درس ششم / اکسیر عشق

 از در درآمدي و من از خود به در شدم        گويي كز اين جهان به جهان دگر شدم

درآمدن : وارد شدن (فعل پيشوندي)

از خود به در شدن : كنايه، از خودبي خود شدن ، مست و بي هوش شدن

گويي : قيد تشبيه ، در معناي مثل اين كه ، انگاركه

جهان دگر : آخرت ، عالم معنا

دگر : صفت مبهم

شدم : در معناي « رفتم» 

از اين جهان به جهان دگر شدن : كنايه از مردن.

معني : از در داخل شدي و من بي اختيار شدم انگار با آ مدن تو كاملاً اختيارم را از دست داده ام و به جهان ديگري رفته ام.

گوشم به راه ، تا كه خبر مي دهد زدوست       صاحب خبر بيامد و من بي خبر شدم

گوش به راه بودن : كنايه از منتظر بودن ،

كه : كسي ، ضمير مبهم

صاحب خبر : معشوق

بي خبر شدم  : بی خبر ماندم ، بی هوش شدم

معني : منتطر بودم تا اين كه چه كسي از معشوق خبري برايم مي أورد، ناگاه  معشوق وارد شد و من بيهوش شدم.

ارتباط معنايي دارد با بيت:

كه گفت من خبري دارم از حقيقت عشق       دروغ گفت گر از خويشتن خبر دارد

گفتم ببينمش مَگَرم درِد اشتياق     ساكن شود، بديدم و مشتاق تر شدم

« ش» ببينمش : ضمير متّصل ـ مفعول

« م» مگرم : ضمير متّصل ـ مضاف اليه اشتياق (« م» در جاي خود به كار نرفته است.)

گفتم : فعل و نهاد اجباري و مفعول آن بقيه ي مصراع اول

تضاد : ساكن شدن درد اشتياق با مشتاق تر شدن/ مگر: قيد ترديد

معني : با خود گفتم معشوق راببينم شايد درد آرزومندي ام آرام شود اما با ديدن او اشتياقم بيشتر شد.

مفهوم : عاشق در همه حال چه هجران و چه وصال در سوز اشتياق است.

چون شبنم اوفتاده بدم پيش آفتاب       مهرم به جان رسيد و به عيوق برشدم

عيوق: ستاره اي است سرخ رنگ و روشن در كنار راست كهكشان كه پس از ثريا طلوع مي كند و پيش از آن غروب مي كند. مظهر دوري و روشنايي و بلندي است.

چون: حرف اضافه (چون در معني « مثل و مانند» حرف اضافه است)

شبنم:  مشبه به، متمم. 

مهر: ايهام تناسب: 1) خورشيد  2) محبت، عشق 

« م» مهرم: مضاف اليه جان 

به عيوق برشدن: كنايه از به كمال رسيدن 

  برشدم: بالا رفتم

آفتاب : استعاره از معشوق

مراعات نظير: آفتاب،‌ مهر، عيوق

معني: من هم چون شبنمي ناچيز در مقابل خورشيد بودم و به مدد گرماي عشق تو به والاترين مرتبه رسيدم.

دستم نداد قوت رفتن به پيش دوست      چندي به پاي رفتم و چندي به سر شدم

دست نداد: كنايه از اين كه ممكن نشد ( فعل جمله)

« م» دست: ضمير متصل، متمم (براي من دست نداد)

دست، پا، سر: مراعات نظير

به سر شدم: كنايه از اينكه با شتاب و با شوق رفتم 

پاي، سر: تضاد

دست و دوست: جناس ناقص افزايشي

معني: گرچه گاهي با پا ومدتي با سر(با اشتياق فراوان) به سوي معشوق رفتم، رفتن به نزد معشوق برايم ممكن نشد.

تا رفتنش ببينم و گفتنش بشنوم     از پاي تا به سر همه سمع و بصر شدم

تا: در مصراع اول پيوند وابسته ساز است و در مصراع دم حرف اضافه است. 

«ش رفتنش: مضاف اليه 

«ش» گفتمش: مضاف اليه

رفتن و گفتن: مفعول

لف و نشر مشوش: رفتن را با بصر ببينم وگفتن را با سمع بشنوم.

از پاي تا به سر: مجازاً‌ از تمام وجود همه ي وجود

سمع و بصر شدن : کنایه از توجه و دقت زیاد

سمع: گوش،        بَصَر: چشم ،

مراعات نظير: پاي، سر، سمع، بصر

سر و پا: تضاد

معني: براي اين كه راه رفتن او را خوب تماشا كنم و سخن گفتنش را خوب بشنوم همه ی وجود من گوش و چشم شد. ( در ديدن و شنيدن بسيار دقيق شدم.)

ارتباط معنايي دارد با بيت:   با صد هزار جلوه برون آمدي كه من      با صد هزار ديده تماشا كنم تو را

مفهوم  : عاشق کاملا محو جلوه یار شده است

 من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت     كاوّل نظر به ديدن او ديده ور شدم

چشم نگاه داشتن: كنايه از نگاه نكردن

چشم، نگاه، نظر، ديدن، ديده ور: مراعات نظیر 

توانم نگاه داشت: فعل در وجه مصدري

دیده ور شدن : کنایه از بینا شدن 

استفهام انکاری 

بیت آرایه حسن تعلیل دارد

معني: من كه اولين بار با ديدن او بينا و بصير شدم نمي توانم نگاهش نكنم.

 بيزارم از وفاي تو، يك روز و يك زمان     مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم

بيزارم از وفاي تو: مرا عاشق وفادار خود مشمار. 

بيزار: مسند 

مجموع: قيد، خاطر جمع، آسوده

مراعات نظير: روز و زمان

مجموع و خرسند 

مجموع نشستم : کنایه از آرامش داشتن ، آسودگی

معني: نسبت به تو وفادار نبوده ام. اگر يك روز آسوده و آرام زندگي كرده باشم.

مفهوم: عاشق وفادار در همه حال در طلب معشوق است وآسايش عاشق نشان بي وفايي اوست.

در اين بيت شاعر سوگند ياد مي كند كه لحظه اي دور از يار در آرامش وآسايش نبوده است يعني هميشه به یاد يار بوده است. محبت عاشق نسبت به معشوق هميشگي و دائمي است.

ارتباط معنايي دارد با بيت:    به شادي و آسايش و خواب و خور      ندارند كاري دل افكارها 

او را خود التفات نبودي به صيد من      من خويشتن اسير كمند نظر شدم

التفات: توجه

کمند نظر: نگاه هم چون كمند. 

كمند نظر: اضافه تشبيهي ، نظر (مشبه) كمند (مشبه به) وجه شبه ( اسير كردن، صيد كردن)

مراعات نظير: صيد، اسير وكمند

نبودي: نداشت

معني: معشوق به من توجهي نداشت . من خودم اسير نگاه چون كمند او شدم.

مفهوم: معشوق همه ناز است و عاشق همه نياز.

ارتباط معنايي دارد با بيت:

حاجت به تركي نيتش تا در كمند آرد دلي      من خود به رغبت دركمند افتاده ام تا مي برد

گويند روي سرخ تو، سعدي، كه زرد كرد؟       اكسير عشق برمسم افتاد و زر شدم

اكسير: جوهري كه ماهيت اجسام را تغيير دهد وكامل تر سازد، ‌هر چيز مفيد وكمياب

مس: استعاره از وجود بي ارزش

زر شدن: كنايه از ارزشمند و متعالي شدن و به كمال رسيدن 

زردرويي:كنايه از بيماري و پريشاني (عاشق شدن) 

سرخ رويي: كنايه از تندرستي و شادابي 

اكسير عشق: تشبيه، عشق مشبه است و اكسير مشبه به است (عشق در كمال بخشيدن مانند اكسير است).

زرد و زر: جناس ناقص افزايشي

سرخ و زرد: تضاد و مراعات نظير

اكسير ، زر، و مس: مراعات نظير

روي: مفعول

سعدي: منادا

حسن تعليل: علت زرد شدن در مصراع دوم بيان شده است.

لف ونشر: سرخ با زر و زرد با مس

ايهام تناسب: روي در رابطه با مس واكسير ايهام تناسب دارد.

كه: ضمير پرسشي در نقش نهاد

زرد: مسند

« م» مسم مضاف اليه

معني: به من مي گويند: اي سعدي! چه كسي روي سرخ و شاداب تو را زرد و بيمار كرد؟ (تندرستي را از تو گرفت و تو را بيمار وآشفته نمود) پاسخ مي دهم كه عشق مثل كيميا بر وجود بي ارزش من راه يافت و مرا به طلاي زرد مبدل ساخت و به من ارزش و كمال بخشيد.

مفهوم: عشق مس وجود عاشق را طلا و شايسته ی حضور در بارگاه محبوب مي سازد.

مصرع دوم ارتباط معنايي دارد با ابيات:

               جان گدازي گر به آتش عشق          عشق را كيمياي جان بيني

دست از مس وجود چو مردان ره بشوي         تا كيمياي عشق بيابي و زر شوي

گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد            بالله كزآفتاب فلك، خوب تر شوي

 خودآزمايي

 1 ـ در بيت اول، مقصود از عبارت: « از خود به در شدم» چيست؟

پاسخ : از خود بي خبر شدم، سرمست و مدهوش شدم

 2 ـ با توجه به مفهوم بيت سوم، ‌امروزه به جاي كلمه ي « ساكن» چه كلمه اي به كار مي رود؟

پاسخ : تسكين، آرام

 3 ـ بيت زیر با كدام بيت از شعر درس ارتباط معنايي دارد؟

پاسخ :  با صد هزار جلوه برون آمدي كه من            با صد هزار ديده تماشا كنم تو را

 با بيت « تا رفتنش ببينم وگفتنش بشنوم      از پاي تا به سر همه سمع و بصر شدم» ارتباط معنايي دارد