پيرزن و شاه
آن شنيدي که بود چون در خورد آنچه با مير ماضي آن زن کرد؟
کان زن او را جواب داد درشت که به دندان گرفت ازو انگشت؟
عاملي در نسا و در باورد قصد املاک اين چنين زن کرد
خانهي زن به غصب جمله ببرد چون برد جامهي عرابي کرد
زن گرفت از تعب ره غزنين بشنو اين قصه و عجايب بين
کرد انهي به قصه سلطان را به شفيع آوريد يزدان را
که ز من عامل نسا املاک بستد و طفلکان شدند هلاک
شاه چون حال پيرزن بشنيد پيرزن را ضعيف و عاجز ديد
گفت بدهيد نامهاي گر هست که ز املاک وي بدارد دست
نامه بستد زن و سبک آورد شادمانه به عامل باورد
که به زن جمله ملک بازدهيد زن بيچاره را جواز دهيد...
آن حکايت جالب را نشنيدي که پيرزن با سلطان چه کرده؟ چنان جوابي به او داده که شاه انگشت به دهان حيران ماند! ماجرا ازين قرار بود که پيرزن در حوالي نسا و باورد زندگي مي کرد و استاندار آنجا يا همان عامل شاه بسيار ظالم بود و تمام املاک زن را به زور ازو گرفت ، زن هم به غزنين براي شکايت رفت و ماجرا را به شاه اين گونه گفت : آخر خدا را خوش مي آيد که تمام زندگي من را غصب کرده و کودکانم را آواره کرده؟..." شاه نامه اي به استاندار نوشت که املاک زن را بازپس دهد ...زن پيش عامل شاه رفت، اما عامل مغرور و دزد، به خود ميگويد: زن چه غلطي ميتواند بکند؟ پس بياعتنا در زن به تمسخر ميخندد، مثل از خدا بيخبران بسياري که جار ميزنند: برو هر طنابي که کلفتتر است پاره کن. پيرزن مستأصل دوباره پيش شاه برميگردد و حکايت ميگويد:
بود سلطان در آن زمان مشغول |
سخن پيرزن نکرد قبول |
سلطان سرش شلوغ بود و به او توجهي نکرد وباز به کاتب ميگويد: نامهاي بنويس براي عامل ما در نسا و باورد.
زن ميگويد: چه فايدهي نامه؟ باز نامه را به هيچ ميگيرد، چنانکه نامهي اول را به هيچ گرفت.
سلطان قدرقدرت ميفرمايد!:
گر بر آن نامه مرد کار نکرد |
آن عميدي که هست در باورد |
زار بخروش و خاک بر سر کن |
پيش ماور (مخفف مياور) حديث بي سر و بن |
جناب سلطان به زن ميگويد: اگر باز طرف توجه نکرد، تو زاري کن و خاک بريز توي سرت. اما زن:
زن سبک گفت: ساکت اي سلطان |
چون نبردند مر تو را فرمان |
خاک بر سر مرا نبايد کرد |
نبود خاک مر مرا در خورد |
خاک بر سر کند شهي که ورا |
نبود در زمانه حکم روا |
سخن داغ و منطقي زن اوج اين شعر ساده و روان است:
با خونسردي گفت : «فرمان تو را به هيچ گرفتهاند آقاي سلطان! من خاک بر سر خود بريزم؟ خاک را شاهي بايد به فرق خود جارو کند که حکمش را زيردستان خودش هم نميخوانند.»