گلچین اشعار شفیعی کدکنی

آن صداها به کجا رفت
صداهای بلند
 گریه ها قهقهه ها
آن امانت ها را
آسمان آیا پس خواهد داد ؟
ادامه نوشته

من دگـر خستــــه شدم...

 

دستهایم بی حس و نگاهم نگران
می توانی تو بیا سر این قصه بگیر و بنویس
این قلم؛ این کاغذ؛ اینهمه مورد خوب
راستش می دانی طاقت کاغذ من طاق شده...
پیکر نازک تنها قلمم ؛زیر آوار غم و درد  ببین خرد شده
می توانی تو بیا سر این قصه بگیر و بنویس...
می توانی تو از این وحشی طوفان بنویس
من دگر خسته شدم..
راست گفتند  می شود زیبا دید؛ می شود آبی ماند
اما ... تو بگو ؛گل پرپر شده را زیباییست؟ رنگ مرگی  آبیست؟
می توانی تو بیا؛ این قلم ؛ این کاغذ
بنشین گوشه دنجی و از این شب بنویس
بنویس از کمر بید شکسته ؛ و یک پنجره ساکت و بسته
ازمن  "آنکه این گونه به امید سبب ساز نشسته"
هر چه می خواهی از این صحنه به تصویر بکش..
صحنه ی پیچش یک پیچک زشت؛ دور دیوار صدا
حمله ی خفاشان
جرأتش را داری که ببینی قلمت می شکند؟
 
کاغذت می سوزد؟
من دگر خسته شدم. می توانی تو بیا
این قلم؛ این کاغذ؛ اینهمه مورد خوب
 
من دگر خسته ام از این تب و تاب .
 
تو بیا و بنویس  .

 

گلچین اشعار  نیمـــا یوشیـــج

 دیدمش ، گفتم : منم ؛نشناخت او
 بی تأمل روز من برتافت او
 دوستی این بود ز ابنای زمان
 مرحبا بر خوی یاران جهان
مرحبا بر پایداری های خلق
 دوستی خلق و یاری های خلق
 بس که دیدم جور از یاران خود
 وز سراسر مردم دوران خود
 من شدم : رنگ پریده ، خون سرد
 پس نشاید دوستی با خلق کرد     نیمـــا یوشیـــج
ادامه نوشته

بهار در شعر فارسی

منتظران بهار، بوي شكفتن رسيد
مژده به گلها بريد، يار به گلشن رسيد
لمعه مهر ازل، بر در و ديوار تافت
جام تجلي به دست، نور ز ايمن رسيد
تامه و پيغام را رسم تكلف نماند
فكر عبارت كراست معني روشن رسيد 
بيدل دهلوي

ادامه نوشته

گلچین اشعار فریدون مشیری

 ای بینوا که فقر تو تنها گناه تست
در گوشه ای بمیر که این راه راه تست
این گونه گداخته جز داغ ننگ نیست
وین رخت پاره دشمن حال تباه تست
در کوچه های یخ زده بیمار و دربدر
جان میدهی و مرگ تو تنها پناه تست
باور مکن که در دلشان میکند اثر
این قصه های تلخ که در اشک و آه تست
اینجا لباس فاخر که چشم همه عذرخواه تست
در حیرتم که از چه نگیرد درین بنا
این شعله های خشم که در هر نگاه تست

 

ادامه نوشته

نماز در شعر فارسی

حافظ نماز در خم آن ابروان محرابی

کسی کند که بخون جگر طهارت کرد

آنکس که وضو از خون دل گرفت و در راه عشق جان باخت ،در محراب ابروان کمانی جانان می تواند نماز گزارد.(نماز واقعی از آن کسانی است،که با خون دل وضو ساخته اند)

ادامه نوشته

گفتند این سیاسی ست

ملا سوار خر شد گفتند این سیاسی ست

بایرامقلی پدر شد گفتند این سیاسی ست

در داستــان ، گلعنبـــر نُه بار بچّــــــه زایید

نُه تا همه پسر شد ، گفتند این سیاسی ست

ادامه نوشته

مدرک گرایی درشعر فارسی

 

گر نداري مدركي تعجيل كن            بهر مدرك كار را تعطيل كن
گشته مدرك مايه فرزانگي              تو بيا اين مايه را تكميل كن
بر سر هر كوچه يك "مدرك كده "      در يكي شان تو برو تحصيل كن
هست از تحصيل منظور حقير؛          خويش را با مدركي تجميل كن  
ادامه نوشته

قناعت در شعر فارسی

گرد نادر گشتن از نادانی است

هر کسی را کی ره سلطانی است

چون قناعت را پیمبر گنج گفت

هر کسی را کی رسد گنج نهفت

حد خود بشناس و بر بالا مپر

تا نیفتی در نشیب شور و شر مولوی

ادامه نوشته

گزیده اشعار هوشنگ ابتهاج

هوای روی تو دارم نمی گذارندم
مگر به کوی تو این ابرها ببارندم
مرا که مست توام این خمار خواهد کشت
نگاه کن که به دست که می سپارندم
مگر در این شب دیر انتظار ِعاشق کش
به وعده های وصال تو زنده دارندم
غمي نمی خورد ایام و جای رنجش نیست
هزار شکر که بی غم نمی گذارندم

ادامه نوشته