گلچین اشعار شفیعی کدکنی
آن صداها به کجا رفت صداهای بلند گریه ها قهقهه ها آن امانت ها را آسمان آیا پس خواهد داد ؟ |
آن صداها به کجا رفت صداهای بلند گریه ها قهقهه ها آن امانت ها را آسمان آیا پس خواهد داد ؟ |
دستهایم بی حس و نگاهم نگران
|
دیدمش ، گفتم : منم ؛نشناخت او بی تأمل روز من برتافت او دوستی این بود ز ابنای زمان مرحبا بر خوی یاران جهان مرحبا بر پایداری های خلق دوستی خلق و یاری های خلق بس که دیدم جور از یاران خود وز سراسر مردم دوران خود من شدم : رنگ پریده ، خون سرد پس نشاید دوستی با خلق کرد نیمـــا یوشیـــج |
منتظران بهار، بوي شكفتن رسيد |
ای بینوا که فقر تو تنها گناه تست
در گوشه ای بمیر که این راه راه تست
این گونه گداخته جز داغ ننگ نیست
وین رخت پاره دشمن حال تباه تست
در کوچه های یخ زده بیمار و دربدر
جان میدهی و مرگ تو تنها پناه تست
باور مکن که در دلشان میکند اثر
این قصه های تلخ که در اشک و آه تست
اینجا لباس فاخر که چشم همه عذرخواه تست
در حیرتم که از چه نگیرد درین بنا
این شعله های خشم که در هر نگاه تست
حافظ نماز در خم آن ابروان محرابی کسی کند که بخون جگر طهارت کرد آنکس که وضو از خون دل گرفت و در راه عشق جان باخت ،در محراب ابروان کمانی جانان می تواند نماز گزارد.(نماز واقعی از آن کسانی است،که با خون دل وضو ساخته اند) |
ملا سوار خر شد گفتند این سیاسی ست
بایرامقلی پدر شد گفتند این سیاسی ست
در داستــان ، گلعنبـــر نُه بار بچّــــــه زایید
نُه تا همه پسر شد ، گفتند این سیاسی ست
گر نداري مدركي تعجيل كن بهر مدرك كار را تعطيل كن گشته مدرك مايه فرزانگي تو بيا اين مايه را تكميل كن بر سر هر كوچه يك "مدرك كده " در يكي شان تو برو تحصيل كن هست از تحصيل منظور حقير؛ خويش را با مدركي تجميل كن |
گرد نادر گشتن از نادانی است
هر کسی را کی ره سلطانی است
چون قناعت را پیمبر گنج گفت
هر کسی را کی رسد گنج نهفت
حد خود بشناس و بر بالا مپر
تا نیفتی در نشیب شور و شر مولوی