پروین اعتصامی وتعالیم دینی
تعالیم دینی در اشعار پروین اعتصامی
مژگان ایمانی
مدیر دبیرستان دخترانه شاهد یاسوج
چکیده:
پروین در خانوادهای تربیت و پرورش یافت که به شدت تحت تأثیر اصول و آموزههای دینی بوده است. پس، در اشعار این شاعرة اخلاقگرا، آموزههای دینی و باورهای مذهبی نقشی پررنگ و قابل توجه دارند. دیوان او پر از واژهها و عبارات و اصطلاحات دینی است که در قرآن کریم و اساطیر و داستانهای قرآنی یافت میشوند. این مقاله به تعالیم دینی در اشعار این شاعر می پردازد.
کلیدواژه ها: تعابیر، آموزه ها، اساطیر، دین، تربیت
کریم فیضی در کتاب راز پروین مینویسد: «دلایل لفظی اثبات اینکه بانو پروین دارای شخصیتی معنوی - اخلاقی بوده، در وهلة نخست عبارت است از تعابیر دینی و اعتقادی که در لابهلای گفتارهایش موج میزند و او در اشعارش، به صورتی متعدد از آنها یاد میکند و در رساندن پیامهای اخلاقی و انسانی، از آنها بهرههای فراوان میگیرد. مثل اسما پیامبران و انبیا و نیز اشاره به داستانهایی از قرآن و اساطیر تربیتی و نمادهای داستانی ادیان مختلف و نیز انگارههایی که صرفاً بار اخلاقی و دینی دارند.» (فیضی، 1383: 213).
«تو را فرقان دبیرستان اخلاق و معالی شد
چرا چون طفل کودن زین دبیرستان گریزانی
نگردد با تو تقوا دوست تا هم کاسة آزی
نباشد با تو دین انباز تا انباز شیطانی»
(اعتصامی، 1382: 109)
داستان به آب انداختن حضرت موسی (ع) توسط مادرش در اثر فشار دربار فرعون، دارای ریشههای قرآنی است:
«مادر موسی چو موسی را به نیل
درفکند از گفته رب جلیل
خود زساحل کرد با حسرت نگاه
گفت: کای فرزند خرد بیگناه
گر فراموشت کند لطف خدای
چون رهی زین کشتی بی ناخدای؟
گر نیارد ایزد پاکت به یاد
آب خاکت را دهد ناگه به باد»
(همان: 319)
مادر به فرمان و امید خداوند فرزندش را برای رهایی از دست جلادان فرعون به آب میاندازد اما از این جدایی گریان است. آنگاه ندا میآید که این چه تردید و ناباوریای است و باید به خدا ایمان داشت:
«پردة شک را برانداز از میان
تا ببینی سود کردی یا زیان
ما گرفتیم آنچه را انداختی
دست حق را دیدی و نشناختی»
(همان: 319)
پروین اشاره میدارد که هرگز نباید از لطف و امید به خداوند ناامید شد:
«نسبت نسیان به ذات حق مده
بار کفر است این به دوش خود منه»
(همان: 319)
دادگری و عدالتپروری خداوند را بر عشق و مهر مادری برتری میدهد:
«در تو تنها عشق و مهر مادریست
شیوة ما، عدل و بندهپروری است»
(همان: 319)
عدل و احسان خداوند چنان پهناور است که حتی شامل حال بدخواهان نیز میشود، چه رسد به دوستان:
«تیرگیها را نمودم روشنی
ترسها را جمله کردم ایمنی
ایمنی دیدند و ناایمن شدند
دوستی کردم مرا دشمن شدند
ما که دشمن را چنین میپروریم
دوستان را از نظر چون میبریم»
(همان: 320)
قرآن مجید پاداش هر کس را در گرو تلاش و کوشش او میداند پروین امید را چراغ و روشنایی زندگی برمیشمارد و نومیدی را ظلمت و سیاه. انسانهای نومید بازندهاند ولی انسانهای امیدوار پیروزند. در این گفتوگو و مناظره، نخست امید، ناامیدی را به پرسش میگیرد و آن را مورد بازخواست قرار میدهد:
«به نومیدی سحرگه گفت امید
که کس ناسازگاری از تو نشنید
به هر سو دست شوقی بود بستی
به هر جا خاطری دیدی شکستی»
(همان: 132)
آنگاه امید، به نیکی خود اشاره میکند که من در دلها تاریکی را از بین میبرم و روشنی را به ارمغان میآورم و... .
«دهم آزردگان را مومیایی
شوم در تیرگیها روشنایی»
(همان: 133)
داستان پیرمرد مفلس و برگشته بخت داستان پیرمردی است درمانده که گرفتار سختیهای فراوان زندگی است:
«هم پسر هم دخترش بیمار بود
هم بلای فقر و هم تیمار بود»
(همان: 288- 289)
این مرد درمانده روز ملتمس و شب شرمسار بود:
«رورز سائل بود و شب بیماردار
روز از مردم، شب از خود شرمسار»
(همان: 289)
روزی تا غروب آفتاب چیزی به دست نیاورد و توان و روی خانه رفتن را نداشت:
«درهمی در دست و در دامن نداشت
ساز و برگ خانه برگشتن نداشت»
(همان: 289)
بالاخره با ناامیدی به سوی آسیابانی قدم برمیدارد. آسیابان مقداری گندم به او میدهد. مرد فقیر گندمها را به کمر میبندد و به درگاه خدا ناله و زاری میکند که ای خدا گره مشکلات مرا با فروش این گندم باز کن:
«پس گره بگشودهای از هر قبیل
این گره را نیز بگشا ای جلیل»
(همان: 289)
هنوز دعایش تمام نشده است که گندمش بر زمین میریزد:
«این دعا میکرد و میپیمود راه
ناگه افتادش به پیش پا نگاه
دید گفتارش فساد انگیخته
و آن گره بگشوده گندم ریخته»
(همان: 289)
ناراحت و عصبانی میشود و میگوید: ای خدا گفتم گره مشکلاتم را باز کن، نه گره کیسة گندم را:
«این چه کاراست ای خدای شهر و ده
فرقها بود این گره تا آن گره»
(همان: 289- 290)
و از اینکه از خداوند طلب کمک کرده، پشیمان و نادم است:
«ابلهی کردم که گفتم ای خدای
گر توانی این گره را برگشای»
(همان: 290)
و در حالی که بسیار خشمگین و ناراحت است، خم میشود تا گندمها را جمع کند که ناگهان چشمش به کیسة زری میافتد و احوالش متغیر میشود:
«چون برای جستؤجو خم کرد سر
دید افتاده یکی همیان زر»
(همان: 290)
مرد درمانده در آن زمان به لطف و عنایت بیکران خداوند پی میبرد و از گفتههای خود پشیمان میشود:
«سجده کرد و گفت ای رب ودود
من چه دانستم تو را حکمت چه بود
هر بلایی کز تو آید رحمتی است
هر کرا فقری دهی آن دولتی است
تو بسی زاندیشه برتر بودهای
هرچه فرمان است، خود فرمودهای»
(همان: 290-291)
این شعر یادآور کلام عارف بزرگ، مولوی است که میسراید:
«تا نگرید کودک حلوا فروش
قلزم رحمت نمیآید به جوش»
(مولوی، دفتر چهارم: 231)
پروین در شعر لطف حق داستان نمرود را که در کودکی به لطف حق از دریا نجات مییابد و سرانجام به پادشاهی میرسد و در مقابل خداوند گردنکشی میکند تا وقتی که به وسیلة پشهای از پای درمیآید، چه زیبا بیان میکند:
از تنور خودپسندی شد بلند
شعلة کردارهای ناپسند
وارهاندیم آن غریق بینوا
تا رهید از مرگ و شد صید هوی
آخر آن نور تجلی دود شد
آن یتیم بی گنه نمرود شد
(اعتصامی، 1382: 321)
محمدمهدی نراقی، در کتاب «جلوههای صبر در قرآن کریم» مینویسد: «خداوند بزرگ در قرآن کریم 103 بار در 93 آیه و 45 سورة قرآن از صبر سخن گفته است.» (نراقی، 1382: 283) پروین، که پروردة خانوادهای متکی به معارف اسلامی و قرآن است، این مفهوم را در سخنانش پرورانده است. او در قصیدة «ای دل عبث مخور غم دنیا» در این باره مینویسد:
«پروین به روز حادثه و سختی
در کار بند صبر و مدارا را»
(اعتصامی، 1382: 23)
او صبر و بردباری را از نشانههای خردمندان میداند و معتقد است نباید بدون تأمل دست در کاری زد؛ چون نتیجة آن پشیمانی خواهد بود:
«از برای پایداری، پای نه
بهر صبر و بردباری جای نه»
(همان: 327)
«کنج قفس چو نیک بیندیشی
چون گلشن است مرغ شکیبا را»
(همان: 219)
آیات و روایات فراوانی در مذمت دروغ و دروغگویی و ستایش راستی و درستی آمده است. این مضمون در اشعار پرون پرورانده شده است:
«مپیچ از ره راست، بر راه کج
چو در هست حاجت به دیوار نیست»
(همان: 223)
«ای آنکه راستی به من آموزی
خود در ره کج از چه نهی پای»
(همان: 2)
خداوند در آیة 44 سوره بقره چنین میفرماید: «اتامرون الناس بالبرو تنسون انفسکم»
(قرآن، بقره، 44)
پروین به راستی و پاکی، که حضرت عیسی نماد و نمونة آن است، توجه دارد و سایر صفتهای نیک انسانی را تابع راستی میداند:
«متاع راستی پیشآر و کالای نکوکاری
من از هر کار بهتر دیدم این بازارگانی را»
(همان: 26)
او راستی را مانند نوری میبیند که در پرتو آن رهرو هرگز به بیراهه نمیافتد و در امان خواهد ماند.
«تا بودت شمع حقیقت بهدست
راه تو هرجا که روی روشناست»
(همان: 33)
پروین راستگویی و درستکرداری را نشان یک دوست خوب میداند. به این حدیث شریف از پیامبر اکرم اشاره دارد: (المؤمن مرآت المومن.)
«پروین نشان دوست درستی و راستی است
هرگز نیازموده، کسی را مدار دوست»
(همان: 128)
دیو و شیطان، بهعنوان سرمنشأ فساد و گمراهی که از آغاز خلقت کمر به گمراه ساختن بشر بستهاند، در اشعار پروین بسیار فراوان آمدهاند:
«دیو را بر در دل دیدم و زان میترسم
که زما بیخبر این ملک مسخر گردد»
(همان: 54)
«نفس دیویست فریبنده از او بگریز
سر به تدبیر بپیچ از خط فرمانش»
(همان: 69)
«نگردد با تو تقوا دوست تا همکاسة آزی
نباشد با تو دین انباز تا انباز شیطانی»
(همان: 109)
پروین تسلیم شدن انسان در مقابل نیاز و معاملة منش انسانی را به حوایج دنیوی نمیپذیرد و در این راه کسب معرفت را لازم میداند:
«در نار جهل از چه فکندیش؟ این دل است
در پای دیو از چه نهادیش؟ این سر است»
(همان: 32)
«مخوان جز درس عرفان تا که از رفتار و گفتارت
بداند دیو کز شاگردهای این دبستانی»
(همان: 107)
پروین این موضوع را به زیبایی منعکس میکند که عمل کردن به حق و حقیقت صحیح است، نه شعار دادن و خلاف آن عمل کردن:
«اهرمن را سخنان تو نترساند
که تو کردار نداری همه گفتاری»
(همان: 100)
«چگونه راهنمایی که خود گمی از راه
چگونه حاکم شرعی که فارغی ز احکام»
(همان: 80)
پروین با بردن نام پیامبران و سایر مشاهیر دینی و ذکر صفات آنان پیام خود را با زیبایی و شیرینی خاصی انتقال میدهد. داستان حضرت موسی (ع) که در قرآن کریم آمده، منشأ بسیاری از اشعار پروین است:
«حدیث نور تجلی به نزدی شمع مگوی
نه هر که داشت عصا بود موسی عمران»
(همان: 295)
حضرت موسی در مبارزه با ساحرن به اذن خداوند عصای خود را بر زمین پرتاب میکند. عصای او به شکل ماری درمیآید و همة مارهای جادویی را میبلعد و ثابت میشود که او فرستادة خداست:
«عصا را اژدها بایست کردن شعله را گلزار
تو با دعوی که ابراهیم و گاهی پور عمرانی»
(همان: 108)
وی به سرد شدن آتش بر حضرت ابراهیم نیز اشاره دارد. در قرآن مجید داستان حضرت ابراهیم به زیبایی نقل شده است. در این داستان، خداوند پس از بیان جریان به آتشافکندن ابراهیم میفرماید: «قلنا یا نارکونی بردا و سلاما علی ابراهیم» (انبیا: 69)
«جز در تخیل خوشةخرما کسی نیافت
جز بر خلیل شعله گلستان نمیشود»
(اعتصامی: 1382: 59)
در بیت زیر، پروین نفس خواهشگر انسان را به فرعون و روزگار فریبنده و پرجاذبه را به دریا تشبیه کرده است. سپس، به داستان گذشتن حضرت موسی از دریا اشاره میکند. حضرت موسی عصای خود را به نیل میزند و به امر خداوند گذرگاهی برای عبور او و پیروانش باز میشود اما لشکر فرعون به دنبال آن وارد گذرگاه میشوند و در آب غرق میگردند. پروین با این بیان از مخاطب میخواهد که در برابر وسوسههای نفس پایداری کند:
«بگذر از بحر و زفرعون هوی مندیش
دهر دریا و تو چون موسی عمرانی»
(همان: 103)
یکی دیگر از معجزات حضرت موسی، نورانی بودن دست اوست (ید بیضا) که وقتی آن را از گریبان بیرون میآورد، نورانی بود. پروین در بیت زیر ضمن اشاره به این موضوع به خواننده پند میدهد که فریب هر چیز کاذب و غیرواقعی را نخورد:
«هر رهنورد را نبود پای راه شوق
هر دست، دست موسی عمران نمیشود»
(همان: 59)
یکی از پیامبران بزرگ الهی که در آیههای فراوانی از او یاد شده، سلیمان بن داود(ع) است. خداوند، نعمتها و مواهب گوناگونی به او داده بود. در اثر گستردگی قلمرو ملک و حکومت و اقتدار فوقالعادهای که سلیمان(ع) داشته، حکایات و داستانهای فراوانی در کتابهای تفسیر و قصص انبیا دربارة او نقل شده است. یکی از این داستانها داستان انگشتری اسرارآمیز سلیمان است که گویا تمامی قدرت و حکومت او وابسته به آن بوده است؛ بهطوری که وقتی یکی از شیاطین آن را از وی ربود، سلیمان تا مدتی از قدرت و حکومت معزول شد و شیطان به جای او بر سریر سلطنت نشست. پروین با اشاره به این مطلب از خواننده میخواهد که اگرچه رسیدن به مقام سلیمان دور از دسترس است، برای آن تلاش کند:
«تو سلیمان شدی آموزی اگر دیوان
نتوانند زدن لاف سلیمانی»
(همان: 101)
«وارث ملک سلیمان نتوان خواندن
هر کسی را که در انگشت بود خاتم»
(همان: 81)
در قرآن مجید داستان قارون، یکی از ثروتمندترین انسانهای زمان حضرت موسی، آمده است که سرانجام در آتش طمع خود سوخت و با گنجینههای فراوانش در زمین فرو رفت. پروین با اشاره به این داستان قرآنی، قناعت را سرمایهای میداند بسیار باارزشتر از گنجهای قارون و قلمرو ملکسلیمان:
«قناعت کن اگر در انتظار گنج قارونی
گدای خویش باش ار طالب ملک سلیمانی»
(همان: 106)
پروین با اشاره به ربوده شدن انگشتر حضرت سلیمان توسط دیو در این داستان مینویسد:
«کشور ایمن جان خانة دیوان شد
کس ندانست چه آمد به سلیمانش»
(همان: 75)
«دزد طمع چو خاتم تدبیر ما ربود
خندید و گفت: دیو سلیمان نمیشود»
(همان: 59)
او با الهام از داستان قربانی شدن حضرت اسماعیل به امر خداوند برای آزمایش حضرت ابراهیم، که در سورة مبارکة صافات آیات 101 - 107 نقل شده است، میفرماید:
«مترس از جانفشانی گر طریق عشق میپویی
چو اسماعیل باید سر نهادن روز قربانی»
(همان: 106)
پروین به داستان قرآنی حضرت نوح اشاره میکند که پس از ساختن کشتی همة پیروانش نجات یافتند و بدکاران غرق شدند:
«چو شدی نیک، چه پروات ز بدروزی
چو شدی نوح چه اندیشهات از طوفان»
(همان: 90)
او با نام بردن از پیامبران و برگزیدگانی که نامشان در قرآن کریم آمده، ضمن تکریم مقام شامخ و الهی آنان نکات آموزنده و اخلاقی را مطرح میکند و به روش زیبا و مطلوبی مخاطب را پند میدهد. همچنین با اشاره به بعضی اصطلاحات و قوانین دینی و مناسک عبادی، هم آگاهی خود از رموز دینی را آشکار میسازد و هم معارضان، ستمگران، ریاکاران و دینفروشان را مورد انتقاد قرار میدهد.
منابع
1. قرآن کریم
2. اعتصامی، پروین؛ دیوان پروین اعتصامی، با مقدمة بهار، تهران، غزلسرا، 1382.
3. فیضی، کریم؛ راز پروین، تهران، مطبوعات دینی، 1383.
4. نراقی، محمدمهدی؛ جلوههای صبر در قرآن کریم، قم، میقات، 1382.