‏     تمثيل در لغت به معنای «تشبیه کردن » و «مَثَل آوردن »، و نیز به معنای «نگاشتن پیکر و نمودن صورت چیزی » است و در اصطلاح آن است كه شاعر يا نويسنده به تناسب سخـن خـويش ، حكايـت ، داستـان يا نمونه و مثالي را ذكر مي ‏كند تا از اين طريق ، مفاهيم و نظريات خود را به خواننده يا شنونده منتقل نمايد و آنچه در اين ميان مهم ‏است نتيجه ي تمثيل مي باشد كه مي تواند سرمشقي براي موارد متفاوت باشد . به تعبيري ديگر هرگاه براي تأكيد يا روشن شدن مطلبي ( معمولاً پيچيده ) تشبيه كنيم يا براي اثبات موضوعي نمونه اي بياوريم ، آرايه ي تمثيل را به كار گرفته ايم .  مثال:

  -  «عالم بی‌عمل به چه ماند ؟به زنبور بی‌عسل »؛ (گلستان سعدی)

  -  «شیخ گفت: مثل ادب کردن احمق را، چون آب است در زیر حنظل، هر چند بیشتر خورد تلخ‌تر گردد.» (اسرار التوحید)

  -   من اگر نيكم اگر بد ، تو برو خود را باش          هر كسي آن درود عاقبت كار كه كشت ( حافظ )

حافظ در خطاب به زاهدان و واعظان گويد : خوب و بد بودن من به شما مربوط نيست .شما مراقب اعمال خود باشيد همچنان كه

هركسي هنگام درو آن چه را كه كاشت ، برداشت مي كند .

  -  خون  ، شهيدان را ز آب اولي تر است            اين خطا از صد صواب اولي تر است ( مولوي )
  -   آن یکی خر داشت پالانش نبود                      یافت پالان گرگ خر را درربود (مثنوی مولوی)‏
تمثیل از این که همه چیز برای همه کس یک جا فراهم نمی شود.

  در این جملات گوینده خواسته است با بهره‌گیری از یک عبارت مورد قبول عامه، تأثیر سخنش را دو چندان کند.

نكته : تمثیل ممکن است در قالب یک بیت يا داستان و حكايتي ظاهر شود.بيان حكايت هاي تمثيلي يكي از شيوه هاي استدلال است كه در آن با ارائه ي يك نمونه ي روشن و قابل قبول از موضوعي ، حكمي كلّي را در آن زمينه نتيجه گيري مي نمايند .
مثلاً در درس طوطی وبقال سال اوّل طوطی تمثیل اشخاصی است که قضاوتهای سطحی وقیاس نابجا می کنند.
‏ در كتاب پيش دانشگاهي مبحث حسب حال درس هاي « افسانه ي عاشقي و تسلي خاطر»  هر دو داستاني ‏تمثيلي است كه اوّلي ، شاعر با آوردن داستاني تمثيلي اين نكته را يادآور شده است : « انسان بايد از موهبت ‏عشق بر خوردار باشد ودر داستان تسلي خاطر جامي در پي آن است كه اين نكته ي عرفاني را متذكر شود : ‏‏« خاطر از ياد معشوق پر كرد . »

  واقعیت این است که تمثیل شاخه‌ای از تشبیه است و از همین رهگذر عنوان تشبیه تمثیلی هم در کتابهای بلاغت فراوان دیده می‌شود.

  وجه شباهت تمثیل و تشبیه در آن است که در هر دو، بین دو چیز مقایسه و شباهتی صورت می‌گیرد. در تشبیه این شباهت تخیبلی است؛ مثل شبیه کردن سخنان شیرین به قند؛ مانند: بگشای لب که قند فراوانم آرزوست؛ (مولوی) اما، در تمثیل این مقایسه براساس استدلالی خیالی از جانب گوینده صورت می‌گیرد؛ مثل:

  -  سبک مغزی کز اسباب جهان بر خویش می‌بالد         چو حمالی است کز بار گران بر خویش می‌بالد  (صائب)

  شاعر فخر کردن به مادیّات دنیوی را – که عاریتی بیش نیست – به بار حمالی مثال می‌زند که از آنِ حمال نیست و اگر او بر آن نازد به خطا رفته است.

       تمثیل به عنوان موضوعی ادبی یا اصطلاحی بیانی ، دارای دو معنای عام و خاص است :
الف ) معنای عام . تمثیل در معنای عام ، معادل و مرادف تشبیه است و در معنای تشبیه به کار می رود.. به تعبیر اهل منطق ، میان تمثیل ، در معنای عام ، و تشبیه نسبتِ تساوی بر قرار است ، یعنی «هر تمثیلی تشبیه است » و «هر تشبیهی نیز تمثیل به شمار می آید». بنیادِ این نظریه ، نقش مشابهت در صدور حکم ، در استدلال تمثیلی است بدین معنا که ، به قول خواجه نصیرالدین طوسی : «تمثیل ، حکم است بر چیزی ، مانند آنکه بر شبیه اش کرده باشند به سبب مشابهت »

ب ) معنای خاص . تمثیل در معنای خاص گونه ای تشبیه است و به تعبیر اهل منطق ، نسبت تشبیه و تمثیل ، عموم و خصوص مطلق است ، یعنی «هر تمثیلی تشبیه است » اما «بعضی از گونه های تشبیه ، تمثیل به شمار می آید» . جرجانی در اسرارالبلاغه (ص 84) این معنا را تصریح می کند و تشبیه را عام و تمثیل را نسبت بدان اخص (خاص ) می شمارد و تأکید می ورزد که هر تمثیلی به ناگزیر تشبیه است ، اما هر تشبیهی الزاماً تمثیل نخواهد بود.تمثیل در معنای خاص را شامل تشبیه تمثیل و استعارة تمثیلیه دانسته اند .با آنکه علمای بلاغت جز از تشبیه تمثیل و استعارة تمثیلیه سخن نگفته اند، بی گمان ، تمثیل در آثار قدما معنایی دیگر نیز دارد که می توان آن را گونة سوم تمثیل به شمار آورد و نام «داستان تمثیلی » بر آن نهاد.برخی از متون ادبی مثل کلیله ودمنه * و مرزبان نامه * و بویژه بسیاری از آثار عرفانی قدما آکنده از داستانهای تمثیلی است ؛ چنانکه داستانهای منطق الطیر * یا مقامات الطیور سروده ي شیخ فریدالدین عطارنیشابوری ، نه فقط با عنوان حکایت ، که غالباً با عنوان الحکایة و التّمثیل طرح شده اند. .  بدین ترتیب ، تمثیل در معنای خاص دارای سه معنی است : تشبیه تمثیل ؛ استعارة تمثیلیه و داستان تمثیلی .
1. تشبیه تمثیل ، تشبیهی است که وجه شبه آن از مجموع یا از امور متعدد انتزاع شده است بدین معنا که وجه شبه آن مرکّب و عقلی است .

دو بیت از مسعودسعد  شاهد گویایی است از تشبیه تمثیل :

 «آگاه نیست آدمی از گشتِ روزگار                              شادان همی نشیند و غافل همی رود

 مانَد بر آن که باشد بر کشتیی روان                             پندارد اوست ساکن و ساحل همی رود»

می توان چنین نتیجه گرفت که اولاً، در تشبیه تمثیل ، مشبّهٌ به جنبة مَثَل یا حکایت دارد؛ ثانیاً، مشبّه امری مرکّب و معقول است و مشبّهٌ به ، که برای تقریر و اثبات مشبّه مورد استفاده قرار می گیرد، مرکّب و محسوس است ؛ ثالثاً، ادات تشبیه به تعبیر «به این می ماند» یا «بدان ماند» تأویل می شود، مثل ابیات مسعودسعد و نیز مانند اینکه بگوییم : «خیانت در امانت بدان ماند که ...» و آنگاه حکایتی یا نکته ای حکایتگونه ذکر کنیم.

2. استعارة تمثیلیه (تمثیل )، گونه ای استعارة مصرّحه است که با ذکر مشبّهٌ به (مستعارٌمنه ) و حذف مشبّه (مستعارٌله ) شکل می گیرد، زیرا اگر از منظر تشبیه به استعاره بنگریم و استعاره را مبتنی بر تشبیه بدانیم ،در پی ذکر یکی از دو طرف تشبیه و ارادة طرف دیگر، استعاره پدید می آید و در جریان حذف یکی از طرفین تشبیه و ذکر دیگری ، همواره ادعا آن است که مشبّه (مثلاً چشم ) از جنس مشبّهٌبه (مثلاً نرگس ) و در شمار افرادو مصادیق آن است.
استعارة تمثیلیه با حذف مشبّه در تشبیه تمثیل پدید می آید و از آنجاکه مشبّه در تشبیه تمثیل ، مرکّب (یک جمله ) است ، می توان چنین نتیجه گرفت که استعارة تمثیلیه جمله ای است استعاری و به اصطلاح ، استعارة مرکّب به شمار می آید. بدین معنا که جمله ای است که به علاقة مشابهت در غیر معنای اصلی خود یا در غیر ماوُضِعَ له به کار رفته و وجه شبهِ آن صورتی است ذهنی که از امور متعدد انتزاع شده است . در استعارة تمثیلیه نیز همانند سایرِ استعاره های مصرحه ، مشبّهٌ به (مستعارٌمنه ) ذکر می شود و مشبّه (مستعارٌله ) اراده می گردد.

     گره به باد مزن گرچه بر مراد رود                              که این سخن به مَثَل باد با سلیمان گفت .

3. داستان(حكايت) تمثیلی ، تمثیل در معنای داستان تمثیلی ، معادل الِگوری است و مراد از آن ، بیان داستانی است از زبان انسان یا حیوانات ، که گذشته از معنای ظاهری ، دارای معنایی باطنی و کلّی نیز هست : معنایی که آن سوی واژه های نمادین و رمزآمیز (= سمبلیک ) نهان است .

 داستانهای تمثیلی را بر اساس شخصیتهای داستان به دو قسم تقسیم کرده اند:

الف . داستانهایی که قهرمانان آنها شخصیتهای انسانی هستند. این داستانها، هدفی اخلاقی و دینی دارند و می کوشند تا خواننده و شنونده را متنبه سازند و از خواب غفلت بیدار کنند و بدینسان به اصلاح بپردازند. فرنگیان از اینگونه داستانها به پارابل تعبیر کرده اند و اندرزهایی را که از حضرت عیسی علیه السلام ، در قالب داستانهایی کوتاه یا به صورت مَثَلها، در انجیلهای چهارگانه نقل شده است ، نمونه های برجستة پارابل به شمار آورده اند ، مانند داستان گوسفند گم شده که نماد گمراهان است و تلاش برای یافتن آن ، که بیانی است از کوشش در جهت ارشاد گمراهان. داستانهای مذهبی که با هدف تنبیه غافلان نوشته شده اند در شمار پارابلها یا گونه ای از پارابلها هستند ؛ ب . داستانهایی که غالب شخصیتهای آنها حیوانات اند. از این داستانها به فابل تعبیر می شود و در آنها دو هدف موردنظر است : یکی ، تعلیم اصلی اخلاقی و اگر داستان عرفانی باشد تعلیم اصلی عرفانی ـ اخلاقی ؛ دوم ، نقد سیاسی و اجتماعی مثل داستانهای کلیله ودمنه و مرزبان نامه ، در این داستانها، گاه گوينده ، خود رمزها را کشف می کند و معنای باطنی را آشکار می سازد، چنانکه در برخی از داستانهای کلیله ودمنه این رمزگشایی به دنبال ذکر تعبیر «این مَثَل بدان آوردم » صورت می گیرد. چنین است آنجا که مولوی در پی ذکر سخن پیامبر صلی اللّه علیه وآله وسلّم مبنی بر اینکه «نباید از سرمای بهار تن بپوشید، اما از سردی خزان بباید گریخت » به تأویل «خزان » و «بهار» می پردازد و می گوید: «آن خزان نزد خدا نَفْس و هواست » و می افزاید: «پس به تأویل این بُوَد کانفاس پاک / چون بهارست و حیات برگ و تاک ». در برابر این رمزگشایی و این تأویل از سوی گوینده ، گاه شنونده باید خود به کشف رمزها بپردازد و معانی باطنی را دریابد. چنانکه ــ فی المثل ــ عطار، در منطق الطیر رمزهای داستان تمثیلی «بوتیمار» را نمی گشاید و خواننده ، خود بر اساس قرینه های معنوی درمی یابد که بوتیمار، نماد و رمز «مردم دون همتّی » است که به اندک خرسندند، چنانکه بوتیمار به اندکی چون «لب دریا» دلخوش و خرسند بود و لاجرم راهی به دریای حقیقت نداشت ؛ چه «آنک او را قطره ای آب است اصل / کی تواند یافت از سیمرغ وصل ». یا مانند داستان روباهی که طبلی می بیند که به هنگام وزش باد، آوازی سهمناک از آن به گوش می رسد و می پندارد که گوشتی پرچرب است و تلاش می کند که آن را بدرد ولی پوستی بیش نمی یابد. در این داستان ، روباه نماد کسانی است که فریب ظاهر را می خورند، طبل نماد چیزی یا کسی است که ظاهری فریبنده دارد و تلاش روباه در دریدن طبل ، تعبیری کنایی از تلاشی بیهوده است و نتیجة داستان ، که در ضرب المثل «فلان ، طبل میان تهی است » خلاصه شده ، توصیه به این امر است که بر بنیاد ظاهر حکم نباید کرد.

بنابراين به داستان و حكايت هايي كه شخصيت هاي آن جنبه ي نمادين دارند و براي مطالب اخلاقي و عرفاني به كار مي روند نيز تمثيل مي گويند .

     ارتباط تمثیل با اسلوب معادله محل بحث و مورد اختلاف است. همان گونه كه ذكر شد در کتاب‌های بلاغی قدیم تمثیل را از شاخه استعاره دانسته‌اند و بحث اسلوب معادله مطرح نشده است؛ اما، در متون بلاغی جدید، تمثیل یک صنعت بدیعی مستقل است و از تشبیه و استعاره جداست، در عوض آن را با اسلوب معادله یکی می‌دانند. اسلوب معادله نیز صنعتی تمثیل گونه است که در سبک شاعران هندی رواج پیدا کرد. آنان با الهام از تمثیل، کلام خود را بر اساس بهره‌گیری از مضامین مورد پسند عامه قرار داده و سرشار از بیت‌هایی کردند که در آن حکمت‌های عامیانه درج شده است.

  در تمثیل و اسلوب معادله سخنی که بیشتر جنبه عقلی دارد مطرح می‌شود و برای تأکید بر آن و تقویت بنیه‌ سخن، مثالی همه فهم بر آن می‌آورند، مثل این ابیات مولانا جلال‌الدین محمد بلخی در آغاز دفتر اول مثنوی معنوی:

           با لب دمساز خود گر جفتمی                             همچو نی من گفتنی‌ها گفتمی

           هر که او از هم زبانی شد جدا                           بی‌نوا شد گرچه دارد صد نوا

           چون که گل رفت و گلستان درگذشت                   نشنوی زان پس ز بلبل سرگذشت

  شاعر می‌گوید من همدل و هم زبان ندارم و در  نتیجه سکوت می‌کنم با اینکه حرفهای بسیار برای گفتن دارم، برای این مطلب مثال گل و بلبل را می‌زند.

  پس در تمثیل و اسلوب معادله، شاعر یا نویسنده الزاماً از یک مثل استفاده نمی‌کند، بلکه مثالی روشن‌تر و قابل فهم‌تر برای سخن خود می‌آورد مانند:

           کبر زشت و از گدایان زشت‌تر             روز برف و سرد، آنگه جامه ‌تر 

                                                                              (مثنوی – دفتر اول بیت 2351)
   
  اسلوب معادله آرايه اي است مركّب از دو مصراع كه بين آن ها هيچ ارتباط دستوري و يا ظاهري نباشد امّا در مفهوم و معنا يكسان هستند . به تعبيري ديگر گاه در شعر ، مصراع دوم در حكم مصداق و نمونه اي براي مصراع اوّل است و مي توان بر خلاف تمثيل جاي دو مصراع را عوض كرد يا ميان آن ها علامت مساوي (= ) گذاشت .

 

مثال : عشق چون آيد برد هوش دل فرزانه را                دزد دانا مي كشد اوّل چراغ خانه را

در اين بيت ، هر مصراع  از يك جمله ي مستقل تشكيل شده است و قابل جابه جايي اند و براي هريك از عناصر معنايي مصراع اوّل مي توان در مصراع دوم معادلي يافت :

عشق = دزد دانا    /   هوش دل فرزانه = چراغ خانه      /   از هوش بردن = كشتن چراغ خانه

 

بنابر اين براي تشخيص اسلوب معادله بايد به نكات زير توجّه نمود :

 

-          در اسلوب معادله اجزاي دو مصراع  از نظر ارتباط معنايي مشابه هم هستند .

-          مي توان جاي دو موضوع ( دو مصراع ) را عوض كرد .به عبارتي هريك را مي توان نمونه و تأكيد ديگري دانست .

-          در اسلوب معادله  مي توان براي هريك از عناصر معنايي مصراع اوّل در مصراع دوم معادل و مشابهي يافت .

-          در اسلوب معادله بين دو مصراع ، پيوند وابسته ساز مثل : كه ، چون ، زيرا و ...  به كار نمي رود .

-          در اسلوب معادله نبايد مصراع اوّل با علامت سؤال (؟) همراه باشد .

-          در اسلوب معادله هريك از دو موضوع ( دو مصراع ) يك جمله ي مستقل اند . 

-          مي توان بين دو مصراع واژه ي « همان طوري كه » به كار برد .