انتقاد و اعتراض در غزل سه شاعر عصر مشروطه

کبری عسکری‌راد، دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادب فارسی

دکتر فرزانه مظفریان، استاد دانشگاه فیروزآباد

چکیده:

نهضت مشروطه، جامعة ایران را دستخوش تغییر و تحولی عمیق کرد. فضای باز سیاسی و اجتماعی به شاعران و روزنامه‌نگاران فرصت داد تا اندیشه‌های انتقادی و اعتراض‌آمیز خود را در روزنامه‌ها و مجلات منعکس کنند. تغییر و تحول این دوره سبب نوعی تغییر نگرش و نگاه در حیات معنوی ایرانیان شد.

انعکاس این تحولات را می‌توان در شعر دورة مشروطه ملاحظه کرد. برای نخستین بار، عناصر سیاسی و اجتماعی به عرصة شعر راه یافت و به‌دنبال آن معضلات و مشکلات اجتماعی از دیدگاه انتقادی مورد بررسی قرار گرفت. شعر دورة مشروطه (بیداری) آیینة تمام‌نمای اوضاع نابسامان اجتماعی عصر قاجار است. در این مقاله، اعتراض و انتقاد در کلام سه شاعر برجستة این دوره، فرخی یزدی، ابوالقاسم لاهوتی و میرزادة عشقی بررسی می‌شود.

 

کلیدواژه‌‌ها: انتقاد، شعر مشروطه، فرخی‌یزدی، لاهوتی، میرزادة عشقی، مشروطه.

 

مقدمه

از شعر ایران قبل از اسلام چندان اثر قابل توجهی که حاوی انتقاد باشد نمی‌توان یافت. نخستین اشعار انتقادی را در آثار دورة سامانیان و دوره‌های بعد در شعر شاعران زیر می‌توان مشاهده کرد.

سنایی پادشاهان شهوت‌پرست و فقیهان درباری و ریاکار را مورد حمله قرار می‌دهد:

 پادشه را ز پی شهوت و آز امرا را ز پی ظلم و فساد

 رخ به سیمین برو سیمین صنم است

  مکن رنجه به در کوفتن کس

دل به زور و زر و خیل و حشم است

 (سنایی، 1372: 81)

 حافظ با زبان پر رمز و راز خود و در ایهام‌های لطیف تمامی رفتار صوفی‌نماها، زاهدان دروغین، محتسب، شیخ، واعظان و گویندگانی را که به گفتة خود عمل نمی‌کنند، نقد می‌کند. شعر او پر از اشارات تاریخی به اوضاع و احوال زمان است. حافظ آزار دیگران را بزرگ‌ترین گناه می‌داند:

 زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه سود

دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند

 (حافظ، 1378: 150)

 ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود

تسبیح شیخ و خرقة رند شراب‌خوار

  (همان: 191)

  مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن

که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست

 (همان: 60)

 همچنین، شاعرانی چون فردوسی، خاقانی، ناصرخسرو، نظامی، عبیدزاکانی و... هر کدام نسبت به اوضاع زمانة خویش و جو حاکم بر جامعه تعهدی احساس کرد، و در برابر بی‌عدالتی و فساد واکنش‌ نشان داده‌اند.

بنابراین، انتقاد و اعتراض تا زمان مشروطه فعالیتی فراگیر نداشت. این انقلاب در رشد مطبوعات آزاد و در گسترش و توسعة آن مؤثر بود. انتقادهای اجتماعی و سیاسی در این ایام زبانی صریح یافت؛ زیرا ادبیات برای انجام دادن رسالت خود به سوی ساده‌نویسی و مردمی شدن پیش رفت و شاعران این دوره به زبان مردم کوچه و بازار شعر گفتند تا بتوانند پیام خود را بهتر القا کنند. آزادی‌خواهان با سخنان نیش‌دار و تلخ خود به پیکار برخاستند تا بتوانند کاستی‌های جامعه را برطرف سازند.

شاعران دورة مشروطه (بیداری) با ایجاد فضای باز سیاسی و انتشار جراید و مطبوعات تا حدودی توانستند معایب و مشکلات را با نگاهی انتقادی در روزنامه‌های خود جای دهند و مردم را با مشکلات آشنا سازند. شاعران و روزنامه‌نگاران به‌تدریج توانستند نوع جدیدی از ادبیات را به‌وجود آورند که طنز نام گرفت. شاعران در قالب انتقاد و طنز به افشای مفاسد و اعمال عمّال پرداختند و فساد حاکمان را به باد استهزا گرفتند.

 «با آغاز نهضت مشروطیت ادبیات واقعی طنزآمیز که لبة تیز خود را بیشتر متوجه اجتماع و معایب عمومی ساخته بود، پدید آمد و در حقیقت به نفع افکار آزادی‌خواهان به شعر تغزلی دست اتحاد داد.»

 (حاکمی، 1373: 15)

در این مقاله غزلیات سه شاعر عصر بیداری (فرخی‌یزدی، میرزادة عشقی و ابوالقاسم لاهوتی) از نظرگاه انتقادی و اعتراضی بررسی می‌گردد.

 1. سه شاعر انتقادی مشروطه (بیداری)

شاعران عصر مشروطه (بیداری) هر یک از جهتی امتیازی و سهمی بزرگ در شکل‌گیری انقلاب مشروطیت دارد اما نمی‌توان نقش همة آن‌ها را یکسان دانست. برای مثال، فرخی‌یزدی «دست از جان شسته» هرچه در دل دارد می‌گوید و با وجود زندان و شکنجه و دوخته شدن دو لب هیچ‌گاه دست از مبارزه برنمی‌دارد.

 «فرخی یزدی برخلاف تمام کسانی که مدعی آزادی‌خواهی بودند، تنها مردی است که دست از تمام علایق مادی و همة تجملات زندگی شسته، چون طوفان سهمگین به اصل زور و بنای استبداد حمله برد و از هیچ‌گونه شکنجه و آزاری نترسید.»

 (مکی، 1376: 7)

میرزادة عشقی با وجود کمی سن، مدینة فاضلة خود را در «سه تابلوی مریم» با تصویری از جامعة نابسامان خود بیان می‌کند و در راه مبارزه و بیداری مردم جانش را از دست می‌دهد.

اشعار او لبریز از اعتراض و عصیان در برابر بی‌عدالتی اجتماعی و علاقه و دل‌سوزی به حال بینوایان و بغض و کینة شدید به اغنیا و ثروتمندان و... است.

وقتی گفت‌وگو از فرخی و عشقی است باید از لاهوتی نیز سخن به میان آید که از لحاظ عقیده و روح عصیانگر و انقلابی مانند آن‌ها بود. وی تحت تأثیر افکار علی‌اکبر صابر بود. لاهوتی با وجود تقلید از صابر در اشعار اولیة خود به‌نظر نمی‌رسد که اشعار انتقادی و طنزآمیز زیادی گفته باشد اما در بعضی اشعار او لحن طنز یا انتقاد شدید وجود دارد. (جوادی، 1382: 168).

 2. موضوعات مورد انتقاد در غزلیات (فرخی‌یزدی، میرزادة عشقی و ابوالقاسم لاهوتی)

  انتقاد از پادشاهان و زمامداران

اعمال مستبدانة محمدعلی‌شاه، مشروطه‌طلبان را سخت آزرده می‌کند. فرخی‌یزدی کاخ پادشاه را مکان فتنه و خود او را یکه‌تاز و مفسدت‌جو می‌خواند:

 می‌دهد نیکو، نشان کاخی مکان فتنه را

 محو باید نمود این آشیان فتنه را

 آه اگر با این هیاهو باز نشناسیم ما

یکه‌تاز و مفسدت جو، قهرمان فتنه را

 (فرخی، 1376: 2- 91)

وی هرج و مرج حاکم بر امور را که شاه حاکمیت مستقیم بر آن ندارد چنین بیان می‌کند:

 شهر خراب و شحنه و شیخ و شهش خراب

گویا در این خرابه به غیر از خراب نیست

 (همان: 109)

در انتقاد از پادشاهی که جهانی را می‌کشد تا به کام خود برسد، می‌گوید:

 این ستمکاران که می‌خواهند سلطانی کنند

  عالمی را کشته تا یکدم هوس‌رانی کنند

 تا به کی با پول این یک مشت خلق گرسنه

صبح عید و عصر، جشن و شب‌ چراغانی کنند

 (همان: 119)

فرخی علت حضور غارتگران را در این سرزمین، غفلت پادشاه حاکم می‌داند:

 پاسبان خفتة این دار گر بیدار بود

کی برای کیفر غارتگران بی‌دار بود

 (همان: 132)

بی‌لیاقتی پادشاهان را با شکوه از روزگار بیان می‌کند:

 سخت بسته با ما چرخ، عهدست پیمانی

داده او به هر پستی دستگاه سلطانی

(همان: 216)

ابوالقاسم لاهوتی نسبت به غارتگری و ظلم و زورگویی شاه بر مردم انتقاد دارد و می‌گوید:

 هر کجا هر ظالمی ظلمی کند بر رنجبر

چون نکو بینی به حکم دیو ملعون می‌کند

 (لاهوتی، 135: 65)

 انتقاد از اوضاع نابسامان جامعه

یکی از مسائلی که موجب انتقاد و نارضایتی مردم می‌شود، اوضاع آشفتة جامعه است. هر انسانی که حقوق اجتماعی‌اش پایمال گردد وادار به واکنش می‌شود؛ به‌خصوص تحصیل‌کردگان و روشنفکران جامعه که توان تشخیص ظلم و بی‌عدالتی حکام را دارند.

میرزادة عشقی  از اوضاع ناگوار نظمیه، مالیه و عدلیه سخن می‌گوید و بر گذشتة درخشان کشور و وضع خراب کنونی تأسف می‌خورد:

 ای دوست ببین بی‌سر و سامانی ایران

  بدبختی ایران و پریشانی ایران

 از قبر برون آی و ببین ذلت ما را

 این ذلت ایرانی و ویرانی ایران

 آوخ که لحد جای تو شد تا به قیامت!

 رفتی و ندیدی تو پریشانی ایران

 از وضع کنونی و ز بدبختی ملت

 زین فقر و پریشانی و ویرانی ایران

بگرفته دلم سخت ز اوضاع کنونی

 بیچارگی و محنت و حیرانی ایران

 عشقی بود، ار نوحه‌گر امروز عجب نیست

خون می‌چکد از دیدة ایرانی و ایران

 (عشقی، 1357: 368)

بخشی از غزل‌های فرخی انتقاد صریح است به وضع ناگوار زمان شاعر:

 هر لحظه مزن در که در این خانه کسی نیست

بیهوده مکن ناله که فریاد رسی نیست

 (فرخی، 1376: 102)

  کی شود آباد آن ویرانه کز هر گوشه‌اش

یک ستمکاری تعدی یا تطاول می‌کند

(همان: 129)

دیوان ابوالقاسم لاهوتی سرشار از غزل‌های انتقادی است. لاهوتی اوضاع آشفتة زمان خود را باتوجه به ویرانی ایران، غارتگری شاه و خیانت‌های آنان مورد انتقاد قرار می‌‌دهد:

 شه مست و شحنه راهزن و... رشوه‌خوار

دیگر که مدعی‌ست که ایران خراب نیست

 (لاهوتی، 1357: 48)

 خیانت‌های شاه و جهل ملت را چو می‌بینم

ز آن ترسم که این کشور رود بر باد و می‌نالم

(همان: 234)

 انتقاد از شیخ، عالم، زاهد، فقیه و...

انتقاد در این زمینه در ادب فارسی بسیار ریشه‌دار است، در شعر سنایی، ناصرخسرو، حافظ و دیگران و به‌خصوص در میان شاعران مشروطه فرخی‌یزدی بیشتر از سایرین به این طبقه حمله برده است:

 از وسوسة زاهد سالوس بپرهیز

کان سان که کند جلوه به ظاهر، به خفا نیست

 (فرخی، 1376: 98)

 شهری که شه و شحنه و... همه مست‌اند

شاهد شکند شیشه که بیم عسسی نیست

 (همان: 102)

 سالوس انقلابی ما اهل زرق بود

یاران حذر کنید ز سالوس انقلاب

(همان: 93)

بیشترین اشعار انتقادی و طنز لاهوتی، با زاهد و مدعیان ریاکار است که با تظاهر، از سادگی و پاکی مردم به‌نفع خود سوءاستفاده می‌کنند و سود و زیان خود برایشان مفهوم دارد، نه قضاوت صحیح:

 گفتم: ای پیر به میخانه روی یا نروی؟

 گفت: با الله به سر می‌روم ار زر بدهند

 گفتم: از مدعیان، پیش تو کی محکوم است؟

گفت: آنان که به من، مبلغ کمتر بدهند

 (لاهوتی، 1357: 232)

 پیر بدبین خرده می‌گیرد به من، در مهر خوبان

 باید از میخانه، این خر را برون کرد ای حریفان

 کار با این زاهد مکار کردن، هست مشکل

راست گویم، زندگی با مار کردن نیست آسان

 (همان: 240)

 انتقاد از مدح و چاپلوسی شاعران از پادشاهان

به باور میرزادة عشقی کار شاعران مدیحه‌سرا به قضاوت تاریخ منجر به شکست است. او قاآنی، عنصری و انوری را شاعرانی می‌داند که به هر طمع و درم شعر می‌گفته‌اند و ارتزاق از طریق شاعری را لاشخوری می‌داند:

 تاریخ اگر چه زین عمل آرد به من شکست

 خواند مرا مدیحه‌سرا همچو انوری

 «قاآنی» ام نه من، که زنم خامه بهر آز

 نه چامه‌ ساز بهر درم، همچو عنصری

 حاشا گمان مدار که من کرده‌ام شعار

لاشه‌خوری طریقتم از راه شاعری

 (عشقی، 1375: 4- 360)

فرخی‌یزدی، چاپلوسی و مدح حاکمان دون را بسیار زشت می‌داند و خطاب به حاکم یزد می‌گوید:

 خود تو می‌دانی نیم از شاعران چاپلوس

 کز برای سیم بنمایم کسی را پای بوس

 یا رسانم چرخ ریسی را به چرخ آبنوس

من نمی‌گویم تویی درگاه هیجا همچو طوس

 (همان: 202)

لاهوتی نیز آزادگی را می‌ستاید و از بندگی و چاپلوسی انتقاد می‌کند:

 من هیچ احتیاج ندارم به سیم و زر

این شعرها، چو درّ بهادار با من است

  (لاهوتی، 1357: 216)

انتقاد از بیگانگان و وابستگی به آنها

دورة قاجار را می‌توان دورة دخالت مستقیم بیگانگان در امور مملکتی دانست. فرخی بدون هیچ‌گونه ملاحظه‌کاری، در این مورد زبان به اعتراض می‌گشاید و بی‌لیاقتی حکام را سبب دخالت بیگانه می‌داند:

 پاسبان خفتة این دار اگر بیدار بود

کی برای کیفر غارتگران بی‌دار بود

 (فرخی، 1376: 132)

 هر روز یکی خواجه فرمانده ما گشت

یک بنده در این خانه دو صد خانه خدا داشت

 (همان: 108)

 دست اجنبی افراشت تا لوای ناامنی

 فتنه‌سر به سر بگذاشت، سر به پای ناامنی

 (همان: 177)

میرزادة عشقی از افتادن ایران به دست اجانب، که چون کالایی آن را مال خود می‌خوانند، شگفت‌زده است و می‌نالد:

 خیرگی بنگر که در مغرب زمین  غوغا به پاست

این همی گوید که ایران از من، آن گوید از ماست

(عشقی، 1375: 239)

لاهوتی در قسمت‌هایی از دیوانش بیگانه‌ستیزی می‌کند و از وابستگی به بیگانگان شرم دارد:

 سم اسب اجانب بر سر آبایمان تا کی؟

برانیدش از این کشور، اگر با همتید آخر

 (لاهوتی، 1357: 181)

 آن که بر ضد وطن کوبد در بیگانگان

ضرب سخت از چکش آهنگران خواهد گرفت

 (همان: 179)

انتقاد از جهل، غفلت و بیتحرکی

شاعران این دوره با توجه به پیشرفت‌های علمی جهان و عقب‌ماندگی کشور ایران، عامل این موضوع را جهل ایرانیان و غفلت ملت و بی‌تحرکی آنان ذکر می‌کنند.

فخری در این باره می‌گوید:

 گر ز باد کبر و نار جهل بر‌تابیم روی

شاید آب رفتة این خاک باز آید به جوی

 (فرخی، 1376: 200)

 فرخی این خیل خواب‌آلوده، مست غفلت‌اند

این سخن‌ها را بیاید گفت با بیدارها

  (همان: 84)

 اذن غارت را به این غارتگران داده است سخت

سستی و خون سردی و نادانی و اهمال ما

 (همان: 85)

لاهوتی همچون فرخی از بی‌تحرکی و غفلت ملت ایران شکوه دارد و تحرک و غیرت را عامل ترقی کشور می‌داند:

 ایا ایرانیان تا کی دچار غفلتید آخر؟

ایا ایرانیان تا چند اسیر ذلتید آخر؟

 (لاهوتی، 1357: 181)

 از غفلت ملت مگو این قصه دراز است

لاهوتی از این پس، سر این رشته رها کن

 (همان: 171)

انتقاد از وزرا و وکلای مجلس

فرخی‌یزدی به مجلس و نمایندگان و نوع انتخاب مردم حمله می‌کند. گاهی وکیلان را به مارهای کشنده تشبیه می‌کند و گاهی سرمایه‌دارانی که مجلس را به دکة‌ صرافی تبدیل کرده‌اند، مورد انتقاد قرار می‌دهد:

 مارهای مجلسی دارای زهری مهلک‌اند

الحذر باری از آن مجلس که دارد مارها

  (فرخی، 1376: 92)

 بس که از سرمایه‌داران مجلس ما گشته پر

اعتبارش هیچ کم از دکة صراف نیست

 (همان: 110)

در جایی از رأی خریدن و رأی فروختن در انتخابات به شدت انتقاد می‌کند:

از رأی خران دلم دمی بی‌غم نیست

 وز رأی فروشان جانم خرم نیست

 بل این وکلا مجلس پنجم در وزن

از مجلس تاریخی چارم کم نیست

(همان: 250)

میرزادة عشقی وکلا را بسیار نامناسب می‌داند و بر آن است که اگر مردم، شداد را به وکالت انتخاب می‌کردند بهتر بود:

 رای من این است کاندید از برای انتخاب

اندر این دوره مناسب‌تر کس از شداد نیست

(عشقی، 1375: 36)

ابوالقاسم لاهوتی نیز از اعمال وکلا و وزرا خرسند نیست و آنان را خائن می‌داند:

 وکیل از خدمت ملت تغافل می‌کند عمداً

 و یا باشد وزیر از مملکت بیزار، یا هر دو؟

وکیلان و وزیران‌اند خائن، فاش می‌گویم

اگر در زیر تیغم یا به روی دار، یا هر دو؟

  (لاهوتی، 1357: 102)

همچنین از غفلت وزیران و وکیلان جامعه می‌نالد:

 کار با خائن و شه غافل و ملت نادان

  حاصل این، به‌جز از ذلت و ویرانی نیست

 دزد در گله و سگ بسته و چوپان در خواب

تو خود انصاف ده، این شیوة چوپانی نیست

(همان: 229)

 انتقاد از فقر و تبعیض حاکم بر جامعه و فاصله طبقاتی

فرخی چون خود دردمند و سختی کشیدة روزگار بود و طعم فقر را چشیده بود، این موضوع را در شعرش خوب بیان می‌کند:

  فقر و بدبختی و بیچارگی و خون جگر

چه غمی بود که این خاطر دل شاد نداشت

  (فرخی، 1376: 104)

  از جنس فقیرانم و با این غم بسیار

دل شاد از آنم که غنی‌زاده نبودم

(همان: 156)

او به تبعیض میان کارگر و ارباب این‌گونه اعتراض می‌کند:

  در خز خزیده خواجه، کی آیدش به یاد

 پای برهنه، پیکر عریان کارگر

 کی آن غنی که جمع بود خاطرش مدام

رحم آورد به حال پریشان کارگر

 (همان: 149)

لاهوتی در غزل «هست» دربارة فقر و گرسنگی قشر کارگر و دهقان با زبان انتقادی حرف می‌زند و توجه حاکمان را به این نکته جلب می‌کند:

کودکان رنجبر محتاج نان خالی‌اند

اغنیا را مرغ‌ها در سفره، هر افطار هست

  (فرخی، 1376: 268)

پر بود انبار مِلک‌دار ز غلّه

زارع بیچاره پر کاه ندارد

(همان: 57)

او در جایی دیگر قصر دارا، زندگی کارگر و خلق زحمت‌کش را با یکدیگر مقایسه می‌کند و این تفاوت را با زبان انتقاد به رخ حاکمان می‌کشد:

  فقر دارا که چنین پاک و منقّش باشد

 خشتش از خاک تن خلق ستم‌کش باشد

  خان به سرداب و دم کورة کار، آهنگر

 سینه‌اش سوخته از شعلة آتش باشد

  چه غمش فعله اگر در چَهِ معدن جان داد

آن که هم بستر خوبان پریوش باشد

 (همان: 249)

عشقی آن‌چنان از اغنیای زمان خود دل‌تنگ است که نوروز را زمانی می‌داند که یک فرد غنی بمیرد. او که مانند فرخی و لاهوتی منادی حقوق تهی‌دستان و فقیران است، از فاصلة طبقاتی نفرت فراوان دارد و از وجود اغنیا در کشور اظهار نارضایتی می‌کند:

 هر روز که یک غنی بمیرد

 فیروز و مبارک است آن روز

گر جملة اغنیا بمیرند

گردد همه روز «عید نوروز»   (عشقی، 1375: 504)

 انتقاد از وضع دهقان، رعیت و زیردست

این طبقه، فقیر و زیر سلطة حکام ستمگر و اربابان است و مورد تعدی و ظلم ظالمان حاکم قرار می‌گیرد. بخش عمده‌ای از اشعار فرخی‌یزدی، در حمایت از مردم محروم و بخصوص طبقة کارگر است. او از برخورد کارفرما با کارگر و بی‌اعتنایی حکام به طبقة محروم انتقاد می‌کند:

 ز جور کارفرما، کارگر آسان به خود لرزد

که گردد روبه‌رو کبک دری، باز شکاری را

(فرخی، 1376: 91)

 گر ندیدی حملة‌ مالک به دهقان ضعیف

گرگ را بنگر، چه سان خود را به آهو می‌زند

(همان:‌ 125)

 پیش خود تا فکر نفع بی‌نهایت می‌کند

کارفرما، کارگر را کی رعایت می‌کند

(همان:‌125)

لاهوتی نیز با توجه به پیشة خود و پدرش، که هر دو کارگر بوده‌اند، در سراسر دیوانش نسبت به طبقة کارگر و رنجبران احساس مسئولیت و لطف دارد و از وضعیت آنان به حاکمان وقت انتقاد می‌کند:

 اعتقاد اغنیا این است کاندر روزگار

فعله، محتاج خوراک و لایق پوشاک نیست 

(لاهوتی، 1357: 277)

مال‌دار از رنج مزدوران خبر دارد؟ ندارد!

آه مسکین بر دل منعم اثر دارد؟ ندارد! 

 (همان: 261)

 جمع چون بینم بساط عیش صنف مفت‌خور

فکر حال رنجبر خاطر پریشم می‌کند      

(همان: 258)

تمام عمر خود ای خواجه جز راحت ندیدستی

تو قدر زحمت مزدور و دهقان را چه می‌دانی    

(همان: 204)

 نتیجهگیری

حاصل سخن آنکه یکی از دوره‌های پرالتهاب و مهم تاریخ ایران، عصر قاجار است. در این عصر، ایرانیان با مظاهر فرهنگ غرب آشنا می‌شوند و مغرب زمین نیز چون منافع بسیاری در این گوشة جهان دارد، سخت به این سمت متوجه می‌شود و حتی کار را به دخالت‌های ناروا در ایران می‌کشاند. در چنین وضعی، ادبیات که آیینة تمام‌نمای شرایط سیاسی- اجتماعی است، به سوی سادگی و مردمی‌شدن پیش می‌رود و ادبا لازم می‌دانند که نثر و شعر را به سمت سادگی و زبان مردم کوچه و بازار سوق دهند تا بتواند رسالت خود را ادا کند.

پس شعر و نثر در اختیار مردم قرار می‌گیرد و شاعرانی که سخن گوی مردم‌اند، درد مردم را به زبان ساده می‌گویند، از میان این شاعران زبان شعری میرزادة عشقی، فرخی‌یزدی و لاهوتی به زبان عامه بسیار نزدیک است. اینان وارد عرصة سیاست شدند و طالب انقلاب و تحول در مسیر سیاسی بودند و همواره مردم را در مسائل اجتماعی مد نظر داشتند. این شاعران، علاوه ‌بر استفاده از زبان مردم، گاهی از به‌‌کار بردن الفاظ تند و رکیک هم ابایی نداشتند. بخصوص عشقی که در شعرض الفاظ نامناسب بسیار دارد. شاعران مورد نظر چنان در افکار و اندیشة خود استوار بودند که جانشان را فدای اندیشة خود کردند. فرخی، این شاعر معترض و نستوه، بر سر عقیدة خود جان داد و عشقی نیز به طرف‌داری از طبقة کارگر و رنجبر جان خویش را فدا کرد.

منابع

1. جوادی، حسن؛ تاریخ طنز در ادبیات فارسی، تهران، انتشارات کاروان، 1382..

2. حاکمی، اسماعیل؛ ادبیات معاصر ایران، تهران، انتشارات اساطیر، 1373.

3. حائری، سیدهادی؛ کلیات مصور میرزادة عشقی، تهران، انتشارات مرکز، 1375.

4. حافظ، خواجه شمس‌الدین، دیوان اشعار، تصحیح محمد گلندام. تهران: انتشارات زریاب، 1378.

5. سنایی، ابوالمجدودبن آدم؛ دیوان اشعار، به  اهتمام مدرس رضوی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1362.

6. مشیری،‌ بهروز؛ دیوان لاهوتی، تهران، انتشارات توکا، 1357.

7. مکی، حسین؛ دیوان فرخی‌یزدی، تهران، انتشارات جاویدان، 1376.