تحليل مصراع «غمي گشته اسپان و مردان تباه»

                                                      محمد قاسمي

 

 چكيده

از تحولات معنايي واژگان، گسترش معاني آن‌ها و به‌وجود آمدن پديدة چندمعنايي است. معناي مطلوب واژگان چندمعنايي در بافت موقعيت كلام آشكار مي‌شود. نگارنده در اين مقاله با آوردن شواهدي از شاهنامه و تاريخ بيهقي، معناي «زخمي و مجروح» را براي واژة چندمعنايي «غمي» اثبات كرده و با توجه به سياق كلام به بررسي معناي آن در مصراع «غمي گشته اسپان و مردان تباه» پرداخته و نشان داده است كه تنها معناي پذيرفتني و مطلوب براي آن، همين معناي «زخمي و مجروح» است كه شارحان شاهنامه، كتب كمك‌آموزشي و همكاران محترم بدان توجهي نداشته‌اند و آن را «خسته و كوفته» معني كرده‌اند.

 كليدواژهها: شاهنامه،‌تاريخ بيهقي، غمي، مجروح

 مقدمه

زبان همواره در حال تغيير و تحول است و واژگان بيش از ساير اجزاي زبان در معرض اين دگرگوني قرار دارند. يكي از عمده‌ترين تحولات واژگاني، تحول معاني آن‌هاست كه در آن، صورت لفظي ثابت مي‌ماند و مدلول و مفهوم آن دگرگون مي‌شود. (ساغر و انيان، 1369: 417) در بحث تغييرات حوزة معنايي، پنج نوع تغيير را مي‌توان بيان كرد:

1. توسيع معنايي: در اين نوع تغيير، يك واژه حوزة معنايي خود را گسترش مي‌دهد و سرانجام به يك واژة چندمعنايي تبديل مي‌شود. واژگان «سپر» و «سمند» از آن جمله‌اند.

2. تخصيص معنايي: اين تغيير كاملاً برعكس توسيع معنايي است كه در آن، شمول معنايي يك واژه در طول زمان محدودتر مي‌گردد. مانند معناي واژة «داور»، كه در گذشته در مفهوم «قاضي محاكم» نيز به كار مي‌رفته است ولي امروزه تنها مفهوم «قاضي مسابقات» از آن فهميده مي‌شود. در واژة «خداوند» هم تخصيص معنايي صورت گرفته است.

3. ترفيع معنايي: در آن بار عاطفي يك واژه به‌سمت مثبت سوق مي‌يابد. مثل واژة «سيد» كه از مفهوم «آقا» به مفهوم «اولاد پيامبر» ترفيع يافته است.

4. تنزل معنايي: خلاف ترفيع معنايي است. مانند واژة «ليبرال» كه امروزه ديگر در معني «آزادي‌خواه» به‌كار نمي‌رود و به مفهوم «شخص وابسته به غرب» است.

 5. تغيير معنايي: در اين نوع تغيير، يك واژه معناي قبلي خود را از دست مي‌دهد و معناي جديدي مي‌پذيرد. واژة «شوخ» در گذشته در مفهوم «چرك و آلودگي» به‌كار رفته است ولي امروزه به «شخص بذله‌گو» اطلاق مي‌گردد. (صفوي، 1383: 5ـ3)

همچنان‌كه گفتيم، توسيع معنايي موجب پديدة چندمعنايي مي‌شود. در برخي موارد اكثر معاني يك واژة چندمعنايي در طول زمان از بين مي‌روند و تنها ردپايي از آن‌ها در متون گذشته باقي مي‌ماند كه عدم توجه به اين موضوع باعث مي‌گردد درك متون با اشكال مواجه شود. واژة «غمي» از جملة اين واژه‌هاست كه امروزه فقط در معناي «غمگين و ناراحت» به‌كار مي‌رود ولي در گذشته، چندمعنايي محسوب مي‌شده است. ما در اين مقاله با توجه به معاني فراموش شدة آن، به بررسي مصراع «غمي گشته اسبان و مردان تباه» مي‌پردازيم.

 غمي: زخمي و مجروح

جميله اخياني در مقاله‌اي با عنوان «معاني فراموش شدة «غمي» و «غمين» در شاهنامه و ديگر متون كهن» به تحليل معاني مختلف واژة «غمي و غمين» پرداخته است و علاوه بر «غمگين»، اين معاني را نيز براي غمي در شاهنامه ذكر كرده‌اند: «خسته و كوفته»، «زخمي و مجروح»، «ترسيده و هراسان»، «خشمگين» و «به ستوه آمده». (اخياني، 1390، 154) واژة «غمي» را در مصراع «غمي گشته اسپان و مردان تباه»، شارحان شاهنامه، كتب كمك‌آموزشي، اكثر همكاران و جميله اخياني در مقاله ياد شده، «خسته و كوفته» معني كرده‌اند؛  حال آنكه با توجه به معاني مختلف واژة چندمعنايي «غمي» و بافت موقعيت1 در اين قسمت از داستان رستم و اسفنديار، «خسته» نمي‌تواند معناي مطلوب باشد. اكنون با تشريح بافت موقعيت به بررسي معناي غمي در اين مصراع مي‌پردازيم.

اسفنديار جاه‌طلب براي به‌دست آوردن تخت شاهي مأمور شده است رستم را دست‌بسته به پيش گشتاسب برد ولي موقعي كه رستم از مضمون مأموريت اسفنديار آگاه مي‌شود، در مقابل آن فرياد برمي‌آورد:

مگر بند كز بند عاري بود

شكستي بود زشت‌كاري بود

(فردوسي، 1390: 726)

با سركشي رستم از دست به بند دادن و اصرار اسفنديار بر مأموريت خود، دو پهلوان رودرروي هم قرار مي‌گيرند و نبرد سختي بين آن‌ها درمي‌گيرد. آن دو با نيزه، شمشير، گرز و گرفتن دوال كمر همديگر به نبرد مي‌پردازند. جنگ دو پهلوان در حالت سواره صورت مي‌گيرد و اين ابيات مبيّن همين نكته است:

به آوردگه گردن افراختند

چپ و راست هر دو همي تاختند

ز نيروي اسپان و زخم سران

شكسته شد آن تيغ‌هاي گران

چو شيران جنگي برآشوفتند

پر از خشم اندام‌ها كوفتند

همان دسته بشكست گرز گران

فرو ماند از كار دست سران

گرفتند زان پس دوال كمر

دو اسپ تگاور فرو برده سر

همي زور كرد اين بر آن آن بر اين

نجنبيد يك شير بر پشت زين

(همان: 741)

با وجود آنكه جنگ دو پهلوان سواره بسيار شديد است و خون از جوشن آن‌ها سرازير مي‌شود، ولي چون هيچ‌كدام در نبرد موفقيتي به‌دست نمي‌آورند:

پراگنده گشتند ز آوردگاه

غمي گشته اسپان و مردان تباه

كف اندر دهانشان شده خون و خاك

همه گبر و بر گستوان چاك چاك

(همان)

همچنان‌كه قبلاً گفتيم، يكي از معاني واژة چند معنايي غمي «زخمي و مجروح» است. اين واژه در همين معني در شاهنامه و متون ديگر به‌كار رفته است. اكنون به‌عنوان نمونه برخي از آن‌ها را مرور مي‌كنيم.

اسفنديار در خوان سوم براي مقابله با اژدهاي غول‌پيكر ـ كه از دهانش آتش زبانه مي‌كشد ـ دستور مي‌دهد گردونه‌اي سنگين از چوب مي‌سازند و بر گِردَش تيغ‌هاي برنده مي‌نشانند. اسفنديار گردونه را به دو اسب زورمند مي‌بندد و خود بر آن مي‌نشيند. اژدها با ديدن گردونه، اسبان و گردونه را فرو مي‌برد و

ز گردون و آن تيغ‌ها شد غمي

به زور اندر آورد لختي كمي

(همان: 693)

در همين زمان، اسفنديار از داخل گردونه بيرون مي‌آيد و اژدها را از پاي درمي‌آورد. در اين قسمت، معناي «زخمي و مجروح» براي واژة «غمي» كاملاً آشكار است.

در داستان سپهسالار غازي در كتاب «تاريخ بيهقي» غازي كه با مكر محموديان نسبت به مسعود، سخت بدگمان شده بود، از پيش او گريخت اما سپاهيان سلطان، او را در كنار جيحون محاصره كردند. سلطان عبدوس را با انگشتري خويش و خط اماني به‌دنبال سپاه فرستاد ولي عبدوس موقعي رسيد كه بين آن‌ها جنگ درگرفته بود و غازي «يك چوبه تير سخت بر زانوش رسيد و از آن مقهور شد و نزديك آمد كه كشته شود.» (بيهقي، ج 1، 1374) عبدوس سپاهيان را ملامت كرد و «نزديك غازي رفت و او بر بالايي بود؛ ايستاده و غمي شده.» (همان) هرچند دكتر خطيب رهبر، غمي را در اين عبارت، «غمگين گشته» معني كرده است، بافت موقعيت در اين كلام، خود گوياي معناي «زخمي و مجروح» مي‌باشد.

حال كه معناي «زخمي و مجروح» براي واژة غمي با آوردن شواهدي به اثبات رسيد، به بيت مورد بحث خود برمي‌گرديم. گفتيم كه جنگ دو پهلوان سواره، بسيار شديد و خونين بود و در جنگ نيز از انواع وسايل جنگي استفاده مي‌كردند؛ به‌طوري كه زره جنگي آن‌ها و برگستوان اسبانشان چاك‌چاك گشته بود. با اين تفاسير، طبيعي است كه اسبان نيز چون خود مبارزان زخمي و تباه شده باشند و از بدن آن‌ها هم خون جاري گردد. پس در بيت

پراگنده گشتند ز آوردگاه

غمي گشته اسپان و مردان تباه

(فردوسي، 1390: 741)

تنها معناي پذيرفتني و مطلوب براي واژة «غمي»، معني «زخمي و مجروح» است و بيت بعدي كه حكايت از چاك‌چاك شدن برگستوان اسپان دارد، دليل محكمي بر اين مدعاست.

 نتيجه‌گيري

گسترش معنايي يكي از تغييرات معنايي واژگاني است كه موجب غني‌تر شدن زبان و به‌وجود آمدن پديدة چندمعنايي مي‌شود. واژة «غمي» يكي از واژگان چندمعنايي است كه در متون مختلف توجه به معاني مختلف آن با توجه به سياق كلام براي دست يافتن به‌معناي مطلوب ضروري است. با آوردن شواهدي نشان داديم كه يكي از معاني اين واژه «زخمي و مجروح» است. در مصراع «غمي گشته اسپان و مردان تباه» از داستان رستم و اسفنديار با توجه به بافت موقعيت، معناي مطلوب اين واژه، «زخمي و مجروح» است.

 

پي‌نوشت

1. Context situation

 منابع

1. اخياني، جميله؛ «معاني فراموش شده «غمي» و «غمين» در شاهنامه و ديگر متون كهن»، فرهنگ‌نويسي، (ويژه‌نامة نامة فرهنگستان)، جلد چهارم، شمارة 4، بهمن 1390، صص 155ـ 146.

2. بيهقي، ابوالفضل؛ تاريخ بيهقي، به كوشش خطيب رهبر، انتشارات مهتاب، چاپ چهارم، تهران، 1374.

3. ساغر و انيان، سيدجليل؛ فرهنگ اصطلاحات زبانشناسي، نشر نما، مشهد، 1369.

4. صفوي، كورش؛ «نگاهي به نظرية حوزه‌هاي معنايي از منظر نظام واژگاني زبان فارسي» نشرية علوم اجتماعي و انساني دانشگاه، شيراز، شمارة 40، 1383، صص 11ـ 1.

5. فردوسي، ابوالقاسم؛ شاهنامه، به كوشش سعيد حميديان، نشر قطره،  تهران، چاپ هيجدهم، تهران، 1390.

6. گروه مؤلفان، ادبيات فارسي (3)، سال سوم متوسطة نظري، شركت چاپ و نشر كتاب‌هاي درسي ايران، چاپ دوازدهم، تهران، 1389.