حسن تعليل
تعلیل در لغت به معنی علت آوردن است و حسن تعلیل در اصطلاح بدیع آن است كه گوینده برای استدلال، امری غیر حقیقی اما نزدیك به موضوع را بیان كند». (انوشه: 1381: ص 528) توضیح مطالب آن كه، نویسنده در این راستا سعی كند برای صفتی یا مطلبی یا امری كه در سخن خود بیان كرده است،‌ علتی را ذكر كند، كه علت او با آن مطالب مناسبت لطیف و ادیبانه داشته باشد. بیشتر ادبا شرط كرده‌‌اند كه این علت باید ادعایی باشد نه حقیقی؛ و زیبایی حسن تعلیل نیز در همین امر است؛ به عبارت ساده تر این که هرگاه شاعر و نویسنده برای موضوعی دلیلی غیرواقعی و تخیلی اما دل پذیر و قانع کننده ارائه دهد، حسن تعلیل بدست می آید

مثلاً امیر معزی گفته است:

آن زلف مشك‌بار بر آن روی چون بهار

گر كوته است كوتهی از وی عجب مدار
شب در بهار، روی نهد سوی كوتهی

 وان زلف چون شب آمد و آن روی چون بهار


در این ابیات شاعر علت كوتاهی زلف را نه علت حقیقی آن بلكه ناشی از آن می‌داند كه چون شب در بهار كوتاه می‌شود و زلف محبوب چون شب است و رخسارش چون بهار، بدین سبب زلف او كوتاه است.(همایی: 1376: ص 261) ادعای نویسنده در بیان علتی كه بیان می‌كند، باید مبنی بر اعتباری لطیف و تخیلی نغز و بدیع باشد. به طوری كه مشتمل بر دقت نظر بوده و باعث فزونی جمال و حسن معنی گردد و این صفت خود ممکن است به یکی از دو حالت باشد: صفتی ثابت باشد یا غیر ثابت. در صفت ثابت، تعلیل به معنی بیان علت صفت است، یعنی ادعای اینكه، علت وجود آن صفت فلان چیز است؛ اما در غیر ثابت، گوینده در صدد اثبات صفت است یعنی ادعای اینكه آن صفت موجود است و دلیل بر وجود آن فلان امر است كه بیان می‌شود. خود صفت ثابت نیز بر دو قسم می‌شود: اول صفتی كه برای آن در عرف و عادت علتی ظاهر نباشد، دوم آنكه برای آن در عرف و عادت علّتی غیر آنچه متكلم ادعا كرده است و در كلام آورده، ظاهر باشد. (رجایی: 1379: ص 380( مثالهای دیگر:

گرنه مشكل است از چه معنی شد سرزمین یار

 مشك بوی و مشك رنگ و مشك سای و مشك بار
ورنگشته است ابرویش عاشق، چرا شد گوژپشت

 ورنه می‌خورده ست چشمش از چه باشد در خمار
از صوفی پرسیدند هنگام غروب ، خورشید چرا زرد روی است ؟ گفت از بیم جدایی

در این عبارت علتی که صوفی برای زردی خورشید به هنگام غروب می آورد علمی و واقعی نیست .او در ذهن خویش خورشید را به کسی مانند کرده که از ترس جدایی از یاران خویش زرد روی گشته است . این علت که ریشه در تشبیه دارد با آن که واقعی نیست زیباست و مخاطب را قانع می سازد

نکته : علت سازی در آرایه حسن تعلیل مبتنی بر تشبیه است و هنر آن زیبا یا زشت نمودن چیزی است

شاهد مثال های دیگر :

 - باران همه بر جای عرق می چکد از ابر       پیداست که از روی لطیف تو حیا کرد

شاعر علت باریدن باران را عرق می داند که ابر در برابر لطافت روی یار می ریزد.

  - ذره را تا نبود همت عالی حافظ         طالب چشمه خورشید درخشان نشود

حافظ علت رسیدن ذرات معلق در فضا به خورشید و سرچشمه نور را (بلند همتی ذره) می داند و این حسن تعلیل چه بسا منشأ اثری در خواننده باشد.

 - من موی خویش را نه از آن می کنم سیاه          تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه

چون جامه ها به وقت مصیبت سیه کنند             من موی از مصیبت پیری کنم سیاه

رودکی در بیت دوم، علت رنگ کردن موی خود را در هنگام پیری بیان می کند و می گوید چون در هنگام مصیبت، مردم لباس سیاه می پوشند، من هم از مصیبت پیری موی خود را سیاه می کنم.

  - رسم بدعهد ایام چو دید ابر بهار        گریه اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد

ابر بهاری زمانی که بی وفایی روزگار را دید از این بدعهدی به گریه افتاد – در این بیت حافظ علت باران تند که لازمه ابر بهاری است، را ادعای خود که بی وفایی روزگار است می داند.

 گر شاهدان نه دینی ودین می برند و عقل      پس زاهدان برای چه خلوت گزیده اند؟

سعدی سبب خلوت گزیدن زاهدان از آن سبب است که از شاهدان (زیبا رویان)، که دنیا و دین و عقل را غارت می کنند، در امان باشند.

 تعلیل، در لغت به معنای دلیل و برهان نیکو آوردن و یا نیکو توجیه کردن مسئله یا موضوعی است؛ دلایلی که در حسن‌تعلیل می‌آید از نظر منطقی اعتباری ندارد، اما خیال انگیز است و زیبا.

به سرو گفت کای میوه ای نمی آری             جواب داد که آزادگان تهی دستند

از صوفی پرسیدند: هنگام غروب، خورشید چرا زرد روی است؟ گفت: از بیم جدایی

زردی برگ درختان به هنگام پاییز از شرم بی ثمری است.

برای درک لذت شیرینی آغوش پر محبت مادر، رودها هم سوی دریا می روند.

 علت زیبایی آن، اولاً بهره گیری از این ترفندهاست، ثانیاً: این استدلال و دلایلی که در تعلیل آورده می‌شود، دلنشین و موجب برجستگی کلام می شود.                            

بسیاری از شاعران فارسی و عربی از این اسلوب استفاده کرده اند و در ادبیات فارسی موارد بسیار ظریف و زیبایی یافت می شود اما یکی از بهترین و زیباترین و ظریف ترین حسن تعلیلی که دیدم در شعری هست از ابوالعلاء معرّی (شاعر عرب) که خیلی لطیف می گوید:

دو نشانه است بر چهره ی روزگار از دو شهید (علی و فرزندش حسین)

سرخی ابتدای شب (شفق) و سرخی انتهای شب (فجر)

و تا حشر این چنین خواهد بود تا آن که از خدای دادخواهی کنند

منظور این است که امام علی  در سحر شهید شد و سرخی صبح از خون اوست و امام حسین در غروب شهید شد که سرخی غروب از خون اوست.