوان صفت به كار مي روند .
|