کسی قدر تورا هرگز نمی داند معلّــم
|
چه نامم نام تو ای عشق ای گل واژه ی ایثار؟ اگر امروز هر علمی ، به نوعی جامه ای از فخر می پوشد ولی تو اصل و نسل و ریشه و بنیاد هر علمی مگر آن نازنین دکترکه شاید ساعتی ناجی چندین جان می باشد الفبا را به پیش تو فرا نگرفت؟ مگر آن افسران و قاضی و جمع وزیران و مهندسها که اکنون هرکدام در علم خود یک وزنه می باشند به پیش تو زمانی جمله شاگردی نمی کردند؟ مگر استادیت از یادشان رفته؟ معلم ای سفیر عشق ای گل واژه ایثار دلاور پاسداری که درون صحنه ی پیکار بانگ عشق را سر داد و با قلبی معطر از شمیم عشق چون مرغی به خون غلتید... مگر درس الفبا رابه پیش تو فرا نگرفت؟ تو درس عشق و آزادی بدو دادی معلم ای سفیر عشق ای گل واژه ایثار و یا آن داغدیده شیرزن که خود کفن پوشید و در این ره نه تنها شوهرش بل پنج فرزندش فدا گردید مگر درس الفبا را به پیش تو فرا نگرفت؟ تو درس عشق و آزادی بدو دادی معلم ای سفیر عشق ای گل واژه ی ایثار چه گویم نام تو اکنون که خود،هر واژه ایثار و عشق و مجد را مانی اگر امروز مهندس ساختمان و جاده می سازد و یا دکتربه زحمت جان انسان را ز بیم درد و رنجی در امان دارد....... تو والاتر ز آنهایی چرا که تو خودت انسان می سازی ولی افسوس ولی با این همه پاکی و اخلاص و فداکاری تو مظلومی و من اکنون تورا مظلوم می نامم چرا که مخلصانه خویش می سوزی برای ساختن اما دو صد افسوس کسی قدر تورا هرگز نمی داند
|
ادبیّــــات ، انتشـــار زیبـایی و تکیه گاه مانایــی اندیشــه و فرهنگ است و بدون آن امکان انتشار و استقرار هیچ زیبایی و خوبی نیست . آنان که ادبیّات را ادراک نمی کنند ، روح حیـــات را نیافته اند و به قلمـــرو شکوهمــــند زیبایی گام نگذاشته اند . بی شک هیچ هنـــــری به اندازه ی شعــــر و شاعــــری نتوانسته است در دل و جان ، روح و روان، ذهن و زبان و فکر و بیان انسان ها راه پیدا کند و تأثیر بگذارد. شعر و کلام منظـــوم و منثــــور همواره جایگاه و پایگاه مهمی در میان مردم داشته است . شعر و ادبیات، تهییـــج کننده ی مردم برای ایستـــادگی در برابر ظلــــم، همنشین غــم ها و شـــادی ها و بیانگر آلام و رنج های مــــردم و مایه ی سرافـــرازی آنان در این دنیـــای پهنــــاور است .