مقایسه صور خیال در شعر بیدل و نیما
یحیی طائبیان - منصور نیک پناه

 

چکیده

در این مقاله سعى مى‏شود که شعر بیدل و نیما-دو گوینده بزرگ از دو عصر ادبى-از جهت صور خیال شاعرانه مورد بررسى و مداقه قرار گیرد.چون برخى محققان را نظر بر آن است که صور خیال شاعران شعر نو برخاسته از تخیلات شاعران سبک هندى است و تحقیقات متعددى در این خصوص به عمل آورده‏اند.در این مقاله یازده محور براى بررسى صور خیال بیدل و نیما گزینش گردید و سعى شد میزان متناسبى از شعر دو شاعر انتخاب شود و با روشهاى آمارى درباره موضوع بروشنى بحث گردد.

واژه‏هاى کلیدى:1.صور خیال 2.استعاره 3.تشبیه 4.حسامیزى 5.وابسته‏هاى عددى 6.ترکیبهاى خاص 7.ابهام 8.اسلوب معادله 9.اسطوره 10.کنایه 11.سمبل 12.اغراق 13.باطل‏نما(پارادوکس).

۱. مقدمه

بررسى صور خیال شاعرانه یکى از راههاى تشخیص افتراق و اشتراک آثار ادبى است، بررسى از این دیدگاه در نهایت، سبک و ارزش هنرى اثر را روشن مى‏سازد و میزان قدرت و نوآورى و بهره‏گیرى از میراث گذشتگان را مشخص مى‏کند.این حوزه در بلاغت سنتى محدودتر بوده است لیکن در سده‏هاى اخیر گستره وسیعترى را در بر مى‏گیرد، حوزه بیان سنتى در چهار مقوله تشبیه، استعاره، کنایه و مجاز منحصر مى‏شد.در حالى که بر اساس تعاریف جدید از تخیّل در شعر، هر گونه خروج از نرم 1 و هنجار طبیعى زبان، ورود به حوزه تصویرگرى است.با این نگاه اغراق، سمبل، اسطوره...که در تقسیم‏بندى گذشتگان در حوزه صور خیال نمى‏گنجید، مى‏تواند در مقوله صور خیال بگنجد و این نگرش نیز قابل بسط است(شمیسا، 28:1372).حتى تعاریف جدیدى که از شعر شده است نیز منجر به گسترش بیشتر این حوزه و بررسیهاى دیگر مى‏انجامد(شفیعى کدکنى، 1372).

سبب گزینش این دو سراینده جهت انجام کار، آن است که هر دو جزء شاعران نامدار و تأثیرگذار عصر خود هستند.برخى دوره‏هاى زبان فارسى را هفت مرحله مى‏دانند که سرو مدار دوره پنجم بیدل دهلوى و دوره هفتم نیما یوشیج است(شفیعى کدکنى، 1372).بنابراین دو شاخص از دو دوره ادب فارسى مورد سنجش قرار گرفته‏اند.از طرف دیگر، بررسى اظهارات پژوهندگان مختلف در خصوص ارتباط شدید صور خیال شعر نو با سبک هندى، دلیل دیگر این مقایسه بود.شمس لنگرودى معتقد است:شاعران سبک هندى براى رهایى از صور خیال مکرر و کسل‏کننده و مرده سبکهاى گذشته و جستجوى خستگى‏ناپذیر در کشف عناصر خیال در زندگى روزمره مردم کوچه و بازار برآمدن و این کوشش با مرحله تحول در جامعه صفوى ارتباط دارد زیرا این زمان عصر نطفه‏بندى دوره بورژوازى است.از این دیدگاه طبیعتا سیر منطقى شعر فارسى بعد از سبک هندى در حقیقت سبک نیمایى است.پس پیدا شدن«مکتب اصفهان»در شعر فارسى نه یک مرحله تکاملى در شعر بلکه همانطور که خود بنیانگذاران آن نیز آگاهانه نام«مکتب بازگشت»را بر آن نهاده‏اند، یک حرکت واپسگرا و قهقرایى و کودتاى ارتجاعى است.پس شناخت درست سبک هندى مقدمه شناخت تاریخى سبک نیمایى است...شعر نیمایى شکل تکامل یافته و منفجر شده شعر هندى است(لنگرودى، 7:1367).

 ۲. شیوه کار

در این گفتار سعى شده است، دو گوینده مورد نظر را در یازده عنصر خیالى مورد بررسى و مقایسه قرار دهد، این عناصر عبارتند از استعاره، تشبیه، حسامیزى، وابسته‏هاى عددى، ترکیبات خاص، ابهام، اسلوب معادله، اسطوره، کنایه، اغراق، سمبل، و پارادوکس، براى انجام کار پس از بررسى آثار دو شاعر، نمونه‏هایى از شعر دو شاعر انتخاب گردید. حجم زیاد سروده‏هاى بیدل اجازه کنکاش در همه آثار وى را نمى‏داد لذا فقط به غزلیات وى پرداخته شد و با گزینش نمونه‏اى از غزلیات(حدود 3% یعنى 1000 بیت)از دیوان غزلیات او، کار مقایسه را در این چهارچوب محدود کردیم. اما از آنجایى که اشعار نیما در قالب متفاوت و به گونه دیگرى رقم خورده است، امکان گزینش سروده‏ها به شیوه دیوان بیدل مقدور نبود.چه بسا که یک مطلب در قالب چهارپاره در چندین صفحه، متوالى تداوم مى‏یافت.لذا از بین عناوین سروده‏ها، تعدادى به صورت تصادفى از قسمتهاى مختلف کتاب مورد استفاده انتخاب گردید.در نهایت، نمونه اشعار گزینش شده بیش از در صد موردنظر در دیوان بیدل بود، امّا با عنایت به خصوصیت شعر نو و کوتاهى و بلندى مصراعها، این نمونه موجّه مى‏نمود.آنگاه با یادداشت‏بردارى، تقسیم‏بندى، درصدگیرى و ترسیم نمودار مراحل کار پیش رفت.

۳. بحث و بررسى

۳- ۱استعاره

عنصر خیالى غالب از محورهاى صور خیال در کلام هر دو شاعر، بى‏تردید استعاره است.تفاوت در کمیّت کاربرد آن است.با آنکه مقدار بیشترى از اشعار نیما نسبت به بیدل برگزیده شده است، باز هم استعاره‏هاى بیدل از نیما فزونى دارد، علاوه بر آن قوت تخیّل شعر بیدل چشمگیر است.بر خلاف او، نیما سعى مى‏نماید در نهایت سادگى به بیان اندیشه خویش بپردازد.آن مقدار استعاره‏هاى استخدام شده نیز صرفا اقتضاى کلام و پرتوى از زیباییهاى عادى و شاعرانه است.در نمونه انتخابى بیدل 375 استعاره مشاهده گردید که از این تعداد 270 مورد(72%)آن استعاره مکنیه و 105 مورد(28%)استعارخ مصرحّه مى‏باشد.در سروده‏هاى نیما، استعاره‏ها به میزان 182 مورد مى‏رسد.از بین آنها 165 مورد(91%)استعارخ مکنیّه و 17 مورد(9%)استعاره مصرحّه است.از مقایسه میزان استعاره در کلام دو شاعر مورد نظر و کمیّت بیشتر مکنیه مى‏توان گفت:بیدل بیشتر از نیما به کلام گذشتگان توجه داشته است.چرا که کاربرد استعاره مصرحّه در کلام گذشتگان چشمگیرتر است.همانند استعاره نرگس براى چشم و سرو براى قد.البته در همین نوع استعاره هم بیدل به نوآورى دست زده است.از جمله:صدف(جهان)، رخت سیه(گناه)، صابون(استغفار)، تیغ باران تعیّن(انسانها)، وصل جویان فنا(عارفان)، برگ گل(انسان)، دو برگ حنا(کف معشوق)، ناقوس(ناله)، لعل حیا پرور (معشوق)، حباب(تصورات پوچ).

استعاره‏هاى مبتذل(شمیسا، 50:1374)و فرسوده(ثروتیان، 46:1378)، نقاش(خدا)، قافله(انسانها)، نرگس (چشم)، باغ(هستى)، شوخ، خورشید و آفتاب(معشوق)، ویرانه، عرصه تشویش(جهان)، عنقا(حقّ)، در شعر بیدل به چشم مى‏خورد.

در سروده‏هاى نیما نیز استعاره‏هاى مبتذل و فرسوده از قبیل:خدنگ و ناوک(نگاه)، ماه، گل، گلعذار(معشوق)، بیاان خراب(وادى عشق)، سراى هول(دنیا)، فضاى بیجون(جهان)، گل(چهره)، را مى‏توان یافت.شاخه(معشوق)، آشیان(دل)، بچه شاخه(برگ)، از استفاده‏هاى بدیع نیما به شمار مى‏آیند.

نمونه‏اى از استعاره‏هاى مکنیّه بیدل:ادبگاه محبّت، دستگاه چیدن تبسّم، حنا چندانکه بوسد دست او، تقدیر عرق کرده، به بال موج تبسّم، به دوش شعله جرس بسته است اشک کباب، عبرتم محمل‏کش صد آبله واماندگى، چشم بیدار طرب، بیطاقتى کاغذ، گور اگر لب واکند دروازه جمعیت است، روز و شب گرداب را از موج خنجر بر گلوست.

رنگ گریزان، لب موج، رخ سبره، شب ژاله مى‏زد، باد چنگ در زلف من زد، مرگ مى‏رقصید، شب دل عاشقان خورده، تهیگه ابر، چشم با مرگ ساخته، ناقوس تفسیر مى‏کند، نازک اراى تن ساق گلى.از جمله استعاره‏هاى مکنیّه نیما هستند.البتّه باید در نظر داشت که ابداع در کلام بیدل آنهم در محدوده استعاره بنوعى با پیچیدگى لفظ همراه است که سبب ایهام مى‏گردد:

همان بهتر که پیش از خاک گشتن بى‏نشان باشم

دماغ شهرت عنقا ندارد ریزش بالم

به رنگ آب مى‏گردم زشرم خود نماییها

که سیلابى کند در خانه آئینه تمثالم

(دیوان بیدل، 92:1371)

در عوض کلام نیما گرایش به سادگى دارد:وقتى که موج بر زیر آب تیره‏تر مى‏رفت.

۳-۱-۱.تشخیص و تجرید:تشخیص نوعى از استعاره است که براى اجسام یا پدیده‏هاى بیجان، صفات و خصایص ذى و روح ذکر مى‏شود، به گونه‏اى که گوئى از حیات برخوردارند.این نوع استعاره از دل استعاره مکنیّه بیرون مى‏آید، تجرید، اصطلاحى است که درکتب سنتى بلاغت به«مخاطب قرار دادن شاعر نفس خویش را»(همایى، 298:1368)تعریف مى‏شد.متأخرین اینگونه تعریف نموده‏اند:«انتزاع یک یا چند خصوصیت است از یک شى‏ء و آن امر متنوع را مورد حکم و تداعى قرار دادن».(شفیعى کدکنى، 8:1366).مثلا«سایه اندیشه ما».ابتدا از اندیشه که خود امرى معقول است، تصّور جسم یا جان مى‏نمائیم و در مرحله بعد براى چنین تصوّرى سایه قائل مى‏گردیم.

از بررسى استعاره‏هاى مکنیه شعر بیدل متوجه مى‏شویم که از تعداد 270 استعاره به دست آمده 137 مورد (51%)استعاره تشخیص و 110 مورد(41%)تجرید مى‏باشد و مابقى خارج از این مقوله هستند.

جدول شماره 1

از آنجائى که تجرید از تشخیص انتزاعى‏تر است، جدول فوق بیانگر تخیّل قوى‏تر بیدل است.ضمنا فشردگى و پیچیدگى کلام بیدل در این فن نیز واضح است.مثلا گاه دو، سه و حتّى چهار امر انتزاعى را از شکم یکدیگر بیرون مى‏آورد.در پناه سایه است دعاى سوختن، اولا براى سوختن قائل به دست شدن، آنگاه براى این دست سایه فرض نمودن و در نهایت درس ایه امن آن پناه جستن.نمونه‏هاى دیگر:صدا عمریست در تصویر زنجیر است زندانى.از صدا تصوّر محبوس نمودن، آنگاه تصویر زنجیر همچون زنجیر و ریسمان به نظر رسیدن و در نهایت امر اوّل در بند امرى دوم که هر دو انتزاعى هستند، گرفتار آمدن.از نفس خود شد صداى شهپر عنقاى من، دامن مستقبل امید، طوفان کند از گرد مرهم بوى خیالش، آرمیدن نکشد زیر پرم، حیرت بنفشه صفحه کامل قلم کشید، روزى که هوسها در اقبال گشودند...

هر چند نمونه‏هاى ساده‏تر همچون:اى هوس، آرزوها خون کرده‏ام، در شعر بیدل دیده مى‏شود لیکن تصاویر نیما ساده‏تر به نظر مى‏رسند:هول، دندان گشاده، مرگ مى‏رقصد، مدفن آرزوها، خنده‏هاى زمانه، اى غم، مردگان مرگ، چاره فروختن و شور خریدن، اندیشه تو زمن من نمى‏دارد دست.

قابل یادآورى است که در تداوم شعر نو، تجرید و تشخیص از کاربرد بیشترى برخوردار مى‏گردد و همچنین پیچیدگى کلام آیندگان شعر نیمائى از سروده‏هاى نیما بیشتر است.گویى شاعران بعد از نیما نسبت به شعر نیمائى، همچون اصحاب سبک هندى هستند نسبت به سبک کلاسیک ادب فارسى.

3-۲-۱  تشبیه:در سروده‏هاى منتخب نمونه بیدل، پیش از 200 نوع مختلف تشبیه مشاهده گردید که این رقم در سروده‏هاى نیما تا حدّ 56 مرد تنزل مى‏نماید.براى آنکه تصوّر روشن‏ترى از تشبیهات دو شاعر در نظر آورید، به مقایسه تشبیهات آنها در شاخه‏هاى خاص مى‏پردازیم.معیارهاى مقایسه را ذکر یا عدم ذکر ادات و وجه شبه قرار مى‏دهیم، تشبیه مؤکد(عدم ذکر ادات)مرسل(ذکر ادات)، مفصّل(ذکر وجه شبه)، مجمل(عدم ذکر وجه شبه).

از طرف دیگر، دو رکن تشبیه بنا به اینکه محسوس یا معقول یا وهمى و تخیّلى باشند داراى تقسیماتى است، از قبیل:1-محسوس به محسوس 2-محسوس به معقول 3-محسوس به مرهوم 4-محسوس به تخیّلى و انواع دیگر که با جانشین شدن موارد فوق به جاى یکدیگر حاصل مى‏شود.

هدف از مقایسه این دیدگاه آن است که در سبکهاى مختلف شعر فارسى تشبیهات از محسوس به معقول و از مرسل به مؤکد و از مفصّل به مجمل گرایش پیدا مى‏کند.در جدول زیر این روند در اشعار نیما نسبت به بیدل مشاهده مى‏گردد.

موارد مورد نظر در جدول شماره(3)نشان داده مى‏شود.

جدول شماره 2

بررسى آمار فوق نشان مى‏دهد که آن روندى که صاحب نظران براى حرکت فرضى تشبیه در نظر گرفته‏اند، در شعر این دو شاعر نقض مى‏گردد.براى روشن شدن موارد فوق مى‏توان یک سلسله فرضیات را مطرح کرد، امّا براى اثبات آنها نیاز به تحقیقى جامع‏تر و ادلّه‏اى قانع‏کننده‏تر دارد، اما مى‏توان حدس زد:

نخست پیچیدگى و ایجاد تشبیهات در کلام بیدل به نقطه اوج خود رسید به گونه‏اى که کمتر شاعرى مى‏تواند به قلل رفیع تخیلات او دست یابد.دوم اینکه اینان خود مدعى بازگشت به گذشته بوده‏اند، این بازگشت در صور خیال آنها نیز قابل مشاهده است.از سوى دیگر، نیما به عمد قصد دارد کلام را ازآن پیچیدگى رها نماید و بوضوح و سادگى و زبان عامه نزدیک کند.و این هدف برنمى‏آید الاّ با کاستن از اطناب ممّل و ایجاز مخّل در تصاویر و بیان آن به گونه‏اى که مردم بر زبان جارى مى‏سازند.

۳-۲-۲  نمونه‏اى از تشبیهات بیدل:مؤکد:

خیال جلوه زار نیستى هم عالمى دارد

زنقش پاسرى باید کشیدن گاه گاه آنجا

همچنین ترکیباتى چون دشت الفت-هوس آباد تعیّن، آئینه استغنا...

مرسل مفصل:

چو موج بیداد هیچ سنگى نسبت به شیشه‏ام ترنگى

شکسته دارد دلم به رنگى که رنگ من کرد ناله پیدا

مرسل مجمل:

یاد ما حسن ترا آئینه استغناست

نالأ بلبله بیدل علم شآن گل است.

نکته قابل توجّه در وجه شبه‏هاى بیدل این است که:این وجوه نیز امورى اعتبارى و تخیّلى هستند که فقط، از نظر سراینده آنها، آنهم در اشعارش، مصداق دارد نه در واقعیت.این مورد به همان اندازه که بر لطف کلام مى‏افزاید، سبب اغماض شعر نیز مى‏گردد:

شبى از بیخودى نظاره آن بى‏وفا کردم

کنون چشمم چو شمع کشته داغ است از ندیدنها

پس تحقیق کسانى که گرو تاخته‏اند

همه چون صبح به خمیازه نفس باخته‏اند

(دیوان:1، 125، 225، 101 451)

معقول به محسوس:صفر هوس، شبستان معاصى، صبح رحمت، بزم وفا، دستگاه عجز.

محسوس به معقول:صبح، یکخواب فراموش است.

معقول به معقول:بهشت نقد آزادى است، محبّت نیست آهنگى، مفت دیدنهاست اسرارم.

حسى به حسى:طناب برق، لاله کاسه داغى است، چشم نقش پا، آتش رنگى، هیچم حباب‏وار.

وهمى به حسى:نقاش فتنه نگاه، بساط بند تعلق، بهار چمنستان خیال، شمع آداب وفا.

حسى به وهمى:پرى بودم، مشهد تیغ خیال است گلشن، کباب لذت خاموشیم، گوش ارباب تمییز انجمن سیماب است.

وهمى به وهمى:صور خواهد چون طنین پشه سرگوشى گرفت.

عقلى به وهمى:غیر حیرت آبیار مزرع عشاق نیست، جلوه زار نیستى، هوس آباد تعیّن.

وهمى به عقلى:جهان عشوه چو بوى گل، مکتوب وفا شعر امید نگاهى است.

۳-۲-۳ نمونه‏اى از تشبیهات نیما

معقول به محسوس:خانه دل، ویرانه دل، آنچه بگذشت چون چشمه روشن

محسوس به معقول:قلب پرگیر و دار منى، یک فریب دلاویزتر من، آن صدایم که از دل برآید.

معقول به معقول:نغمه زنگها چون دل عاشق آواز خوانند.

محسوس به محسوس:گلعذار، مى‏دویدم چو دیوانه، تو ددى، ژاله‏ها چون الماس درخشید.

محسوس به مرهوم:دم که لبخندهاى بهاران بود، ظاهرش خنده‏هاى زمانه.

معقول به مرهوم:دل مرغ هرزه درایى، باطن آن سرشت نهان است.

از جهت ادات تشبیه، تفاوتى در شعرشان نیست.اداتى از قبیل چو، چون، همچون، راست و...در کلام هر دو شاعر وجود دارد.تنها استثناء در کلمه«برنگ»است که در دیوان بیدل به معنى مثل و مانند به کار مى‏رود(شفیعى کدکنى، 68:1366).

تشبیهات دو شاعر از جهت دو رکن تشبیه در جدول شماره 3 نشان داده مى‏شود:

جدول شماره 3 

حاصل اینکه نیما کمتر و بیدل بیشتر مى‏کوشند، بیشتر امور معقول را محسوس جلوه دهند:نیما گاه در تلاش است امور محسوس را به وهمى تشبیه کند که با آنکه ساده‏اند لیکن خیال انگیزاند، اما بیدل تا این حد اصرار ندارد.

از مقایسه صور تشبیه دو شاعر به این نتیجه مى‏رسیم که بستر شعر بیدل، بیشتر در امور محسوس جریان دارد و با استفاده از محسوسات در تلاش است، این امور را براى خواننده‏اش ملموس و قابل فهم کند.ضمن اینکه، تأکیدى دارد بر نگاه شاعر به گذشته و سبک خراسانى.چرا که«در سبک خراسانى تشبیه محسوس افزونتر از تشبیهات معقول رواج دارد».(طالبیان، 411:1378).نیما بیشتر در دامن طبیعت و محسوسات سیر مى‏نماید و با تصاویر عقلى و انتزاعى سعى دارد، به نوعى لعاب تخیل به شعرش بزند و براى لحظاتى افکار خواننده‏اش را به اوصاف فراطبیعى سوق دهد.

۳-۳ حسامیزى

«بیان و تعبیرى است که حاصل آن از آمیخته شدن دو حس به یکدیگر یا جانشینى آنها خبر دهد، مانند قیافه با نمک»(شفیعى کدکنى، 41:1366).این صنعت که یکى از خصایص سبک هندى به شمار مى‏رود، در شعر بیدل نمود افزونترى نسبت به نیما دارد، به طوریکه در نمونه انتخابى بیش از سى و پنج مورد حسامیزى در کلام بیدل به دست آمد و شش مورد در سخن نیما.

۳-۳-۱ نمونه‏اى از حسامیزى‏هاى بیدل:

گر به این آهنگ جوشد نغمه‏ساز وفاق

صور خواهد چون طنین پشه سرگوشى گرفت

جوشیدن براى آهنگ.

چشم بیدار طرب مایه سامان گل است

در نظر خوابت اگر سوخت چراغان گل است

(دیوان:201، 225)

خواب سوخن.همچنین رنگ اشکى نشکستیم، ناله در پرده دل بیهده مى‏سوخت نفس، آرزو پختن، کم کسى اندیشه بر مضمون عریان بشکند.

۳-۳-۲   نمونه‏هایى از حسامیزى‏هاى نیما:تراویدن مهتاب، نور آفتاب ترکید، خواب شکستن، دل من تشویش بسته...

3- ۴  وابسته‏هاى عددى

«آن است که نظام بیان عددى از هنجار طبیعى خویش خارج گردد، به جاى اینکه بگوئیم«یک بار بخند»بگوئیم «یک شکر بخند»(شفیعى کدکنى، 45:1366).

این شیوه گفتار نیز کلام مخیّل به بار مى‏آورد و ذهن خواننده را به تحریک وامى‏دارد.آنرا از خصایص سبک هندى شمرده‏اند.از مجموع موارد بررسى شده شعر بیدل 16 مورد وابسته عددى حاصل شد که در کلام نیما نشانى از این شگرد خیالى یافت نمى‏شود.نمونه را:

نفس هر دم زدن صد صبح محشر فتنه مى‏خندد

هواى باغ مرهومى چه افسون مى‏کند ما را 

عبرتم محمل کش صد آبله واماندگى

هر که رفتارى ندارد پا بپایم بسته است

(دیوان:51، 175)

به صد رنگ پرفشان، یک نگه مشق تماشا، یکقلم آواز جمعیت، یک آغوش عدم، صد نفس بال فشان، نیم غنچه تبسم.

۳- ۵ ترکیبات خاص

کاربرد ترکیبهاى بدیع و تخیّلى از دیگر جنبه‏هاى مقایسه کلام دو شاعر است.کلام بیدل پر از ترکیبات بدیع و گاه مبهم است که در عین جلا بخشیدن به کلامش، پیچیدگى آنرا نیز افزون مى‏نماید.کاربرد پیش از 250 مورد ترکیبات ابداعى در برابر 21 مورد نیما، بیانگر ذهن ماجراجو و ترکیب‏ساز بیدل است و زبان فارسى با آن استعداد ترکیبى 

۳-۷-۱  نمونه اسلوب معادله در شعر بیدل:

تماشاى غرور دیگران هم عالمى دارد

به روى زر نشست سکّه قاورن مى‏کند ما را

گاه وجه معادل دوّم را نیز به صورت انتزاعى ذکر مى‏نماید:

دل به هر رنگ که بستیم ندامت گل کرد

عکس و آئینه به هم جز کف افسوس نبود.

رهرو از رنج سفر چاره ندارد بیدل

موج دایم زحباب آبله پا دارد

(دیان:51، 501، 575)

۳-۸ اسطوره

کاربرد اسطوره‏هاى ملى و مذهبى یکى دیگر از شگردهاى تنوع در خیال شاعران است.در آن شاعر نوعى شباهت بین فرد مورد نظر و فرد یا واقعه ملّى و مذهبى قائل مى‏گردد.در این شیوه بیان هر دو شاعر رغبت زیادى نشان نمى‏دهند.با این تفاوت که بیدل تمایل کمى دارد و نیما اصلا تمایل نشان نمى‏دهد.در نمونه گزیده شعر بیدل سیزده مورد اسطوره ملى و مذهبى مى‏توان یافت اما در اشعار نیما موردى به دست نیامد.شاید اینهم تأکیدى بر نوگرائى مطلق نیما باشد که در همه زمینه‏ها مى‏خواهد کمتر به سنتهاى قدیم پایبند باشد، گرچه این شیوه بیان در پویندگان راه نیما همچون اخوان ثالث متفاوت است امّا از سیزده مورد ذکر شده در کلام بیدل شش مورد مذهبى و چهار مورد ملّى مى‏باشد.کاربرد اسطوره ملى از باب تسامح است و گرنه بیدل ملیت هندى داشته است، لیکن چون شعر او به زبان فارسى است اسطوره ملى در مورد او مصداق پیدا کرده است.

۳-۸-۱ نمونه‏هاى اسطوره در شعر بیدل:

به کنعان هوس گردى ندارد یوسف مطلب

مگر در خود فرو رفتن کند ایجاد چاه آنجا

زین سلیمانى که دارد دستگاه اعتبار

بر هوا یکسر نفس مى‏گسترد فراش ما

تدبیر صنایع شود از مرگ حصارت

آئینه اگر سد سکندر شده باشد

بیدل چه گنجها که نشد طعمه زمین

قارون به خاک رفته و زر مى‏کشد هنوز

نشسکته گرد رنگ زپرواز دم مزن

عنقار ز آشیان تو پر مى‏کشد هنوز

(دیوان:1، 21، 4، 725)

همچنین در کلام او به فرهاد، مجنون، کربلا، سامرى، طور...اشاره مى‏شود.

۳-۹ کنایه

ابهام و پوشیدگى از ویژگیهاى زبان ادبى است و یکى از جلوه‏هاى آن کنایه است و آن پوشیده سخن گفتن است، سخنى داراى دو معنى قریب و بعید که لازم و ملزوم یکدیگرند و توانایى گوینده را در گوناگونى اداى معنى و قدرت انتقال شاعر را از معنایى به معناى دیگر مى‏رساند و عنصرى از عناصر دیرینه سجنش سخن از دیدگاه بیانى است. بیدل در کنایه‏گویى نیز ید طویل دارد، چنانکه حدود 127 مورد کنایع از کلامش استخراج شد و در سروده‏هاى نیما 19 مورد کنایه به دست آمد.

هر دو شاعر به ابداع در کنایات دست زده‏اند که سهم بیدل در این میانه بیشتر است و سخن نیما دلنشین‏تر و روشن‏تر، گاه کنایات آنها تکرارى و مستعمل است.

۳-۹-۱  نمونه کنایه در شعر بیدل:سر به جیب فرو بردن:

به سعى غیر مشکل بود زآشوب دویى رستن

سرى در جیب خود دزدیدم و بردن پناه آنجا

فلک این سرکشى چند از غبار آرمیدنها

نمى‏بایست از خاک اینقدر دامن کشیدنها

(دیوان:1)

قدرتگه لاف(لاف زیاد زدن)، ندامت گل زدن، خانه آئینه، نفس مسوارک کردن، خون خوردن، چشم به خود دوختن، شعله در پرده سنگ بودن(مکر و فریب)، شیشه‏گران عرق(شرم)، بیضه در کلاه شکستن.

۳-۹-۲ نمونه کنایه در شعر نیما:صداها در میان زمین و فلک بود.(سر و صداى زیاد).از زمین و زمان بازمانده، راه لغزان(عشق)، در من بهشتى است(عشق)، رستخیز جنگل و کوه، زاده کوهم و آورده ابر(بیابان‏نشین)، دل زکف دادن، نقش بر آب بستن، دل خون شدن.

۳-۱۰ اغراق

اغراق، افراط یا زیاده‏روى در ستایش نکوهش یا وصف کسى یا چیزى است.شفیعى کدکنى این صنعت را عنصرى از عناصر بیان مى‏شمارد(شفیعى کدکنى، 130:1372).در سروده‏هاى بیدل آن گونه که تصوّر مى‏رفت اغراق مشاهده نشد.شاید دلیل آنرا در اشعار مورد مطالعه بتوان جست.از این مجموعه مورد مطالعه 44 مورد اغزاق در شعر بیدل و 6 مورد در شعر نیما به دست آمد.با این تفاوت که اغراقهاى بیدل گاه به حوزه غلوّ کشیده مى‏شوند، امّا نیما پا از دایره اغزاق فراتر نمى‏نهند.ضن اینکه اغراق در کلام هر دو شاعر با توجّه به انواع مختلف شعر متفاوت است، یعنى در اشعار مدحى بیدل اغراق شدت بیشترى مى‏یابد، همچنانکه نیما در سروده‏هاى سنتى خویش از اغراق بیشتر بهره مى‏گیرد تا اشعار نو.

۳-۱۰-۱   نمونه اغراق در شعر بیدل:

خوشا بزم وفا کز خجلت اظهار نومیدى

شرر در سنگ دارد پرفشانیهاى آه آنجا

کسى یا رب مبادا رشک همچشمى

حنا چنانکه بوسد دست او خون مى‏کند ما را

سرکشم داشت از شوقت گداز آلوده تحریرى

به بال موج بستم نامه در خون طپیدنها

همت چقدر زیر فلک بال گشاید

پست است به حدیکه درین خانه هوا نیست

از هر چه اثر واکنشى افسانه دلیل است

سرمایه این قافله جز بانگ درا نیست

(دیوان، 1، 51، 100، 325)

در ابیات بیدل اغراقها از حوزه و آبشخور انتزاع سرچشمه مى‏گیرد و از مرز زیاد روى در توصیف درمى‏گذرد.

۳-۱۰-۲  نمونه‏هاى اغراق در شعر نیما:

چون زگهواره بیرونم آورد

مادرن سرگذشت تو مى‏گفت

بر لب چشمه و رودخانه در نهان بانگ تو مى‏شنیدم

مى‏زدى بر زمین آسمان را

بچه‏هارا به من مادر پیر

بیم و لرزه دهد در شب تار(مجموعه اشعار، جنتى:32، 33، 36، 1368)

۳-۱۱ سمبل

سمبل و نماد حاصل استعاره است با لفظ رمز و مظهر نیز ممکن است، نام برده شود، تفاوت سمبل با استعاره در تعدد مدلول و عدم وجود قرینه صارفه است(شمیسا، 190:1370).سمبلهاى بیدل در مجموعه مورد تحقیق بیش از نیماست.در سخن بیدل بعضى از این سمبلها کلید راهگشاى مضامین شعرى او محسوب مى‏گردند.این نمادها آنقدر حوزه شعرش را در بر گرفته‏اند که با مرورى بر غزلیات او براحتى بسامد آنها مشاهده مى‏گردد.اکثر این سبملها خاص بیدل هستند، به گونه‏اى که با بیدل خلق مى‏شوند و با او از بین مى‏روند یا حداقل، بسامدى در آثار بعدى ندارند.نیما نیز در موارد معدودى سمبلهایى را به کار مى‏گیرد که گاه به عنوان رکن اصلى شعرش قرار مى‏گیرند.مثل ناقوس، ققنوس...

از جهت کمیت، نمادهاى بیدل بیش از 17 مورد مشاهده گردید و در اشعار نیما 10 مورد.

۳-۱۱-۱  نمونه‏هاى سمبل از شعر بیدل:حباب(غفلت و پوچى)، آبله(جسد و هر چیز پوک)، آینه(حیرت، ساده لوحى، فکر، دل)، عنقا(حقّ)، پرواز(عروج)جرس(دادخواهى)، شیشه(پاکى، شکنندگى)، موج(تلاش بى‏نتیجه)، کلاه (قدرت و حکومت).

به اوج کبر یا کز پهلوى عجز است راه آنجا

سرمویى گراینجا خم شوى بشکن کلا آنجا

(دیوان:1)

فرهاد مجنون(مظاهر عشق)، ساحر(افسون و فریب)، طاووس(فخر و خودنمایى)، شمع کشته(کورى).

۳-۱۱-۲  نمونه‏هاى سمبل در شعر نیما:آتش(عشق)، گلزار(سرزمین امن)، بهار(معشوق)، جرعه(دیدار اندک)، ناقوس(نداى زمانه)، ققنوس.البته در کلام نیما، شب(ظلمت و ستم)، باران، بهار، سرما، زمستان، مرغ آمین، قفس، خروس، ...همگى به عنوان سمبل مطرح مى‏گردند، امّا اکثر آنها در محدود اشعار گزیده به چشم نمى‏خورند.

۳-۱۲ باطل‏نما(پارادوکس (

«تصویر پارادوکسى، تصویرى است که دو روى ترکیب آن، به لحاظ مفهوم یکدیگر را نقض مى‏کنند»(شفیعى کدکنى، 54:1366).کمال این تصاویر در سبک هندى و در نوع خود کمال تخیّل نیز در اینگونه تصاویر نهفته است.در اشعار بیدل 48 مورد پارادوکس به دست آمد و در اشعار نیما 8 مورد حاصل شد.

۳-۱۲-۱  نمونه‏اى پارادوکسى از اشعار بیدل:

بر هیچ کس افسانه امید نخواندیم

عمرى‏ست همان بیکسى ماست کس ما

شرارم شعله‏ام رنگم کدامین طایرم یا رب

که مى‏خواند شکست بالم افسون پریدها

زیر و بم وهم است چه گفتن چه شنیدن

طوفان صداییم درین ساز و صدا هیچ

سر تا سر آفاق یک آغوش عدم داشت

جز هچ نگنجید درین تنگ فضا هیچ

(دیوان:75، 101، 375)

۳-۱۲-۲  نیما:

آه افسانه در من بهشتى است

همچو ویرانه‏اى در برمن

هر چه کان زنده‏تر زود مرده

جلوه گیرد سپید از سیاهى

ماند توکا به ویرانه آباد(مجموعه اشعار، جنتى:49، 53، 43، 50:1380)

۳-۱۳ محور عمودى و افقى خیال

آنگونه که گذشت تقریبا در همه موارد و محورهاى سنجش، صور خیال کلام بیدل بر شعر نیما فزونى داشت. بنابراین گفته شارحان و پژوهندگان در خصوص مخیّل بودن اشعار بیدل بخوبى تأیید مى‏گردد و سادگى گونه‏هاى‏ خیال شاعرانه نیز در شعر معاصر روشن مى‏شود.با این همه اگر صور خیال دو سراینده از چشم‏انداز محور عمودى و افقى مقایسه شود؛کمال سخن نیما و گسستگى کلام بیدل آشکار مى‏شود.

قوت محور عمودى شعر با سروده‏هاى فردوسى نضج مى‏گیرد و با فعالیتهاى ناصر خسرو و حبسیّات مسعود سعد...تداوم مى‏پذیرد.در سبک هندى به نهایت لاغرى خویش مى‏رسد.لیکن نیما دوباره محور عمودى کلام را نیرو مى‏بخشد بویژه روال روایى و داستان اشعار او خصوصا در افسانه مؤیدى بر این مطلب است.این موضوع به گونه‏اى پیش مى‏رود که گاه اگر در میانه کلام سخن را قطع کنیم، سخن به شدت عقیم و نارسا مى‏نماید، مگر اینکه آن مطلب تا پایان پیگیرى و قرائت گردد.شدت این مسأله در اشعار نو او بیشتر نمود، پیدا مى‏نماید.مثلا در شعر ققنوس، نیما تصویر پرنده‏اى را ارائه مى‏دهد بر درخت خیزران در وزش تند بادهاى سرد، تنها نشسته...تا پایان تصاویر پشت سرهم و به منظور تکمیل اهداف نهایى شاعر پیش مى‏روند.یا در شعرمى‏تراود مهتابتصویر شب و ستارگان و مردى تنها با کوله‏بارى بر دوش و بر در دهکده‏اى در خواب فرو رفته...

گسستگى محور عمودى در شعر بیدل به اوج مى‏رسد، نه تنها بیت استقلال معنایى دارد بلکه در شعر بیدل مصرح مستقل مى‏گردد، یعنى در بسیارى از موارد سخن شاعر در مصراع اوّل به اتمام مى‏رسد و از جهت معنایى هیچ وابستگى و نیازى به مصراع دوم ندارد، بلکه تکرار دوباره مضمون مصراع اول است، این شیوه گفتار که تمثیل یا اسلوب معادله گفته مى‏شود، در شعر صائب و اقمارش از جمله بیدل، تجّلى نام دارد.البتّه این خصوصیت در غزلیّات عرفانى بیدل تعدیل مى‏گردد.یعنى چارچوب کلى غزل مضمون عرفانى است، لیکن هر بیت به صورت مستقل نیز افاده معنى مى‏نماید.اکثرذ غزلیات بیدل این خصوصیت را نشان مى‏دهند.

نیما نیز در محور عمودى تداوم معنایى را حفظ مى‏نماید، قطعه«هست شب»و«گل مهتاب»و بسیارى از قطعات دیگر نمونه کاملى از قوّت محور عمودى است.

۴ - نتیجه‏گیرى

۴-۱ مقایسه اشعار بیدل و نیما از زاویه تخیّل براى درک ارتباطى بین سروده‏هاى آنها امرى بیحاصل است.

۴-۲ پژوهش نشان داد که در انواع گونه‏هاى خیال، بیدل نسبت به نیما متنوع‏تر و قوى‏تر است.

۴-۳ نیما در راهى که پیش گرفته بیگمان به سبک هندى نظر داشته است با این تفاوت که بیدل در خیال شاعرانه خویش سعى دارد، پا به سرزمینهاى دست‏نخورده و تا حدودى مبهم بگذارد و مضمون عادى خویش را با اینگونه تکلفها کمال مطلق بخشد، به گونه‏اى که هیچ کس را یاراى نزدیک شدن به دامنه تصاویر او نباشد، نیما درصدد است، مضامین کلام خود را در دسترس مردم کوچه و بازار قرار دهد، لذا صور خیالى که در شعرش دیده مى‏شود، در آن حدّست که مقبول اذهان همگان واقع شود و درک آن بر خوانندگان دشوار نیاید، به عبارت دیگر، گونه‏هاى خیال نمکى است بر خوان سروده‏هاى واقع‏گرایانه او.

 4-4 با توجه به اظهار نظر نویسندگان، انتظار ارتباطى بیش از این در شعر دو گوینده مورد بررسى متصوّر مى‏نمود، لیکن باید عنوان کرد که این تأثیر و اشتراک در کلام نیما چندان تجلّى نمى‏کند.یکى از دلائل آن است که نیما با خلق و ابتکار قالب جدید شعرش را از تازکى و ابداع بهره‏مند مى‏سازد، حال این شعر از تخیّلات نو بهره‏مند باشد یا نباشد، نقصى بر ابداعات ساختارى شعرش وارد نمى‏سازد.یعنى خود این تازگى قالب، خواننده را ترغیب مى‏کند تا به مطالعه اشعارش بپردازد.امّا مفلدان نیما چون در اشعارش تازگى قالب وجود ندارد، لذا بر آن مى‏شوند تا در مضامین و تخیّلات اقدام به ابتکار نمایند.در این حوزه نیز سبک بیدل یک نمونه اعلا و برجسته محسوب مى‏گردد. لذا گویندگان و پیروان نیما متمایل به استخدام صور خیال حتّى از نوع پیچیده مى‏گردند، این گونه سروده‏ها در اشعار گویندگانى از قبیل سهراب سپهرى، محمد حقوقى...قابل ملاحظه است.تا حدّى که بعضى بدان معتقد مى‏شوند که بر شاعر، بیان آنچه بر ذهنش مى‏گذرد و بر زبانش جارى مى‏شود، اصل است.حال خواننده از این گفته پر مضمون یا بى‏مفهوم چه برداشتى مى‏نماید، ربطى به گوینده آن ندارد آن گونه که گذشتگان از قبیل عین القضات همدانى که‏ شعر را به آئینه تشبیه مى‏کند، یعنى علم رغم‏اینکه خود صورتى ندارد، امّا هر کس صورت خود را مى‏تواند در آن ببیند(شفیعى کدکنى، 26:1375).همچنین در تذکرة مرآت الخیال آمده است:

«اما شعراى زمان حال، این صنعت(خیال‏بندى و کاربرد دو پهلوى زبان)را به درجه اعلا برده‏اند، کما لا یخفى، و این نکته که شعر خوب معنى ندارد در آنجا به رأى العین مشاهده مى‏توان کرد»(شفیعى کدکنى، 1375).

در جاى دیگر گوید:«آنچه از شعر بى‏تکلف حاصل مى‏شود معنى است و آنچه به توجیه تکلّف برآید، یعنىاست، (شفیعى کدکنى، 1375).

۴-۵ در همین محدوده صور خیال تفاوت محیط زندگى دو شاعر نیز نمود پیدا مى‏نماید.اگرچه هر دو شاعر سعى دارند از اصطلاحات کوچه و بازار در سخنشان استفاده نمایند، امّا چون نیما در محیط و زبان با ما اشتراک بیشترى دارد تا بیدل، لذا جریان استخدام گفتار عامّه در کلامش کاملا طبیعى به نظر مى‏رسد و گویى این اصطلاحات جزیى از زبان شعر است که مى‏بایست در سروده‏هایش گفته مى‏شد.از سوى دیگر، تفاوت اقلیم در شعر آنها کاملا متمایز است.

۴-۶ بیدل با آنکه سعى دارد پا از محدوده دربار بیرون بکشد و خانقاه را بر آن ترجیح دهد، لیکن رنگ اشرافى در شعرش نمود کامل دارد.کلام نیما به گونه‏اى دیگر است.نیما به خاطر دور بودن از مراکز و دربارها و گذراندن عمر در محیطى کوهستانى و سرسبز و سرو کار داشتن با شکار و صید، شعرش را به سو طبیعت سوق مى‏دهد، تا جایى که در شرح حال زندگى نیما مذکور است که امکان سکونت او در شهرها از جمله تهران براى مدّت طویل امرى دشوار محسوب مى‏گشت.کاربرد اصطلاحاتى از قبیل زر، محفل، دستگاه، فراش، عشرت، مى، افیون، نقد، گنج، عیش، باغ، بساط، ...در کلام بیدل رنگ اشرافى دارد.کلماتى از قبیل آسمان، ستاره، شب، گوسفندان، سبزه، جویباران، ماه تابان، صخره، کوهساران، وزش بادهاى سحر، انواع گلها و درختان و...تأثیر شدید طبیعت را در شعر نیما نشان مى‏دهد.

۴-۷ نهایت آنکه این مقایسه مهر تأییدى بر سخنان پژوهندگانى همچون شمس لنگرودى، محمد حقوقى، حسن حسینى...که معتقدند سبک نیمایى انفجار سبک هندى است، نمى‏زند.مگر اینکه معتقد شویم نیما از آنچه مقلداتش آورده‏اند، به دور بوده یا در ابتداى راهى بوده است که آنها به کمال آن همت گماشته‏اند و البته این مورد چندان بعدید نمى‏نماید با اینکه بعضى از شاخه‏هاى منشعب شده از سبک نیمایى که محمد حقوقى در ابتداى کتاب«شعر نو» خویش ذکر مى‏کند، راه سبک هندى و بیدل را با جدیّت و فزونى چشمگیرترى پیموده باشند.

 

منابع

بیدل دهلوى.(1371).دیوان، تصحیح، خان محمد خسته، خلیلى، مقدمه حسین آهى، تهران:فروغى.

ثروتیان، بهروز.(1378).بیان در شعر فارسى، تهران:برگ.

حقوقى، محمد.(1371).شعر نو از آغاز تا امروز، تهران:روایت.

جنتى عطایى، ابو القاسم.(1368).مجموعه اشعار و زندگى نما، تهران:انتشارات صفى علیشاه.

شفیعى کدکنى، محمد رضا.(1370).موسیقى شعر، تهران:آگاه.

شفیعى کدکنى، محمد رضا.(1372).صور خیال در شعر فارسى، تهران:آگاه.

شفیعى کدکنى، محمد رضا.(1372).شاعرى در هجوم منتقدان، تهران:آگاه.

شمیسا، سیروس.(1374).بیان در شعر فارسى، تهران:فردوسى.

شمیسا، سیروس.(1374).بیان و معانى، تهران:فردوس.

طالبیان، یحیى.(1378).صور خیال در شعر شاعران سبک خراسانى، کرمان:عماد. 

لنگرودى، شمس.(1367).گرد باد جنون، تهران:چشمه.

همایى، جلال الدین.(1368).فنون بلاغت و صناعات ادبى، تهران:هما.

مجله علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز » شماره 34


منبع : سايت نيما